مینو احمدیان
مینو احمدیان
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

من بهترین دوستتم عوضی؛ به بهانه فیلم Our Friend

ده‌ها هزار سال است که ما و اجدادمان روی زمین به سر می‌بریم و ده‌ها هزار سال است که چشم به آسمان دوخته‌ایم و ماه را تماشا می‌کنیم و از این کره گرد نورانی برای جهت‌یابی، حساب و کتاب کردن روزهای تقویم، کشتیرانی، رصد کردن یا حتی تبدیل شدن به گرگ‌نما:) استفاده کرده و می‌کنیم. اما در کل این هزاران سال فقط 24 نفر موفق شده‌اند آن سمت دیگر ماه که به سمت پنهان یا Far side of the Moon معروف است و همیشه پشت به ما بوده را ببینند، بیست‌وچهار نفری که فضانوردان ماموریت‌های آپولو بوده‌اند و تازه از میان آن‌ها نیز فقط دوازده نفر این شانس را داشتند که روی ماه قدم بگذارند و به کاوش در آن بپردازند.

ما آدم‌ها بی‌شباهت‌ به ماه نیستیم، با دو سمت مختلف. در سمت نزدیک‌مان که رو به دیگر آدم‌هاست تعاملات اجتماعی، کاری و خانوادگی‌مان را پیش می‌بریم، تایید دیگران را می‌گیریم، چهره‌ای مطلوب از آنچه که می‌خواهیم برای خودمان می‌سازیم و با آن دربرابر چشمان دیگران می‌درخشیم و خودنمایی می‌کنیم. اما همه‌چیز به همین نیمه آشکار ختم نمی‌شود. ما هم مثل قمر کوچک زمین، یک سمت پنهان داریم. سمتی که برای بیشتر آدم‌های زندگی‌مان همیشه یک سرزمین نامکشوف باقی خواهد ماند، آدم‌هایی که دوست نداریم و نمی‌خواهیم به آن پشت راه‌شان دهیم. آن پشتی که همه ناملایمات، خصوصیات افتضاح، اشتباهات، خودبزرگ‌بینی و خودکوچک‌بینی‌ها، ندانستن‌ها، غصه‌ها، تاریکی‌ها، شکنندگی‌ها، حقارت‌ها، اشک‌ها، شکست‌ها و تلخی‌های زندگی‌مان را تلنبار کرده‌ایم و می‌دانیم مواجهه با این نیمه تاریک چه دردهایی که برای‌مان به همراه ندارد، پس حواس‌مان را جمع می‌کنیم تا آدم‌ها گذرشان به آن سمت تاریک نیفتد. البته که همیشه آپولون‌نشین‌هایی هم وجود دارند که مدارها را یکی یکی رد می‌کنند و با ردپایی عمیق قدم بر این خاک تاریک می‌گذارند: بهترین دوستان‌مان، آن‌هایی که شمارشان احتمالا از انگشتان یک دست هم کمتر است اما می‌توانند کاری کنند که جرات روبه‌رو شدن با نیمه پنهان‌مان را پیدا کنیم. آن‌هایی که در این کاوش همراه‌مان می‌شوند تا بتوانیم دوباره خودمان را از نو کشف کنیم و در روزهایی که خودمان را گم کرده‌ایم و پیدا نمی‌کنیم، ما را به مسیر بازگردانند.

ردپای باز آلدرین بر ماه، 1969
ردپای باز آلدرین بر ماه، 1969

فیلم Our Friend، روایتی ساده از یک دوستی واقعی

این فیلم براساس یک ماجرای واقعی ساخته شده. پس همین اول باید اشاره کنم که اگر دنبال یک فیلم پرماجرا هستید تا آدرنالین خونتان زیاد شود، Our Friend به دردتان نمی‌خورد. اما اگر می‌خواهید کمی زندگی واقعی همراه با غم، خوشحالی، ناامیدی و امیدواری ببینید این فیلم بهترین انتخاب برای گذراندن یک شب بلند سرد پاییزی است.

داستان براساس مقاله The Friend: Love Is Not a Big Enough Word نوشته متیو تیگ ساخته شده است. این مقاله در سال 2015 در مجله اسکوایر منتشر شد و متیو که از خبرنگاران مطرح آمریکایی است در آن شرح چندساله‌ای از ماجرای ابتلای همسر جوانش نیکول به سرطان و مرگ او را شرح داده است. اما شخصیت اصلی این مقاله نه متیو است و نه نیکول. ستاره درخشان این مقاله دِین است، یک دوست قدیمی خانوادگی که شغل و زندگی خود را رها کرد تا در مسیر سخت و طاقت‌فرسای بیماری تا مرگ نیکول در کنار دوستانش باشد.

اما یکی از دیالوگ‌های موردعلاقه من در این فیلم، جمله‌ای است که دِین به متیو می‌گوید:

ما معمولا تحمل شنیدن واقعیات رُک و پوست‌کنده درباره خودمان را نداریم و دربرابر آن گارد می‌گیریم. همان نیمه پنهانمان که نمی‌خواهیم دیگران به آن سرک بکشند. به همین دلیل معمولا حلقه اطرافیانمان را از افرادی پر می‌کنیم که مرتب به ما بازخورد مثبت دهند و تاییدمان کنند و پا روی دم‌مان نگذارند. مثلا فرض کنید در محیط کاری با آدم‌هایی روبه‌رو می‌شوید که هرگز انتقادی به سمت شما روانه نمی‌کنند و تصمیم‌های اشتباه‌تان را به شما یادآوری نمی‌کنند چراکه در اغلب موارد ممکن است با چنین کارهایی موقعیت کاری خودشان به خطر بیفتد. یا فرض کنید در حلقه دوستانتان، هیچکسی دلش نمی‌خواهد به دلیل یک کدورت شخصی از جمع طرد شود یا اتمسفر غالب بر گروه را خدشه‌دار کند. یا در جمع خانوادگی به خاطر علاقه زیادی که اطرافیان‌تان به شما دارند حمایتتان می‌کنند و نیمه تاریکتان را نادیده می‌گیرند.

گرفتن تایید از دیگران آثار مثبتی برای ما دارد، اعتمادبه‌نفسمان را افزایش می‌دهد، شجاعت کافی برای روبه‌روشدن با موقعیت‌های خطیر را برایمان فراهم می‌کند و باعث می‌شود حس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم. اما افتادن در حلقه بسته‌ای از بازخوردهای مثبت می‌تواند خطرات زیادی هم برایمان داشته باشد که مهم‌ترین آنها دورشدن از واقعیت و ساختن تصویری برپایه توهم از خودمان است.

این وسط اما فقط یک دوست واقعی می‌تواند وارد شود و این حلقه دائمی توهم و نادانی را بشکند؛ سوار آپولویش شود، بر نیمه تاریک ما فرود بیاید، کاوش کند، واقعیت را از زیر زمین بیرون بکشد و آن را رو‌به‌روی چشمانمان قرار دهد. هرچند برایمان ناخوشایند یا دردناک باشد و از شنیدن آن متنفر شویم.


معرفی فیلمسینمادوستیزندگی
مینو هستم: عاشق رنگ زرد و بوی فلفل قرمز و فیلم آبی کیشلوفسکی. در وبلاگم جدی‌تر می‌نویسم و اینجا، دوستانه‌تر:) miuahmadian.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید