۱۰ - یک مربی پیدا کن.
وقتی که داشتم زبان هندی یاد میگرفتم(دلیلش رو باید از نویسنده بپرسید!)، به روشی برخورد کردم که باعث بزرگترین پیشرفت در تواناییهای مکالمهای من شد. آن روش، تبادل زبان از طریق اسکایپ بود. من با یک سخنگوی بومی هندی که میخواست انگلیسی یاد بگیرد، همصحبت میشدم. ما نیم ساعت به زبان هندی صحبت میکردیم و نیم ساعت به زبان انگلیسی. هر کدام از ما هر هفته یک ساعت را به بهبود زبان که میخواستیم یاد بگیریم اختصاص میدادیم.
وقتی که ما در حال صحبت به زبان هندی بودیم، او تلفظ یا گرامر من را اصلاح میکرد و روشهایی را پیشنهاد میداد که جملاتم به طور طبیعیتر و شبیه به زبان مادری به نظر برسد.
برنامهنویسی جفتی (Pair Programming) یکی از تکنیک های توسعه نرمافزار چابکه که بر اصول بسیار مشابهی استوار هست. مثلا، یک نفر به عنوان یادگیرنده و یک نفر به عنوان مربی توی یک ایستگاه کاری مشترک می شینن و روی یه مسئله کار میکنن.شخص یادگیرنده مسئول نوشتن کد هست و مربی کد رو خط به خط بررسی میکنه زمانی که نوشته میشه.
طبیعتا اوایل این روش ممکنه کمی ناخوشایند یا مسخره و سخت باشه چون اشتباهاتمون رو نشون میده (ما خیلی دوست نداریم بدونیم اشتباه کردیم! حتی اگه به نفعمون باشه!) و ممکنه حتی کمی شرمآور باشه. اما اگه مربی ما معلم خوبی باشه، میتونه کلی تجربه و حکمت انباشتهشده ش رو در اختیار ما قرار بده که این کار میتونه منجر به پیشرفتهای چشمگیر توی تواناییهای ما بشه، اونم فقط توی چند ساعت.
ما میتونیم از فردی بهره ببریم که زمان کافی(زیاد و درست بهتره) برای تقویت مهارتهای خودش رو داشته، روشهای کارآمدی برای انجام(درست) کارها پیدا کرده و به ما نشون میده که چطور برنامهنویسی میکنه و چطور به مسائل و روش حل اونها نزدیک میشه.
خب پس دفعه بعدی که با یک مشکل جدید روبرو شدیم، می تونیم از همون روش استفاده کنیم و شروع به حل آن بهتنهایی کنیم(مقاومت در مقابل کسب تجربه!). همیشه یادمون باشه که اطلاعات ارزونه. صد سال پیش، اگر میخواستیم در مورد علت بیماریها یاد بگیریم، احتمالاً باید اشرافزاده میبودیم یا چوب میبریدیم و آب حمل میکردیم برای یک استاد نقش شاگرد اون رو بازی می کردیم. اما الان می تونیم توی گوگل سرچ(ببخشید جستجو) کنیم و جواب خودمون رو توی چند ثانیه پیدا کنیم.
پس، خودمون را درگیر اطلاعات نکنیم. به جاش، یاد بگیریم که چطور فکر کنیم(همون همیشگی). چطور به یه مشکل نزدیک بشیم. چطور مشکل رو تجزیه و تحلیل کنیم. چطور مشکل رو فریمبندی(عذر خواهم معادل فارسیش سخت بود) کنیم. این مهارتها ما رو خیلی بیشتر از فقط حفظ کردن و تکرار کردن جلو میبره.
اما مربی رو از کجا پیدا کنیم؟ (قطعا اینستاگرام و تلگرام و اینایی که میگن بیا بهت یاد بدم چطوری یک ماهه برنامه نویس بشی یا استوری بکش بالا و کپشن رو بخون گزینه های مناسبی نیستن!)
تقریباً توی هر شهری در دنیا(یکم اغراق داره)، ملاقاتهای مربوط به برنامهنویسی برگزار میشه(راجع به خودمون سکوت کنم بهتره....).
به سایت www.meetup.com یه سر بزنین و یکی از ملاقاتها مرتبط با زبانی که در حال یادگیریش هستین رو پیدا کنید(توی ایران هست؟ چه عرض کنم!). خب به این ملاقاتها برید، با مردم آشنا بشین(هودی مشکی دیگه جواب نیست). تخصص خودتون رو در ازای تخصص اونها مبادله کنین. شاید کسی به حسابدار نیاز داشته باشه، شاید کسی به مشاوره حقوقی نیاز داشته باشه. زمان خودتون رو در ازای زمان اونها مبادله کنین. حواستون باشه ها یه وقت به کسی نگید، «آیا می خوای مربی من باشی؟» هیچکس نمیخواد وقت آزاد خودش رو برای یک غریبه هدر بده(مگه نیتش چیز دیگه باشه....خیر منظورمه!!). در عوض، کمک خودتون رو پیشنهاد بدین و در ازای اون، کمک اونها رو دریافت کنین و خبد خوش : ما در 95% مواقع در پیدا کردن یک مربی موفق خواهیم بود.
ادامه دارد....
برنامه نویس باشید و ازش لذت ببرید :)
نویسنده : Dr. Angela Yu
برداشت آزاد و ترجمه : محمد جواد صبرجو