حدود دو هفته است که تصمیم گرفتم به صورت -تقریبا- روزانه، برای تمرین، یک پست به انگلیسی بنویسم. و این نوشته قرار نیست فلسفی، عمیق یا خیلی پیشرفته باشه یا به درد مخاطبش بخوره.. این، فعلا فقط تلاشی ست برای نوشتن چیزی حدود 10 جمله به زبان انگلیسی، که سعی میکنم به همدیگه مرتبط باشند.
از اینجا میتونین نوشته های تمرینی من رو دنبال کنین: medium.com/@jafarnqi
دیشب وقتی یک پست خیلی کوتاه، برای تمرین، به انگلیسی نوشتم و دکمه انتشار رو زدم.. بعد از چند دقیقه به نظرم رسید برخی کلمات را اشتباه استفاده کردم، و یا در برخی جملات خطا داشتم.. و دلم میخواست نوشته رو ویرایش کنم اما دست نگه داشتم...
کمی عقب تر برگشتم و نگاه کردم که تلاش من برای تمرینِ نوشتن به زبان انگلیسی اینه که خطاها و ضعف هام رو بشناسم.. میخوام نوشتن، و مهارتهای زبانی ام رو بهبود بدم. دیدم که این فرآیند داره به شکل طبیعی پیش میره، و نیازی نیست این نوشته رو ادیت کنم تا perfect باشه.. اجازه میدم خطاها باقی بمانند و ذهنم این خطاها رو به خاطر بسپره، تا در نوشته های بعدی، جملات مشابهِ بهتری بنویسم.
اصلا تمرینم، برای اینه که اشتباه کنم. اگر مطمئن بودم که میتونم یک پست یا نوشته مثلا 10 خطی رو کامل و بدون خطا بنویسم، دیگه تمرینی نیاز نداشتم.
همه میدانیم که زبان برای ذهن، ابزاری اساسی ست که کمک میکنه با دیگران ارتباط برقرار کنیم و معانی رو منتقل کنیم.
مدتی پیش، برای اولین بار موقعیتی جدی پیش آمد تا با کسی به انگلیسی صحبت کنم. من در حد مرگ از این موقعیت ترسیدم. هر چه در خاطراتم گشتم، نتونستم حتی یک مورد پیدا کنم که در عمرم فقط یک جمله با کسی انگلیسی حرف زده باشم.. در نوشتن هم، فقط چند تا ایمیل ساده نوشته بودم.. و اینجا بود که زنگ خطرم به صدا درآمد.
بعد از سالها تلاش برای درک و تمرین زبان انگلیسی، اخیرا به این اطمینان رسیدم که، خیلی هامون در یادگیری زبان خارجی (هر زبانی) برای مدت زیادی در سطح کاغذ و کتاب، و در تئوری گیر می افتیم.
ما مثل متخصصی هستیم که جعبه ابزار کاملی داره، و اسم و کاربرد تئوریک ابزارهاش رو میدونه... اما هیچوقت دست به آچار نبرده.
من همیشه به زبان های خارجی (انگلیسی و ترکی استانبولی) علاقمند بوده ام. خصوصا در 2سال اخیر حداقل 10 کتاب به انگلیسی را به طور کامل و تعداد بیشتری هم مقداری خواندم. ویدیوهای آموزشی، سریال و فیلم های نسبتا زیادی به زبان انگلیسی دیده ام... بیش از 900روز بطور مستمر در دولینگو (اپلیکیشن رایگان برای تمرین زبان های خارجی) انگلیسی تمرین کردم..
باید اعتراف کنم؛ بعنوان یک زبان دوست، همیشه input های زیادی داشته ام.. اما هیچوقت به output ها فکر نکرده بودم. این خطا رو هم در انگلیسی و هم ترکی استانبولی انجام دادم.
هدف اصلی همه در یادگیری زبان (هر زبانی) اینه که با بقیه انسان ها ارتباط برقرار بکنه. حتی یک نوزاد هم هدفش همینه.. به بقیه بفهمونه چی میخواد.. و بفهمه دیگران چی میگن. نوشتن و خواندن در اولویت دوم قرار میگیره، در جایی که بشر میخواد آنچه که گفته و شنیده رو محفوظ نگهداره.
خطای خیلی هامون همینجاست..
وقتی که بعنوان یک زبان آموز فقط ورودی داریم (میخوانیم و میشنویم) و هیچ خروجی ای نداریم (نمی نویسیم و حرف نمیزنیم)... این یعنی نصف این زنجیره ناقص مانده.
به نظرم در این وضعیت، این زبانِ خارجی برای ذهن، صرفا نوعی اسباب بازی پلاستیکی تزئینی است، که گاهی گرد و خاکش را میگیریم و میگذاریمش سر طاقچه.
شاید این اسباب بازی پلاستیکی بتونه با input های بیشتر، بزرگتر بشه... اما هیچوقت برای ذهن، یک ابزار واقعی و زنده برای ایجاد ارتباطات کاربردی نبوده.
من بعنوان یک زبان آموزِ علاقمند، سعی میکنم دست به آچار بشم.. مینویسم و میدونم که اولش تا مدتی با این آچارها خودم رو زخم میکنم... اما مطمئنم که هر مرتبه، کمی بهتر می فهمم چطور باهاش کار بکنم..
از شما هم دعوت میکنم که اگر زبان آموز هستید و یا در فرآیند اهدافتون به زبان نیاز دارید، نوشتن رو جدی بگیرید.
ضمنا خوشحال میشم نوشته های تمرینی شما رو بخونم... شاید هم بخواهید چند دقیقه ای چت، یا صحبت تمرینی (به انگلیسی/استانبولی) داشته باشیم. میتونید منو از تلگرام پیدا کنید: pars20