میرستوده
میرستوده
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

درباره نمایش هار

دیدن نمایش هار پیشنهاد کاوه بود. کاوه گفت که نمایش را پیشتر در تالار مولوی دیده و دوست داشته و به من هم گفت اگر می‌خواهی بیا که نمایش را برای روز چهارشنبه هجدهم مهر ببینیم. دعوتش را پذیرفتم و برای اجرای ساعت نه شب به سمت تئاتر شهر و کاخ هنر رفتیم. من پیشتر به کاخ هنر نرفته بودم. نمای آجری داخلی با طاق‌هایش حسی از ساختمانی قدیمی می‌داد. در موعد مقرر اجازه دادند تا تماشاگران بیایند و سر جایشان بنشینند و چون تعداد تماشاگران چندان زیاد نبود، سریع همه سر جایشان نشستند. در تیوال برای دو سمت صحنه بلیت فروخته شده بود. از آن جایی که سالن کاخ هنر به‌گونه‌ای است که صندلی‌های اصلی را نمی‌توان جابه‌جا کرد، در طرف دیگر صحنه یعنی جایی که ما نشسته بودیم، صندلی‌های پلاستیکی گذاشته بودند و به جز دریف اول از کسانی که برای این قسمت بلیت خریده بودند، خواستند که در صندلی‌های اصلی بنشینند. ما ولی بر روی صندلی‌های پلاستیکی خود نشستیم. بر کف صحنه شبیه به فرش قرمز سفره‌ای سفید پهن بود که در نمایش کارکرد داشت. در طرفی تلویزیون بود و شخصی با دوربینی در دست.

بازیگران وارد شدند. بازیگران شبیه به مدل‌های برنامه فشن با قدم‌های بلند به دوربین می‌رسیدند و نگاهی غمزه‌وار به دوربین می‌کردند و می‌رفتند. ایده جالبی بود، تو می‌توانستی همچون کسی که از یک رسانه فشن را دنبال می‌کند، از طریق تلویزیون فشن را ببینی و هم می‌توانستی اجرای روی صحنه را ببینی. همراه با این نمایش هم موسیقی پخش می‌شد که ژانر و فضای موسیقی‌ها به مرور عوض می‌شد. نمایش هار روی یک ایده سوار بود، ساخت الگو‌های تکرارشونده و تغییر این الگو‌ها برای ساخت معنا. مدل‌های خوش‌پوش ما به تدریج با لباس‌های دیگری روی صحنه می‌آمدند و مسیر ابتدا تا انتها را طی می‌کردند تا این که در نهایت از ریخت‌افتاده شدند. در اینجا تلویزیون و دوربین کمک دیگری هم به تماشاگران می‌کرد، دو بار دوربین به رخت‌کن مدل‌ها رفت و به ما از روابط و حالات مدل‌ها تصویری نشان داد. در انتهای نمایش مدل‌های خون‌آلود ته سالن می‌ایستادند و از صورت تماشاگران تصویربرداری می‌کردند. با همه این احوال من نمایش را دوست نداشتم و حالا چرا؟

در همین بادی امر بگویم، اجرایی که برای ما روی صحنه رفت، چند ناهماهنگی در بخش اجرایی داشت، چراغ‌ها چند بار روشن و خاموش شدند و در موسیقی نیز گاهی قطعی به وجود می‌آید. اما دلیل دوست‌نداشتن من به این ناهماهنگی‌های کوچک برنمی‌گردد. همان طور که گفتم، به نظرم ایده این نمایش ساخت الگو‌های تکرار شونده و شکستن آن‌ها بود. الگوی نمایش لباس‌های فاخر زمانی شکست که یکی از بازیگران روی صحنه آمد و بازیگران دیگر به صحنه نیامدند و صحنه به گونه‌ای پیش رفت که انگار آن‌ها با یکدیگر به مشکل خورده‌اند. در همین زمان بود که فیلمبردار به رخت‌کن رفت و چهره ناراحت مدل‌ها را نشان داد. هر چند که صاحب اثر از طریق شکستن الگوی ابتدایی به مخاطب نشان داد که تغییری اتفاق افتاده و این تغییر را با صرف حرکات و لباس‌ها نشان داد اما از دلیل این تغییر پرده برنداشت و این موضوع ابهامی را ایجاد کرد که تماشاگر را وادار کند، خودش فکر کند. اما چرا می‌گویم ابهام؟ برای آن که من گستره وسیعی از احتمالات را می‌توانم تعیین کنم. شاید دزدی آمده و از مدل‌های پشت صحنه اخاذی کرده. شاید سقف رخت‌کن ریخته و مدل‌ها زخمی شده‌اند. و اگر خیلی بخواهیم روشنفکرانه فکر کنیم، شاید نظام سرمایه‌داری و مصرف‌زدگی آنان را از ریخت‌افتاده کرده است. صاحب اثر به ما هیچ نشانه‌ای نمی‌دهد تا این ابهام را به سمت یکی از این گزینه‌ها مذکور رفع کنیم.

من به ذوق هنری کاوه ایمان دارم و برای سؤال بود، از وقتی که او نمایش را دیده تا امروز چه چیزی تغییر کرده است؟ کاوه می‌گفت که در سالن تالار مولوی تا نزدیکی فرش قرمز صندلی‌های مخاطب آمده بود، درست شبیه به برنامه‌های فشن. تو هم گمان می‌کردی که واقعا در یک فشن‌شو حضور داری. او همچنین گفت که صحنه‌ای در پشت صحنه بود که در این نمایش حذف شده بود. مدل‌ها به دلیل شرایط لباس پوشیدم و راه‌رفتن ابراز ناراحتی می‌کردند و حالشان خوب نبود. به نظرم همین دو نشانه می‎تواند تا حدودی ابهام مذکور را برطرف کند که متأسفانه در نمایش فعلی حذف شده بود.

زمانی که چینش صندلی تماشاگران به‌گونه‌ای است که نزدیک به فرش قرمز هستند، احساس می‌کنند که واقعا در یک فشن‌شو حضور دارند و در تصویرهای تلویزیونی نیز دیده می‌شوند. همین موضوع باعث می‌شود که خود را بخشی از این رویداد ببینند. مانند خریدارانی واقعی که آمده‌اند، لباس‌ها را در تن مدل‌ها ببینند تا برای خریدن آن تصمیم بگیرند. این احساس سهم‌داشتن در رویداد باعث می‌شود که با از ریخت‌افتادگی مدل‌ها همدردی بیشتری بکنند. انگار که آن‌ها هم در این موضوع مقصر هستند. از طرفی تصاویر پشت صحنه آن طور که کاوه گفت، باعث می‌شود که بفهمیم، همین فرآیند نشان‌دادن لباس منجر به از بین‌رفتن تدریجی بدن مدل‌ها شده. چیزی که تصاویر پشت صحنه نمایش در نمایش فعلی نشان نمی‌دهد. حالا اگر از نشانه‌هایی که برشمردم، برای رفع ابهام استفاده کنیم، می‌توانیم بگوییم از ریخت‌افتادگی انتهایی مدل‌ها ناشی از خود فرآیند فشن‌شویی است که من هم به عنوان مخاطب / خریدار در آن دخیل هستم. اکنون با این دو نشانه می‌توانیم به تفسیری از نمایشنامه برسیم.

نقص نمایش فعلی نسبت به نمایش گذشته می‌تواند نکته‌ای را به ما یادآوری کند. مکان و سالن یکی از مهم‌ترین ارکان اجراست و نمی‌توان صرفا یک اجرا را بدون هیچ گونه تغییری در سالن‌های مختلف اجرا کرد. هر سالن ظرفیتی دارد که صاحب اثر با توجه به آن می‌تواند اثری کاملا متفاوت و مجزا نسبت به اثر گذشته خود خلق کند و توجه به این موضوع به نظرم بسیار ضروری است و به نظرم مؤلف هار به اندازه کافی روی این موضوع تأمل نکرده است. در نهایت به نظرم اگر نمایش قابل قبولی می‌خواهید ببنید، نمایش هار شاید گزینه مناسبی باشد.

نمایشکاخ هنرنمایشنامهدرام
در این انتشارات نمایش‌نامه‌ها و نوشته‌هایی درباره نمایش و نمایش‌نامه‌های مختلف به اشتراک گذاشته می‌شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید