
گاهی دردهایی داریم که هیچکس نمیبیند، هیچکس نمیپرسد و حتی خودمان هم جرئت نمیکنیم اسمشان را بگوییم. زخمهایی که روی پوستمان نیستند، اما عمیقاً در وجودمان جا خوش کردهاند. زخمی که هر بار کسی با صدایی بلندتر، نگاهی بیتفاوت یا جملهای ناخواسته از کنارمان رد میشود، سر باز میکند. به این دردهای بینام و نشان، روانشناسان میگویند: ترومای خاموش.
برخلاف آنچه تصور میکنیم، ترومای روانی فقط نتیجه جنگ یا بلایای بزرگ نیست. گاهی در خانهای پر از سکوت بزرگ میشویم و کسی حواسمان نیست. گاهی سالها برای تأیید شدن میجنگیم، اما هیچکس نمیبیند. گاهی کنار کسی زندگی میکنیم که هر روز از ما تکهای میکَند، بدون آنکه حتی فریاد بزنیم. اینها شکلهای خاموشِ همان زخماند؛ زخمی که مسیر شغلی، روابط عاطفی و حتی خودشناسیمان را تخریب میکند، بیآنکه دلیلش را بفهمیم.
در این پست قراره با هم کمی عمیقتر بشیم. درباره اینکه ترومای خاموش دقیقاً چیه؟ چطور خودش رو در زندگی روزمره نشون میده؟ چرا انکارش میکنیم؟ و مهمتر از همه، چطور میتونیم باهاش مواجه بشیم؟
اگر تو هم بعضی وقتها از خودت میپرسی:
«چرا بیدلیل خستهام؟»
«چرا از صمیمیت فرار میکنم؟»
«چرا توی موقعیتهای خاص، بدنم یخ میزنه یا دلم میلرزه؟»
شاید بخش بزرگی از پاسخ، توی همین زخمهای بیصدا پنهان شده.
ادامه این متن، برای توییکه دنبال ریشهای، نه فقط مُسَکِن.
👇 بخون ادامه مطلب رو؛ شاید همین چند پاراگراف شروعی باشه برای درک، ترمیم و بازگشت به خود واقعیت.

ترومای خاموش به تجربههای دردناک روانی گفته میشه که بهدلایل مختلف در لحظهی وقوع، پردازش نشدهن؛ نه به شکل احساسی، نه منطقی. این زخمها ممکنه از کودکی با ما شروع شده باشن؛ مثلاً بیتوجهی عاطفی از طرف والدین، ترس از طرد شدن، تجربههای پنهان تحقیر یا حتی نبودن درک متقابل در دوران نوجوانی.
چیزی که ترومای خاموش رو خطرناک میکنه، اینه که بر خلاف ترومای حاد که با یک رویداد بزرگ و مشخص مثل تصادف یا مرگ عزیز همراهه، این نوع زخمها ممکنه سالها بینام باقی بمونن و خودشون رو با علائم گمراهکننده نشون بدن: اضطراب مزمن، فرار از صمیمیت، کمالگرایی شدید، یا حتی اعتیاد به کار.
طور ترومای خاموش زندگی ما رو تحت تاثیر قرار میده؟
وقتی زخم دیده نمیشه، ما یاد میگیریم که درد رو انکار کنیم. اما ذهن و بدن حافظه دارند. ترومای خاموش ممکنه باعث بشه که:
این چند نشونه رو در خودت بررسی کن:
اگر پاسخت به چندتا از این سوالها مثبته، شاید وقتشه کمی با خودت مهربونتر باشی و به این زخمهای نادیده، فرصت دیده شدن بدی.
اولین قدم، پذیرفتن وجود زخمهاست. نه برای قربانی شدن، بلکه برای آزاد شدن از زنجیرهایی که نامرئی هستن ولی سنگین. بعد از اون:
ترومای خاموش شاید بخشی از ما شده باشه، اما ما مساوی با زخمهامون نیستیم. میتونیم یاد بگیریم دوباره اعتماد کنیم، دوست بداریم، رشد کنیم، و از نو شروع کنیم. گاهی فقط لازمه کسی بهمون بگه: زخمت دیده نمیشه، اما واقعیه. و میشه ترمیمش کرد.
اگر این متن برات آشنا بود، تنها نیستی. و اگر خواستی بدونی چطور قدمبهقدم به سمت بهبود حرکت کنی، توی ادامهی مطالب دربارهی تکنیکهای مواجهه، بازسازی اعتماد به نفس و بازگشت به خود اصیل بیشتر صحبت میکنیم.
👇
اگر دوست داشتی، پست رو ذخیره کن، برام بنویس تجربهت رو یا برام سوال بذار. با هم حرف میزنیم. همین شنیدن و گفته شدن، شروع درمانه.