بل هرچه مینویسد هرچه انجام میدهد بعد پشیمانست
حالش گرفته خسته از ادمای دورش
دلش گریه میخواد ولی چشمای لعنتیش همراهیش نمیکنن
دلش برای دوستاش تنگه ولی بازم کاریش نمیشه کرد
این دنیا برای دوریه برای زخم زبونه و جای خوبی نیست
خوبی سرکوب میشه
مثل گلی در قطب شمال