اعتقادم اینه انسان با چیزی که دوست نداره نمی تونه زندگی کنه ، نمی تونه به کاراش برسه یا حتی به اونا فکر کنه ، چون فقط فکرش اینه اون چیزی رو که دوست نداره هر کاری میکنه تا از شرش خلاص شه ، اما اگر جزئی از زندگیش بشه چی ؟ اگر بهش عادت کنه چی ...؟
شعار بعضی آدما اینه : عادت نمیکنیم ! ، اشتباه نکنید ، جمله قبل اسم یک فیلم نیست ، یک شعاره که هیچ کس نتونسته بهش پایبند باشه ! چون خیلیا که ادعای بی عادتی نسبت به همه چیز رو دارن ، به همین شعار عادت کردن . پس عادت نکردن به چیزی ، یعنی بی میلی و بی رغبتی انسان نسبت به اون .
نمی تونیم بگیم هیشکی نمیتونه عادت کنه یا عادت نکنه ، بالاخره خیلیا به خیلی چیزا عادت دارن ، مثلا عادت دارن به صدقه دادن یا عادت دارن به ورزش ، همین عادت کردنه اس که شما ۵۰٪ درصد زندگیتون باهاش مشترکاً میگذرونید ؛ اما اگر بعضی عادت ها که عادت های انسان ها هستن ، عادت های بد باشه چی ...؟
شنیدید که میگن هیچ چیز بی نقص نیست ؟ اما اگر به این جمله فکر کنیم و بپذیریم که انسان هارو با نقص ها و ایراد هاشون قبول کنیم خب در واقع خودش یه خیانت بزرگیه !
چون قرار نیست ایراد ها و نقص ها پذیرفته یا به عرف تبدیل بشن ! چون با این کار ، عادت بد گسترده میشه و دیگه نمیشه کنترلش کرد ؛ مثل این میمونه در یک جامعه ای که ما شهروندیم ، ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی از جمله دزدی و نا امنی و قتل های زنجیره ای رو با آغوش باز و بی دردسر قبول کنیم و بپذیریم ، همچین چیزی میسر هست ؟ نیست !
اگرم قرار بر این مبنی باشه که انسان هارو با نقص ها و ایراد هاشون رو بپذیریم ، پس باید باهاشون زندگی کنیم ؛ یعنی هم با خودشون و هم با نقص هاشون ، و به مرور زمان هم به اون انسان عادت می کنیم و هم به نقص هاشون ، و نسبتاً راه بازگشتی هموجود نداره چون اون رو برای زندگی کردن پذیرفتیم و اگرم راه بازگشتی باشه ، هیچ راه فراموشی نیست ، شما میتونید برگردید به وضعیت سابقتون و یا فرار کنید ، اما هیچ وقت از یاد نمی برید ؛ مصداق کسی که در کودکی مورد آزار و اذیت والدینش قرار گرفته و با گذشت حتی ۵۰ سال هم هیچ وقت یادش نمیره .
شما به من بگید که چه عادت هایی دارید ؟ چقدر خودتون رو میشناسید ؟ تو روزمرگی هاتون خودتون رو به چی عادت دادید یا بیشتر به چی عادت دارید ؟ من عادت دارم که بنویسم ولی نه همیشه ، چون نوشتن زیاد ذهن رو خالی میکنه ؛ یک ذهن هیچ وقت نباید خالی بشه .