ویرگول
ورودثبت نام
میرستوده
میرستوده
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

یادداشتی بر نمایش توو

در حوالی تئاتر شهر می‌چرخیدم که دیدم، ساعت پنج و نیم است. نگاهی به سالن اصلی انداختم و نقوش قشنگش، دلم هوای تئاتر کرد. بین اجراهای سالن‌های تئاتر شهر گشتم که چون تعریف «توو» را شنیده بودم که خوب است و جایزه برده است، «توو» را انتخاب کردم. نیم ساعتی روی نیمکت‌های چوبی لابی چهارسو نشستم تا گفتند، بیایید بروید توو.

موقعیت نمایش «توو» بسیار ساده است. دری است سفیدرنگ منقش به یک نقاشی معروف بر رویش. مردی و زنی بر صحنه هستند و می‌خواهند «توی» آن در بروند. به نظر من مشکل نمایش در نسبت شخصیت‌ها با موضوع نمایشنامه به وجود می‌آید. «توو رفتن» هیچگاه برای شخصیت‌ها جدی نمی‌شود. تو می‌توانی در هر لحظه از نمایش از خود بپرسی که اگر شخصیت‌ها موقعیت را ترک کنند، چه چیزی را از دست می‌دهند؟ و به هیچ پاسخ مشخصی نرسی. حتی شخصیت‌ها در دیالوگ‌های خود از کسانی می‌گویند که می‌خواستند «توو» بروند اما چون دیده‌اند، نیاز به انتظار بسیاری دارد، منصرف شده‌اند و زندگی دیگری آغاز کرده و در آن به موفقیت رسیده‌اند. این جدی‌نشدن مسئله باعث می‌شود که ما هم منتظر حل مسئله نباشیم و ادامه‌دادن نمایش برایمان بی‌معنا شود. حالا شما ممکن است بپرسید که اگر مسئله هیچ گاه نه برای مخاطبان و نه برای شخصیت‌ها مهم نمی‌شود، نویسنده از چه تمهیدی برای نگهداشتن مخاطب روی صندلی استفاده کرده است؟

پاسخ، شوخی‌های گاه و بی‌گاه شخصیت‌ها است که آن هم به روش‌های مختلفی استفاده می‌شود. گاهی شخصیت مرد زن را مسخره می‌کند و گاهی شخصیت زن مرد را دست می‌اندازد (که البته این یکی به ندرت رخ می‌دهد). گاهی هم شوخی‌ها متلک‌هایی اجتماعی و سیاسی است. خود موضوع «توو» رفتن و خوش به حال کسانی که «توو» می‌روند و چگونه می‌توان «توو» رفت، می‌تواند در ذهن مخاطبان به استعاره‌هایی اجتماعی تبدیل شود. حالا اگر از من بپرسید که آیا این شوخی‌ها جواب می‌دهد؟ باید بگویم که چون اندکی نخ‌نما است، ممکن است، مخاطب را پس بزند اما من در سالن تئاتر صدای خنده‌های گاه و بی‌گاه را می‌شنیدم.

مشکل دیگری که در سطح نمایشنامه رخ می‌دهد، این است که ما هیچ چیزی از زمان و مکان موقعیت نمی‌فهمیم. میان دیالوگ‌ها چندین بار گفته می‌شود که سه طرف این مکان دریا است ولی آن هم کارکردی در نمایش ندارد. مشکل زمان و مکان موقعیت به شخصیت‌ها هم سرایت می‌کند. آن‌ها هم معلوم نیست، چه کاری داشته‌اند؟ چرا آمده‌اند؟ چه جایگاه اجتماعی دارند و ...؟ تنها ویژگی‌ای که زن را از مرد متمایز می‌کند، سادگی بیش از اندازه زن و سادگی کمتر مرد است که این وجه تمایز هم برای نمایشنامه مشکل‌زاست. مرد به آب خوردنی سر زن شیره می‌مالد و زن هیچگاه نمی‌فهمد که از مرد رو دست می‌خورد. در یک کلام شخصیت‌ها هیچ گاه عمیق و کشف‌کردنی نمی‌شوند.

با همه این نقایص به نظرم بازیگران مرد و زن در طول یک ساعت نمایش می‌توانند فارغ از نمایشنامه حضور خوبی در اجرا داشته باشند. البته که راستش را بخواهید، چندان از این جمله‌ام خوشم نمی‌آید ولی نمی‌توانم با دقت آن را توضیح بدهم. شاید اکر خیلی بخواهم به خودم فشار بیاورم، بتوانم بگویم که از آن جایی که بازیگر مرد و زن مدام در حرکت هستند و مدام احساسات خود را تفییر می‌دهند، اجرا ریتم تندی پیدا می‌کند و دنبالکردنی‌تر می‌شود. در خصوص اجرا نکته دیگری که من را کمی اذیت کرد، موسیقی بود. از آن جایی که روی زبان متن کم کار شده بود، کلمات نمی‌توانستند به تنهایی حسی را منتقل کنند و به همین دلیل گروه مجبور می‌شود با آهنگ‌هایی این احساسات را به مخاطبان القا کند که برای من چندان جذاب نبود.

اگر بخواهم در یک جمله نظرم را خلاصه کنم، می‌توانم بگویم اگر حوالی تئاتر شهر در گرمای خرداد ماه نگاهتان به سالن اصلی تئاتر شهر افتاد و دلتان هوای تئاتر کرد، «توو» انتخاب بدی نیست، چون خیلی آزارتان نمی‌دهد.

تئاتر ببینمتوونمایشنمایشنامهمعرفی نمایش
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید