دکتر الکساندر لوید، در کتاب خود the memory code ، منتشر شده در سال 2019، طبق مطالعات خود و دیگران، نشان میدهد بخش بزرگی از مشکلات روحی و فیزیکی ما از حافظه مان ریشه میگیرد. و معتقد است که اکر روی خاطرات و حافظه مان کار کنیم، می توانیم بسیاری از مسائل خود را حل کنیم.
در زیرعنوان این کتاب آمده: The 10-Minute Solution for Healing Your Life Through Memory و این درباره هدف و محتوای کتاب، کاملا گویاست.
اینجا بخشی از فصل نهم این کتاب را می خوانیم که خودم ترجمه کرده ام.. امیدوارم مفید واقع شود. متشکر خواهم بود اگر خطاهای احتمالی ام در ترجمه را به من گوشزد کنید. ضمنا در انتهای صفحه، یک خلاصه به زبان خودم نوشتم برای دوستانی که عجله دارند?
1. یک مساله را انتخاب و نمرهای از 0 تا 10 به آن بدهید. این مساله میتواند فیزیکی یا غیرفیزیکی باشد. میتواند روابط شما با یک نفر باشد. پیشنهاد میکنم چیزی که بیشتر از همه شما را اذیت میکند انتخاب کنید.
2. آرام باشید. چند نفس عمیق شکمی بگیرید، و اگر به تمرکز شما کمک میکرد، چشمانتان را ببندید. این نیایش را برای مساله و شفای آن بگویید:
خدایا، از تو میخواهم لطفا بطور معجزهآسایی مداخله کنی و همه چیز درباره (عنوان مساله) را شفا دهی. لطفا به سیستم ایمنی من، سیستمهای هوشمندِ شفابخش، و این فرآیند مهندسیِ حافظه اجازه بده با اثرگذاری و قدرت 100درصد کار کنند.
3. سپس قلب خود را خطاب قرار دهید. اگر این تمرین را در خانه انجام میدهید، توصیه میکنم با قلب خود با صدای بلند صحبت کنید، اما اگر راحت نبودید، اجباری در کار نیست. میتوانید چیزی مثل این بگویید:
ای قلب، متشکرم که مراقبم هستی، عاشقم هستی، همیشه میخواهی کمکم کنی. متاسفم اگر گاهی یک دنده میشوم. متاسفم که بیشتر اوقات زیاده ترس-بنیاد هستم. میخواهم اگر بتوانم، زندگیای عاشقانه داشته باشم. لطفا کمکم کن انجامش دهم.
لطفا کمکم کن این خاطرهها را طوری بسازم که کمکم کنند و آسیب نزنند. لطفا این خاطره را فقط برای هدف برنامهریزی بپذیر. این حقیقت نیست، و من آن را بعنوان حقیقت ارائه نمیکنم. لطفا آن را فقط برای تغییر بخش منفیِ قلبم به مثبت استفاده کن.
حالا، خاطرهی جدیدِ تجسم شده از گذشته را ایجاد کنید. تجربهی واقعی و منفی را با تجربهای مثبت جایگزین کنید. آن را تجسم کنید. بچشید، لمس کنید، ببویید و غرق در آن باشید. تا زمانی ادامه دهید که تغییری مثبت در افکار، احساسات، هیجان، و حتی شاید حسهای فیزیکی که اگر این اتفاق در زندگیتان واقعی بود حس میکردید، احساس کنید.
4. ای قلب، لطفا این خاطرهی بعدی را فقط برای اهداف برنامهریزی بپذیر. این حقیقت نیست، و من آن را بعنوان حقیقت ارائه نمیکنم. آن را فقط برای تغییر انرژی منفی به انرژی مثبت استفاده کن.
حالا تجسم کنید که آنچه اتفاق افتاده، مسالهی منفی وجود ندارد، بلکه آنچه اتفاق افتاده، چیزِ معجزه آسا، چیزِ شگفت آور، چیزِ باورنکردنی، چیزِ مثبتِ خیلی نادر است (دوباره، تا جایی که این تغییر را حس کنید).
5. ای قلب، لطفا این خاطرهی بعدی را فقط برای اهداف برنامهریزی بپذیر. این حقیقت نیست، و من آن را بعنوان حقیقیت رائه نمیکنم. آن را فقط برای تغییر انرژی منفی به مثبت استفاده کن.
تجسم کنید شما دقیقا همانجا که هستید، هستید، در لحظهی اکنون، و آن حقیقتِ شگفتآور و معجزهآسا را به خاطر میآورید. در این لحظهی اکنون، به خاطر آوردن آنچه که اتفاق افتاده، چه حسی به شما می دهد؟ تا زمانی که تغییر را حس کنید، به تجسم ادامه دهید.
6. ای قلب، لطفا این خاطرهی بعدی را برای اهداف برنامهریزی بپذیر. هرگز به آن برچسب حقیقت نزن. این حقیقت نیست و من آن را بعنوان حقیقت فرض نمیکنم. آن را برای تغییر انرژی منفی به مثبت استفاده کن.
تجسم کنید در زمانی در آینده هستید. یک سال بعد، ده سال بعد و یا حتی در پایان عمرتان. شما در آن سن، این حقیقتِ شگفتآور و معجزهآسای مرتبط با این مساله را به یاد میآورید. اگر این همان چیزی باشد که در واقعیت اتفاق افتاده، در آن نقطه از زندگیتان چه احساسی دارید؟ تا وقتی که تغییر را احساس کنید به تجسم ادامه دهید.
7. ای قلب لطفا خاطرهی بعدی را بپذیر و آن را بعنوان حقیقت درباره این مساله، برچسب بزن. در باقی زندگیام، آن را خاطرهی پیشفرضِ من در رابطه با این مساله قرار بده. هر زمان هر اتفاقی در زندگیام در رابطه با این مساله پیش آمد، لطفا چهار خاطرهی قبلی را فعال کن، تا برنامهریزی منفی من را متعادل کنی، و همچنین این خاطره را بعنوان حقیقت دربارهی این مساله فعال کن.
حقیقت کنونی را درباره مساله تجسم کنید، اما بدون "معنای" منفی، و پرشده با تمام مثبتهایی که بجای آن مساله، هنوز در زندگیتان میتوانند اتفاق بیفتند (دوباره تا وقتی که تغییر را احساس کنید).
8. ای قلب، لطفا کمکم کن تا کنترل را رها کنم. لطفا خاطرهی پیشفرضِ عالی و با بالاترین قدرت را برای این مساله بساز. و اجازه بده این آخرین خاطرهی پیشفرض برای این مساله باشد، چه من آن را ببینم و بدانم، و چه ندانم. متشکرم.
9. به مساله خود دوباره از 0 تا 10 نمره بدهید. به تغییرات توجه کنید. چشمان خود را باز کنید.
به ترتیب پیش بروید و هر مرحله را تا زمانی که احساسش کنید، انجام دهید. شاید یک خاطره را بعد از یک دقیقه حس کنید، و دیگری پنج دقیقه زمان بگیرد. هر چقدر که زمان لازم داشت، به آن بدهید.
شاید به نظر برسد این تکنیک مراحل زیادی دارد. اما من امروز می توانم تمام این مراحل را در حدود دو دقیقه انجام دهم.
هر چقدر بیشتر تمرین کنید، یک رابطهی بر پایه اعتماد با قلب، توسعه میدهید و شفا سریعتر اتفاق میافتد.
اولش اینطور این بود که قلبم عقب میایستد و میگوید: "چه غلطی داری میکنی؟" اما با گذشت زمان، شروع به درک و همکاری کرد. پس آنچه که در ابتدا زمان زیادی میگرفت حالا فقط در چند دقیقه انجام میشود. همین برای مراجعان من هم اتفاق افتاده، و من باور دارم برای شما هم اتفاق خواهد افتاد.