زمانی که در قسمت قبلی دنبال عکس مناسب برای نوشته ام میگشتم
تمام کلید واژه های مرتبط را امتحان کردم
ایمان - faith - belief - believe و...
اما حدس برنید نهایتا با کدام کلید واژه عکس مرتبط را پیدا کردم؟!...
...
بله کلید واژه father!
سالهاست مقایسه رابطه خالق و مخلوق با پدر و فرزند بسیار به من کمک میکند...
وقتی میخواهم در مورد «ترسیدن و اقدام کردن» یا بالاتر از آن «نترسیدن» حرف بزنم قابل فهم ترین تصویر، تصویری است که در نوشته قبلی استفاده کردم...
همه ی ما وقتی قرار بود در از یک بلندی در آغوش پدر بپریم، با وجود ترسمون به پدر اطمینان میکردیم و خودمان را در آغوشش رها میکردیم...
میترسیدیم ولی میدانستیم یک نفر هست که مراقب من است...
یک آدم قدرتمند...
...
حالا فکرش را بکنید آن پدری که به شما قدرت میدهد و حواسش به شما هست، خالق کل هستی و به نظم درآورنده ی کهکشانهاست...
مگر آغوش چنین وجودی چیزی غیر از آرامش و اطمینان دارد؟
...
در کتب ادیان مختلف از جمله قران، بارها این مضمون را داریم که نشانه ی دوستان خدا و مومنان واقعی این است که ...« لا خوفٌ علیهم و لا هم یَحزنون (بقره 38،62،112،262،274،277 -آل عمران170-مائده69-انعام48-اعراف35-یونس62-احقاف13)
یعنی نشانه ایمان این است که نه ترسی وجود دارد و نه غمی...
ترس از کمبود ایمان است...
با این معنا، ایمان هیچ ارتباط مستقیمی به نماز و چادر و ریش و مسجد ندارد!...
خیلی از کسانی که به ظواهر دین عمل میکنند را دیده ام که با تعریف قران مشرک ترینند...
ترس و غم نشانه مشرکین است (با تعریف قران)
استرس مال منافقین است...
مومن واقعی غم گذشته را نمیخورد چون میداند هر چیزی اتفاق افتاده - چه خوب چه بد - در جهت رشد او و تبدیل او به چیزی است که واقعا باید باشد... (درک خط به خط این جملات برای خود من ماهها و بعضا سالها طول کشیده!)
مومن ترسی از آینده هم ندارد چرا که میداند کنترل زندگی در دست خودش است و کسی نمیتواند به او اسیبی بزند...
وهمچنین میداند قدرتی بالاتر از تمام قدرتهای جهان حواسش به همه چیز هست و تدبیر امور را در دست دارد...
با داشتن این دیدگاه، انسان همیشه شاد است :)
غم از شرک است! و هر چقدر این غم طولانی تر شود نشان از عمق شرک ماست...
ایمان، آرامش قلبی میاورد...
میدانی پدر حواسش به همه چیز هست...
میدانی فردا هم صبحانه و نهار و شام به راه است...
غم لباس و سرپناه نداری...
ترس آزار رسیدن از کسی را نداری و میدانی پدر از تو حمایت میکند...
میدانی اگر کسی بخواهد به تو آزار برساند؛ پدر از تو حمایت خواهد کرد و...
و نکته ی مهم اینجاست که هر چقدر به پدر وابسته تر باشی، او هم بیشتر از تو حمایت خواهد کرد...
دو برادر هستند که یکیشان احساس بی نیازی از پدر میکند و فکر میکند به قدری عاقل و بالغ هست که گلیمش را از آب بکشد و آن یکی وابستگی بیشتری به پدر دارد. همیشه نزدیک اوست... از او مشورت میگیرد، از او کمک میخواهد و ...
پدر خود را ملزم میداند که در مدیریت زندگی به کدام بیشتر کمک کند؟!...
(البته که تمثیل پدر و فرزند تمثیل ناقصی هست و احتمالا برای بزرگان طریقت خنده دار باشد! اما برای ما که ابتدای راه هستیم میتونه کمک کننده باشه)
...
هر مشکلی در زندگی داری و هر آزاری که از هر کس میبینی... «واصبر و ما صبرک الا بالله و لا تحزن علیهم و لا تکُ فی ضیقٍ مما یمکرون» (نحل/127)
بردباری کن و بردباریت مگر به تکیه به قدرت خدا نباشد، اندوه مخور و قلبت از کارهایی که دیگران میکنند گرفته نباشد...
...؟
پ ن :
1- در مورد معنای صبر بیشتر صحبت میکنیم...
2- دانستن هر کدام از جملات بالا یک مساله است و درکش با تمام وجود و مبتلا شدن با آنها مساله ی دیگری!...
همانطور که در متن هم گفتم من با وجود شنیدن، خواندن و دانستن این جملات تا قبل از این درکی از آنها نداشتم به خاطر همین هیچ وقت در زندگی آرامش و نشاطی که در این برهه از زندگیم - با وجود تمام چالشها- دارم را تجربه نکرده بودم
برای همه ی شما هم آرامش و نشاط درونی را آرزومندم