پسر هزار ساله کتابیه که توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسونده. کتاب در حوزه کودک و نوجوان که جزو کتابهای پرفروش به حساب میاد و توسط راس ولفورد نوشته شده. قراره تو مطلب پایین کمی درباره این کتاب و مفاهیم داخلش صحبت کنیم، پس با من همراه باشید.
کتاب پسر هزار ساله درباره دغدغههای الفی مانک یازده ساله با هم سن و سالهای خودشه. چرا که اون هزار سال عمر کرده و سنش در یازده سالگی متوقف شده و در حال فرار از دنیای اطراف خودش است. بعد از یک آتش سوزی بزرگ که دنیای الفی را نابود میکنه، اون وادار میشه با جهان اطراف خودش سازگار بشه.
کتاب سعی داره مباحث و مفاهیم دنیای بزرگسالان را از زبان یه نوجوان سیزده ساله بگه و تلاش داره سیاستهای دنیای بزرگسالان را نقد کنه. ایدن شخصیت کتاب درباره سیاست میگه: "هر وقت کسی اسم دولت را میآورد تا جایی که من میدانم بحث قرار نیست به جایی برسد." ایدن و رفتار اون در طول داستان سعی داره به مخاطب بگه که دنیای بزرگسالان پیچیده و همراه با کلی رفتارهای متناقض است.
کتاب سعی داره مباحث و مفاهیم دنیای بزرگسالان را از زبان یه نوجوان سیزده ساله بگه
کتاب از زبان شخصیتهاش به دنبال اونه که بگه جهان ناممکن وجود ندارد و نباید اگر مطلبی را نفهمیدیم بگیم این مطلب وجود نداره. از سمت دیگر عمر ابدی و جاودان در کتاب زیبا تصویرسازی شده ولی این تصویرسازی همراه با درد است. درسته که همگی به دنبال جاودانه شدن هستیم اما جاودانه ماندن اونم در دنیای افراد فانی چیزی جز درد به همراه نخواهد داشت. کتاب در واقع می گه زندگی ما با تجربیاتی پیوند میخوره که اگر زمان را متوقف کنیم هیچ وقت اونها را درک نخواهیم کرد. پس بهتره به جای خط زدن یا حبس زمان کوتاه زیستن، از تک تک ثانیههای اون به بهترین نحو ممکن، لذت ببریم.
کتاب زندگی الفی و مادرش را داخل جامعه نشون میده و میگه که چرا اونها مجبور بودن تو تمام زندگیشون از بقیه مخفی بشن. در کنار این دلیل اثر این رو هم میگه که حتی اگر عمر طولانی داشته باشیم ولی بازم نیاز به دوست خواهیم داشت. برای این که نداشتن دوست، جزو بزرگترین دردهای زندگی است که الفی با اون مواجهه شده. اگه شما حتی کمترین زمان را برای زندگی داشته باشید، با وجود دوستانتون میتونید از اون زمان لذت کافی ببرید. بنابراین هیچ چیزی به اندازه دوست ارزشمند نیست.
کتاب در طول داستانی که برای ما تعریف میکنه رابطه بین الفی و ایدن را هم به ما نشون میده. دو تا کاراکتر نوجوانی که یکیشون پسری جاودانه است ولی دوستی نداره ولی اون یکی پسری است فانی ولی دوستان زیاد داره. در واقع کتاب سعی میکنه دنیای نوجوانان و روابطهای که نوجوانها با هم دارند را بررسی کند. البته این بررسی در بعضی قسمتهای کتاب به بیراهه میره و پرداختن به جزئیات زیاد مخاطب سردرگم میکنه.
نداشتن دوست، جزو بزرگترین دردهای زندگی است.
تغییر راوی در داستان بارها بدون هشدار رخ میده که این خود باعث میشه خواننده در بعضی از قسمتها سردرگم بشه. البته نویسنده سعی کرده در انتهای هر فصل با ارائه جملهای کوتاه از اون چیزی که قراره در ادامه داستان باشه سرنخهایی به ما بده. سرنخهایی که ما را ترغیب میکنه تا کتاب و داستان شخصیتهاش را دنبال کنیم.
الفی پسری یازده ساله است با چشمهای روشن و موهای بور. اون لهجه خاصی داره که بقیه متوجه صحبتهاش نمیشن. الفی در سن یازده سالگی اشتباهی انجام میده که باعث میشه دیگه سنش بالا نره. اون آدم تنهایی است و دلش میخواد مثل بقیه آدمهای اطرافش بتونه بزرگ بشه. اون به کتاب علاقه داره و کتابهای چارلز دیکنز مطالعه میکنه. اون تجربه جدیدی از زندگی را وقتی با ایدن مواجهه میشه تجربه میکنه.
ایدن مثل الفی پسر یازده ساله است که به تازگی همسایه الفی شده. خانواده ایدن مشکل مالی دارند و ایدن به همین خاطر شخصیت مسئولانهای داره. ایدن آدم مهربانی است و به دوستانش کمک میکنه، البته درسته که باهوش نیست ولی سعی داره دوستانش متوجه این قضیه نشن.
اگر کتاب پسر هزار ساله رو خوندی حتما نظرت رو تو کامنت بگو تا به نوشتهام اضافه کنم. اگر هم نقدی که نوشتم رو دوست داشتی یا نظری داشتی حتما برام بنویس و اینکه خوشحال میشم نقدهای دیگهای رو که نوشتم هم از طریق لینک زیر بخونی.
لینک پروفایل که همه نوشتهها هستش : https://virgool.io/@mirbaha