زنبور را تنها دیدم اما از آن جایی که جامعه تئاتری شهر تهران کوچک است، برخی از دوستان و آشنایانم را هم دیدم که با هم پیش از شروع نمایش سلام علیک کردیم. نمایش سر وقت شروع شد و من در گوشیام به دنبال تصویر بلیت میگشتم که در آخرین لحظه پیدا کردم و به عنوان نفر آخر سر جایم نشستم.
نمایش زنبور داستان مردی ملقب به زنبور است. کسانی قصد دارند که خانه قدیمی و خانوادگی او را خراب کنند اما زنبور میخواهد در برابر همه آنان بایستد. راستش من معمولا دوست دارم که درباره ویژگیهای مثبت یک نمایش بنویسم و پس از آن به سراغ نکات منفی برم ولی با این مقدمه و خلاصه داستان یک راست سوی اصل ماجرا میروم.
همین خلاصه داستان به ما موقعیت زنبور را نشان میدهد، او باید تلاش کند تا دیگران خانه او را خراب نکنند. کارگردان هم با هوشمندی مخاطبان سالن نمایش را به عنوان دیگری شخصیت اصلی انتخاب کرده است. در بخشهایی از نمایش بازیگر مخاطب حاصی را مورد خطاب قرار میدهد و با او صحبت میکند. به برخی دیگر تخمه میدهد. گاهی در کنار نور صحنه نور مخاطب هم روشن میشود. همه این نشانهها نشان میدهد که در این صحنه مخاطبان نیز نقشی دارند. به نظرم در این جا مشکل مهم نمایش به وجود میآید.
زنبور باید تمام تلاش خود را بکند که مخاطبان را راضی کند تا خانهاش را خراب نکنند و همین موضوع کنش اصلی او را در طول نمایش مشخص میکند. اما زنبور چنین نمیکند، او تنها از داستان زندگی خود میگوید که در برخی از موارد نسبت به کنش اصلی بی ارتباط است. او درباره کبوترهای خود حرف میزند، درباره این این که پدرش چه خصوصیاتی داشته و مادرش چه مشکلاتی داشته و عاشق چه کسی شده. مشکل دیگر زمانی است که زنبور درباره قل خوردن خانواده خود و شیوه مرگ برادرانش صحبت میکند که به نظرم تنها برای گرفتن خنده از مخاطب است و هیچ مناسبتی با موقعیت رئال متن ندارد.
البته اگر از مشکلی که به آن اشاره کردم، گذر کنیم. اشاره به کفترها و زندگی خانوادگی نیز جذابیتهایی دارد. جذابیتهایی که بیشتر به حوزه زبان شخصیت برمیگردد و به نظرم نویسنده در نوشتن یک متن تندرست و جذاب در این زمینه موفق شده است. کلمات مخصوص شخصیتی است که به روی صحنه آمده است. در زمینه کارگردانی نیز شخصیت اصلی ما رفتار مخصوص به خود را دارد که باعث میشود، بیشتر به یک شخصیت نزدیک شود. از این رفتارها میتوان به شیوه رفتن سر قبور، بازکردن کمربند زبان عصبانیت و ... اشاره کرد. من نور صحنه را هم دوست داشتم و بازی بازیگر زمانی که در تاریکی، در نور و در مرز نور و تاریکی حرکت میکرد، جالب بود. البته که به نظرم گروه میتوانست استفاده دقیقتری از نور کند.
به طور خلاصه این که به نظرم متن زنبور ارزش ادبی و داستانی دارد اما هنوز به یک متن دراماتیک تبدیل نشده است که آن هم از طریق پررنگ کردن مسئله برای شخصیت و تلاش برای حل مسئله رخ میدهد. اما در کل من نمایش زنبور را دوست داشتم و منتظرم نمایشهای جدیدی از کارگردان و نویسنده آن ببینم.