هم غمگینم از این شکست، و هم خوشحال از این تجربه.
دو هفته اخیر یکی از فشرده ترین، پرکارترین و پر استرس ترین دو هفته های عمرم بوده.
پس از مدت ها رزومه فرستادن برای بیزنس های خارجی، برای اولین بار ریکروتر (مسئول استخدام/نیروی انسانی) یکی از این شرکت ها فکر کرد که میتونیم بریم به مرحله مصاحبه، و به من ایمیل زد که برای تاریخ و ساعت مشخصی آماده مصاحبه آنلاین باشم.
مشکلش چی بود؟ مساله من این بود که باید برای مصاحبه به زبان انگلیسی آماده بودم، و من اصلا تا حالا حتی یک جمله اینگلیش با کسی حرف نزدم. واقعا یادم نمیاد هیچی!
پس از تحمل استرس فراوان، در زمان مقرر در جلسه حاضر نشدم، و بعدا ایمیلی بهشون توضیح دادم که قضیه چی بوده... و اتفاقا این ریکروتر انقدر با شخصیت بود که قبول کرد مجددا زمانی برای یک جلسه دیگه ی مصاحبه برام هماهنگ بکنه و اینکارو کرد.
اما خوب یه درس این دو هفته، این بود که وضعیتم رو بپذیرم، و امروز (دو روز پیش از موعد) ازشون خواستم که جلسه مصاحبه رو لغو کنند. چون به این نتیجه رسیدم که نیاز دارم قبل از اینکه در یک موقعیت جدی برای گرفتن موقعیت کاری صحبت بکنم، و وارد یک تیم کاری انگلیسی زبان بشم، نیاز دارم که برای مدتی برای صحبت کردن به انگلیسی تمرین کنم.
این دو هفته به اندازه چند سال برای من آموختنی داشت. و حالا که فرصتِ این تجربه رو داشتم، بیاین درسهاش رو بگم بهتون:
سالها بود که رزومه هام رو برای جاهای مختلف می فرستادم، اما هیچوقت به این شکل و اینقدر جدی به کار کردن برای یه بیزنس خارجی، دور شدن از خانه، و زندگی در یک کشور خارجی و.. فکر نکرده بودم.
این تجربه باعث شد خیلی دقیق تر درباره یک کشور خارجی، و مثلا فرهنگ، اقتصاد، مسکن، هزینه های زندگی و شهرهای مختلف اونجا بررسی کنم.. و البته درباره یک شرکت خاص و فرهنگ و تاریخچه اش.
فکر میکنم مهاجرت رو نمیشه به شکل "فقط بریم و خلاص بشیم از این وضعیت" یا "هر جایی بهتر از اینجا" نگاهش کنی. این نگاه ها جالب نیستن و اگر اینطوری پیش بری، احتمالا یه جایی صدای این error در میاد.
صادقانه بگم، تا همین امروز که یک ماه مونده تا 35 ساله بشم، هیچوقت سعی نکرده بودم با کسی به انگلیسی صحبت کنم. و مطمئنم مثل من، برای خیلی ها هم، صحبت به اینگلیش انقدری ترسناک هست که بی خیال کل ماجرا بشن.
امروز صبح وقتی خواستم برای اولین بار با یه خارجی در اپلیکیشن Speak Pal به انگلیسی صحبت کنم نزدیک بود سکته کنم.
اولش بی خیال شدم، و برای نیم ساعت داشتم با صدای بلند به خودم Hello, How are you میگفتم که بتونم فقط همین 4 تا کلمه رو بیان کنم و امیدوار باشم بعدش مکالمه یه طوری پیش بره... و خوشبختانه تونستم اولین مکالمه ام رو با یکی -که مهارت صحبتش نسبتا بهتر از من بود و داشت برای ایلتس تمرین میکرد- انجام بدم.
هر چند خیلی دست و پا شکسته بودم، ولی تونستم یه ریزه communicate بکنم (و حتی با دومین نفر هم صحبت کردم که مهارتش کمتر بود) و همین برام یه موفقیت بزرگ حساب میشه.
ضمنا این فشردگی احساسی در این زمان کمکم کرد که یه تعداد زیادی ویدیو از یوتوب درباره speaking بببنم، مثلا ویدیوهای keith در کانال یوتوبی EnglishSpeakingSuccess جدا مفید هستن.
درسته که (از 2سال پیش) عادت دارم به مطالعه کتاب های انگلیسی (نسبتا ساده) و از کتاب ها لذت می برم... و همچنین چند تایی موقعیت داشتم که به انگلیسی مکاتبه داشته باشم؛ اما طی این مدت، قانع شدم که نوشتن چقدر میتونه در مسیر بهبود مهارت زبانیم مفید باشه. اون کلمات و عباراتی که می نویسی، میچسبن یه گوشه ذهن و به خاطر می مانند.
در طول این دو هفته، برای اولین بار، شروع کردم به نوشتن انشاهای ساده و کوتاه در وبسایت medium که در واقع فعلا بیشتر در حد تلاش برای جمله سازی هستن.
بعلاوه ی این، برای اولین بار، شروع کردم به چت متنی به انگلیسی با دیگران توی اپلیکیشن/سایت tandem.
و امیدوارم این ها وضعیتم در صحبت کردن کمک کنند.
به قول keith اصلا زبان خارجی (هر زبانی) یاد میگیریم که حرف بزنیم (بیشتر اوقات).. اما خیلیامون فقط تو سطح کاغذ و کتاب گیر می افتیم.
احتمالا یادگیری واقعی زبان انگلیسی اون وقتیه که مکالمه رفته توی سکوت محض، طرف منتظر جمله تویه، داری زور میزنی کلمه درستو پیدا کنی، و عرق میریزی?
بعلاوه، از چیزی که از تجربه ام در گوش دادن به زبان ترکی استانبولی تجربه کردم (امسال تا اینجا +200 ساعت سریال ترکی دیدم) میدونم اگر بخوام با انگلیسی هم دوست بشم، لازمه که یه وقتا بدون اهداف متعالی و بدون نگرانی، بشینم (شایدم بهتره که لَم بدم) و یه چیزی فقط گوش بدم (و حتی زور نزنم که گوش بدم، فقط میتونم بشنوم).
ظاهرا این طبیعی ترین شکل یادگیریه، اگر بخوای تهش حرف بزنی. بچه های 2 ساله هم بلدن این شکلی -با شنیدن- زبان یاد بگیرن.
اگر تا اینجا رو خوندی، احتمال زیاد خودت یه چیزایی برای شنیدن داری.. اجازه بده منم کانال یوتوبی LukesEnglishPodcast رو توصیه میکنم. این آدم عالی یه.. چون میتونه 2 ساعت حرف بزنه بدون اینکه بخواد چیز خیلی خاصی بگه :))
قبلا درخواست های کاری زیادی برای شرکت های داخلی فرستادم. معمولا برخوردشون چندان محترمانه و دوستانه نیست، که فکر نکنم لازم باشه اینجا تشریحش کنم.
و انگار قبلا پس ذهنم یه تصویری از بیزنس های خارجی داشتم، طوری که انگار مثلا مریخی و یا ربات هستن.. خیلی سخت میگیرن و ممکنه خیلی تو ذوقت بخوره وقتی بهشون نزدیک بشی و اینا.. اما..
این ریکروتر (مسئول استخدام/منابع انسانی) شرکت خارجی در طول این مدت، با اینکه غیر از یک رزومه تک صفحه ای هیچ شناخت دیگری از من نداشت، چنان با احترام و ادب برخورد کرد که شخصا شرمنده شدم از بدقولیِ عدم حضورم در اون اولین جلسه. رفتارشون بسیار محترمانه بود، و خیلی بهتر از رفتاری که از بیزنس های داخلی دیدم. البته شاید این مورد خاص اینطور برای من پیش آمده باشه، و امیدوارم من اشتباه کردم این نکته رو.
خلاصه که اینم یاد گرفتم که بیزنس های خارجی ترسناک نیستن، و حتی شاید خیلی انسان تر از اونی که تصور می کنیم. خلاصه جنگی در کار نیست.
میدونم که احتمالا اولین فکرت اینه که این "اولین" ها برای سن 35 دیره! اما خوب من خوشحالم که ضعف هام رو بهتر فهمیدم و شروع کردم به تلاش های جدید برای بهبودشون.. و مهم اینه که یاد میگیرم.
اگر شما سن کمتری داری، خوش به حالت، پس زودتر شروع کن.. اگر سن بیشتری داری، سعی کن یادگیرنده بمونی و امیدوارم این نکات که گفتم به دردت بخوره.