از اونجایی که ارادت خاصی به روسیه دارم میخوام این متن رو از متن اصلی کپی کنم یه گوشه برا خودم. اما قبلش یه شعار ساختم. بریم؟ دوستت داریم روسیه. ریدم بهت آمریکا! شعار ما همینه به تو هم بودم متالیکا!
خوب بریم سراغ متن اصلی که یه سری هدلاین داره و داخل کوئوت سومین شاقولی رو نوشتم که نشون میده وضع مملکتداری یک کشور رو از چی باید سنجید. اولیش اینه که دولت (قوه مجریه) و قوه قضائیه و قوه قانونگذار (مجلس) نتونن کار خلاف قانون بکنن و هر قوه بتونه روی باقیشون نظارت کنه و کل قدرت مدیریتی کشور دست همین سه تاست و ارگان و دستگاه مجزایی از این سه تا وجود نداره که تز بده و بزنه تو کار بقیه. دومیش اینه که اونی که سیاستمداره نمیتونه برای مدت طولانی توی قدرت باشه مخصوصا رئیس جمهور که بالاترین فرده تو یه سیستم کلا ۸ سال بسه براش اگر بخواد خدمت کنه بیشتر اگر بمونه افراد و گروه های منفعت طلب جمع میشن حمایتش میکنن تا اون آدمم بیاد اینها رو حمایت کنه تا تو قدرت بمونه. سومینش اما در این زیر میاد در این مورده که اونی که یه دستش یه پاش و یه جای دیگهاش تو سیاسته نبایستی پول هم داشته باشه چون جمع شدن پول و قدرت سیاسی یه جا باعث فقر میشه باعث فساد میشه. متن اصلی که این ها رو استخراج کردم و به زبون خودم نوشتم اینه :
معیار سوم:
سومین شاقول مهم در فهمیدنِ وضعیت حکمرانی در یک کشور، میزان تفکیک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی است. هر قدر این دو منبع قدرت از هم جدا باشند به همان میزان در یک کشورشفافیت، قانونمداری و حکمرانی مطلوب وجود دارد.
در حال حاضر در آمریکا ۴۵۶۸ بانک وجود دارد. مجموع سرمایۀ چهار بانک اول (Chase, Bank of America, Wells Fargo, Citibank) تقریباً معادل بودجه هفت تریلیون دلاری دولت آمریکا است. ثروت مردم و شرکتها در ایالت کالیفرنیا تقریباً معادل تولید ناخالص داخلی (GDP) ۵۶ کشور در قارۀ آفریقا است.
رئیسجمهور آمریکا حدود ۴۰۰ هزار دلار در سال حقوق میگیرد. جف بزوس (Jeff Bezos)، موسسِ شرکت آمازون، در هر روز و ۲۴ ساعت حدود ۱۹۲ میلیون دلار درآمد دارد. آنهایی که کشور را مدیریت میکنند با آنهایی که ثروت تولید میکنند در دو دایرۀ متفاوت هستند و درآمد بخش خصوصی با درآمد مجریان به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و تصمیم سیاسی در آمریکا از هم تفکیک شدهاند. در روسیه، ثروتمند شدن و قدرت اقتصادی بدون تایید، هماهنگی و سهم حاکمیت سیاسی، امکانپذیر نیست. انتظار پاسخگویی، شفافیت و کارآمدی در چنین قالبی بی مورد است.
غربیها بر اساس معیار انسانهای «خوب» حکمرانی نمیکنند بلکه قالب، قاعده و قانون طراحی میکنند تا انسان قدرتطلب خودخواه، سودجو، فرصت طلب، حیلهگر و طمّاع را کنترل کنند.
در غرب، قانون برای سیستم طراحی میشود و در روسیه برای تداوم حکمرانی عدهای خاص. در آمریکا، سیستم اولویت دارد و در روسیه، فرد. در آمریکا، ساختارها تعیینکننده هستند و در روسیه مناسبات افراد؛