امروز میخواستم با اتوبوس بروم. تو اتوبوس آدم زیادی نبود ولی خوب، همه ماسک داشتند و البته خودم.
بعد ساعت کاری بدنبال ایستگاه اتوبوس بودم. بعد از بالا و پایین کردن خیابان و صدجا پرسیدن بالاخره اتوبوس را دیدم که داره نزدیک میشه و ظاهرا ۳۰ یا ۴۰ متر جلوتر از من میخواهد بیاستد.
وارد اتوبوس شدم. مثل خط اتوبوس صبح، ۸۳۰. با همان تعداد نفرات. ولی اینبار حس خوبی نداشتم. انگار یک ضعف بزرگی در درون من است که همه درحال نگاه کردن هستند. ترسیدم و با فاصله از بقیه روی یک صندلی نشستم. خدا خدا میکردم که کسی کنار من نشیند. خدایا!!
ولی یکی نشست.....
تا ایستگاهی که میخواستم پیاده بشم خودم را جمع و جور کردم. داشتم با خودم فکر میکردم که بایستم بهتر نیست؟ دیگه حس تنبلی گل کرد و همانجا نشستم و این متن را نوشتم.
تا بحال به این حس دورانداختن ماسک تو شرکت بخاطر کثیفی و نداشتن ماسک در اتوبوس فکر نکرده بودم که اینقدر سخت باشد.........!
?الان دیگه معروفه که همه ماسک میزنن و اینجای معنای #امر_به_معروف نه #دستور_به_زور.
پ ن: #من_هم_ماسک_میزنم_ولی_تموم_کردم
پ ن1: باید جامعهمون طوری جلو بره که مسائل فرهنگی معروف باشه انوقته که امر به معروف معنی و هم جواب میده.