میرستوده
میرستوده
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

درباره نمایش آدمبچه


من پیشتر نمایشی از جابر رمضانی ندیده بودم اما بسیار درباره آثار او به خصوص صدای آهسته برف شنیده بودم. علی هم گفت، جابر رمضانی در سالن سمندریان نمایشی به نام آدمبچه بر اساس نمایشنامه‌ای از تیم کراوچ دارد. هر چند که خودش میلی نداشت، به من گفت بهتر است، به دیدنش بروم. من هم بلیت نمایش را برای روز سه‌شنبه هفدهم مهر خریدم. هر چند که من از جابر رمضانی اثری ندیده بودم اما از برخی از آثار تیم کراچ را خوانده بودم و با نمایشنامه‌ها و فضای آثار او از طریق ترجمه‌های کیوان سررشته آشنا بودم و اتفاقا آثارش را بسیار دوست داشتم. در نتیجه با خود گفتم نور علی نور است. هم کارگردان معتبر است و هم نمایشنامه‌نویس. سه‌شنبه علی به من زنگ زد و گفت که دلش گرفته است و او هم می‌خواهد بیاید. من چون زودتر اقدام کرده بودم، در ردیف اول نمایش را دیدم و علی در سه ردیف بالاتر در گوشه سالن.

تقریبا در موعد مقرر یعنی ساعت ۶ عصر درهای سالن باز شد. مخاطبان بلیت‌هایشان را نشان دادند و نشستند اما نشستن تماشاگران چند دقیقه‌ای طول کشید و به گمانم نمایش یک ربع دیرتر آغاز شد. روی صحنه چهار تخت‌خواب بود با میزی در کنارشان و چراغ شب. موقعیت نمایش درباره چهار نفر به همراه گربه یا سگشان بود که می‌خواستند چند روزی را در اقامتگاهی در شمال بگذرانند. در این جا نخستین نقص اساسی اجرا به وجود آمد. من که در ردیف اول نشسته بودم گاهی نمایش از دستم در می‌رفت و درست و حسابی نمی‌فهمیدم که دغدغه آن‌ها چیست. تا آن جا که فهمیدم و بعد که از علی پرسیدم، به این نتیجه رسیدم که آن‌ها به دلیل توفان و کولاک بیرون از اقامتگاه مجبور هستند در سرپناه خود بمانند و خود را به شیوه‌ای سرگرم کنند. همچنین یکی از شخصیت‌های روی صحنه مادری سرطانی دارد که باقی شخصیت‌ها باید حواس او را از این موقعیت تلخ پرت کنند. با توجه به بازیگران خردسالی که مشابه با بازیگران بزرگسال لباس پوشیده‌اند، یکی دیگر از مسائل نمایش نسبتی است که شخصیت‌ها با کودکیشان دارند. البته همه این مسائل در همان بادی امر می‌ماند و قدم رو به پیش نمی‌گذارد. باید خاطر نشان کنم خلاصه‌ای که خدمتتان عرض شد، پس از همفکری چند نفره بود که همگی آن‌ها نزدیک به صحنه نشسته بودند، باقی که ردیف‌های بالاتر نشسته بودند، می‌گفتند نمی‌توانسته‌اند به درستی دیالوگ‌ها را بشنوند و نمایش را پس از چند دقیقه ابتدایی از دست داده‌اند.

از آن جایی که من آثار تیم کراوچ را خیلی دوست دارم، برای این که ببینم اثری که روی صحنه دیدم چه نسبتی با نمایشنامه تیم کراوچ دارد، در اینترنت جست‌وجویی کردم. تیم کراوچ نمایشنامه مبتدیان (Beginners) را در سال 2018 نوشته و در همان سال آن را به روی صحنه برده است. با این ایده که نمایشی برای کودکان و بزرگسالان بسازد. او در مصاحبه‌ای در پرسش خبرنگار که پرسیده:«چطور شد که مبتدیان را نوشتید؟» پاسخ می‌دهد:

« گمونم برای این نوشتمش که بچه‌هام بزرگ شده بودن. من خیلی خوشحالم که اونا بزرگ شدن ولی دلم برای کودکیشون تنگ می‌شه. گاهی کودکیشون رو توی بزرگسالیشون می‌بینم و این منو هم بی‌نهایت خوشحال و هم به شدت غمگین می‌کنه»

ما که نمایشنامه را نخوانده‌ایم اما اگر بخواهیم از همین نقل قول استفاده کنیم (هر چند خیلی دقیق نیست) می‌توانیم بگوییم که از نظر نویسنده متن اصلی نسبت میان کودکی و بزرگسالی شخصیت‌ها نقش بسیار مرکزی‌تری در اثر دارد. اما سؤالی که این جا به وجود می‌آید این است که پس چرا در نمایش جابر رمضانی این مسئله مهم به طور کلی از بین می‌رود؟

به نظرم همه چیز به بازی بازیگران خردسال برمی‌گردد که اصلاً خوب نیست. نه بیان بازیگران مناسب است و نه حرکات دقیقی روی صحنه دارند. صرفاً دیالوگ‌هایی را که حفظ کردند، رو به جمعیت می‌خوانند. از آن جایی که بخش کودکان در اجرا درست پیاده نمی‌شود. بزرگسالان هر کاری هم از دستشان بر بیاید، انجام دهند باز در ارائه مطلوب اثر ناکام می‌مانند. با این حال بخش بازیگران بزرگسال هم چه در متن و چه در اجرا مشکلاتی دارد. هر چند که تلاش شده، از طریق لباس بازیگران، بین شخصیت‌ها تمایزی ایجاد شود اما این تمایز هیچ کارکردی در نمایشنامه ندارد. ما در نهایت نمی‌فهمیم که ویژگی‌های خلق و خوی هر یک از بازیگران چیست و چه رویکرد مجزایی نسبت به مسائل خود دارند. هر چند که تلاش شده، شخصیت‌ها شناسنامه کاملی داشته باشند ولی از آن هم در اجرا استفاده‌ای نمی‌شود. مثلا شخصیت امان افغانستانی است و هم رپر است ولی ملیت و پیشه او نه در گفتارش اثری دارد و نه در رفتارش. یعنی فرقی نداشت، بگوییم که او کرد نوازنده است، سوئدی مهندس است، ترک دکتر است یا مکزیکی آشپز.

به نظرم کارگردان اثر به دلیل محدودیت‌هایی که در ساخت اثر داشته، به خصوص احتمالاً زمان اندکی که برای تمرین داشته، تلاش کرده تا از پتانسیل‌های سالن برای ایجاد تنوع بصری برای مخاطب استفاده کند و به این طریق هم به بازیگران کمک کند و هم بکوشد تا مخاطبان را پای اثرش نگه دارد استفاده از دود، تنوع نور (تغییر رنگ نور، استفاده از چراغ شب و ...) از این ایده‌ها بودند. باز از ان جایی که کارکرد چندانی در پیش‌بردن موقعیت ندارند، کمکی به صحنه نمی‌کنند.

خلاصه که برای گروه جابر رمضانی، بازیگران بزرگسال و خردسالش آرزوی موفقیت می‌کنم و امیدوارم هر چه به روزهای پایانی نمایش نزدیک می‌شوند، نمایش بهتری برای مخاطبانشان ارائه کنند. به شما که این متن را می‌خوانید هم توصیه می‌کنم که اگر خیلی مشتاقید آدمبچه را ببیند، منتظر باشید چند روزی بگذرد، بالغ‌تر شو

نمایشتیم کراوچنمایشنامهجابر رمضانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید