hanie1994
hanie1994
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تصمیم لحظه ای گرفته شد؛ من تصمیم را گرفتم

نوشتنو شروع میکنم و امیدوارم ویرگول و خواننده هاش پذیرای من باشن.

تصمیم گرفتم بنویسم چون همیشه خودمو نویسنده دونستم اما نویسنده ای که ننوشته... مثل کلاغی که غار غار نمیکنه. چراشو دقیقا نمیدونم. یکی از عللش میتونه تنبلی باشه و بقیه شون همون چیزایین که من انقدر باهاشون سر و کله میزنم که یادم میره به خاطر چی این جنگ شروع شد؛ نوشتن.

مثلا بد نمیشه از احساس کم بودن و عزت نفس پایین یاد کنم. ساز و کارشم اینطوریه که هروقت خواستم شروع به نوشتن کنم این احساس وجودمو گرفته که حالا همه دنیا موندن که تو بنویسی؟؟( با وجود اینکه تا چند دقیقه پیشش داستان خودمو توی دست آدمای فانتزی تصور کرده بود)

عدم تمرکز

مقایسه خودم با بقیه

اولویت بندی نادرست

و

و

و.

میدونید دنیای ذهنی ما آدما واقعا پیچیده ست. از شما برای احوال خوب یا بد علتو میپرسن. انگار میتونه فقط یه دلیل داشته باشه!


احساس میکنم تند نوشتم یا شایدم الکی

اما نخونده میذارمش و میرم تا وقتی حسم منو بکشونه سمت ویرگول و بهتون قول میدم دنیای ذهنی منم مناظر دیدنی ای برای به نمایش گذاشتن داره و کحا بهتر از این نمایشگاه که خودم دوسش دارم.

یکی که خیلی دلش میخواد جادویی باشه اما نیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید