برای اولین بار بود که به دانشگاه سوره میرفتم. با علی ساعت شش و نیم قرار گذاشته بودیم. اول قرار بود که یکدیگر را جلوی خروجی متروی شادمان ببینیم. من گمان میکردم که شادمان ایستگاه بی آر تی دارد. اما در همان اتوبوس با پرس و جو و گشتن در اینترنت فهمیدم که ایستگاه اتوبوسی به نام شادمان نداریم و نزدیکترین ایستگاه به دانشگاه سوره، بهبودی است. قرار را به دم در دانشگاه سوره عوض کردیم و یک دیگر را همان جا دیدیم و داخل رفتیم.
نگهبان نام و کدملیمان را گرفت و از راهروهای تنگ حیاط سوره گذشتیم و به جلوی در گرافیک رسیدیم که زیرزمینش سالن رادی بود. چون صندلیها خیس بود، ایستادیم و با هم حرف زدیم. ایستادیم و ایستادیم و ایستادیم. که دیدیم نمایش شروع نمیشود و زیر پایمان علف سبز شده، دستی به صندلیها کشیدیم که هنوز نم داشت. دل به دریا زدیم و تن خود را به تری صندلیها سپردیم. نشستیم و نشستیم و نشستیم که دیدیم بالاخره اقبال به ما روی آورده و پس از 40 دقیقه به ما اذن ورود دادهاند.
هر چند که انتظار سخت است اما علی میگفت که در اجراهای دانشجویی همیشه از این اتفاقات رخ میدهد، تمام کوشش خود را به کار میبندی و همه کارها را درست کنی، ناگهان میبینی موضوعی پیش پا افتاده به خوبی پیش نرفته است و اجرا باید با تأخیر به روی صحنه رود. برای همین ما هم چندان این تأخیر و انتظار را به روی خود نمیآوردیم.
وارد پلاتو که شدیم، از ما معذرت خواستند و گفتند، گوشیهای خود را بیصدا کنید و اگر عکس میاندازید، فلاشش را قطع کنید و نمایش شروع شد.
اگر نمایشنامه فعل را نخواندید، باید از شما بخواهم که آن را بخوانید. ولی برای پیشبرد این متن خلاصهای از فعل میگویم. فعل داستان معلمی به نام کاتب است که در دبیرستانی دخترانه درس میدهد و معلم و دانشآموزی شیفته او میشوند. او تصمیماتی میگیرد که باعث میشود، حسرتش را بخورد.
نمایش فعل 20 دقیقه بود و نمایشنامه پرشخصیت رضایی راد با سه نفر اجرا میشد. این محدودیت در زمان و شخصیت باعث شده بود که کارگردان بخشهای کوتاهی از نمایشنامه را انتخاب کند. این بخشها به رابطه کاتب با دانشآموز و معلم عاشق میپرداخت. در میانه اجرای نمایشنامه نیز نور تغییر میکرد. موسیقی نواخته میشد و بازیگران پرفورمنس اجرا میکردند. در همین جا باید بگویم که قسمتهای مناسبی از نمایشنامه انتخاب شده بود و رقصها نیز نه تنها به ریتم اجرا کمک میکرد که نسبت جالبی با نمایشنامه داشت. این انتخابها نشان میداد که کارگردان نسبت به نمایشنامه تسلط خوبی دارد. اما به نظرم نمایش فعل از نقایصی نیز داشت.
به نظرم اگر کسی نمایشنامه را نخوانده بود، نمیتوانست به طور کامل به نسبت میان شخصیتها آگاه شود. هر چند که چندان درباره حرفم مطمئن نیستم و باید دید کسانی که نمایشنامه را نخواندهاند، میتوانند با اجرا ارتباط برقرار کنند یا نه. اما به نظرم حرکات روی صحنه همگی تنها بر روی یک موضوع اشاره داشتند و از آن پیشتر نمیرفتند. ما در حرکات میدیدیم که هر چند که کاتب میخواهد اما نمیتواند به عشق واقعی خود برسد. در نمایشنامه این اتفاق با جدال درونی کاتب دراماتیک میشود اما ما در نمایش فعل تنها با تصویری از این نرسیدن مواجه میشدیم.
در آخر من و علی که از سالن بیرون آمدیم، نمایش را به عنوان یک اثر دانشجویی پسندیدیم. اثری که مشخص بود، بر روی آن زمان گذاشته و فکر شده است. منتظر آثار تازهای از کارگردان و بازیگران نمایش فعل خواهم ماند.