زمانی که داشتم برای سفر نپال برنامه میچیدم، تقریبا اصلا به کوهنوردی فکر نمیکردم. سفرم رو از هند شروع کردم و همون موقع، یکی از دوستانم رفت نپال و پیشنهاد کرد که بعدا من هم ترکینگ بیس کمپ آناپورنا رو توی برنامهام بچینم. اون دوست شناخت خیلی خوبی از من داشت و مطمئن بود حتی با حداقل تجهیزاتی که همراهم داشتم هم از پسش برمیام و چون خودش همین مسیر رو با یه گروه رفته بود، اصرار کرد که حتی نیاز به راهنما نیست. منم که به دوستم اعتماد کامل داشتم، تصمیم گرفتم خودم رو به این چالش دعوت کنم. من ماه نوامبر این مسیر رو رفتم که یکی از بهترین زمانهاست (فصل بارندگی تموم شده و هوا هنوز خیلی سرد نیست). توی این مطلب سعی کردم در کنار توصیف تجربه شخصیام، نکات مهم برای انجام این ترکینگ رو هم دستهبندی کنم. در نظر داشته باشید که همیشه امکان تغییر قوانین و هزینهها هست، ولی کلیت ماجرا معمولا ثابته.
{هزینهها به روپیه نپال هست. اون موقع ۱ دلار آمریکا = ۱۳۰ روپیه نپال بود)
من اولی که اسم بیس کمپ آناپورنا [Annapurna] رو شنیدم واقعا ترس بَرَم داشت، ولی واقعیت اینه که مسیر و شرایطش خیلی راحته. این ترکینگ یکی از زیباترین مسیرهای کوهنوردی توی نپال، مخصوصا به خاطر قله ماچاپوچره (یا ماچاپوچار که به معنی دم ماهی هست) [Machhapuchhure]. البته آناپورنا یه منطقه است و فقط ۴تا قله به اسم آناپورنا داریم و با کلی قله دیگه، و چندتا مسیر مختلف رو میشه رفت، از جمله مسیر دایرهوار آناپورنا که طولانیتر و سنگینتره. ولی بیس کمپ رو آدمها عموما بین ۵ تا ۸ روز انجام میدن. اینم بستگی به توان بدنی، فرصت زمانی و بودجه داره. من ۵ روزه مسیر رو رفتم و برگشتم. روزی تقریبا ۸ ساعت راه میرفتم، ولی با سرعت معمولی. نکته مهم اینه که بخش زیادی از مسیر، شاید حتی بیشتر از ۵۰ درصد، حالت پلکانی داره. زیاد ارتفاع کم و زیاد میکنید، ولی مسیر کاملا مشخصه. اوایل مسیر ایستگاهها در واقع روستا هستن، ولی بالاتر دیگه فقط ایستگاههایی برای موندنِ کوهنوردهان. همه این ایستگاهها یه سری مهمونخونهان که جای خواب و غذا فراهم میکنن. ولی کلا هزینه همه چی از حالت عادی بیشتره و گاهی یه سری چیزها مثل دوش آب گرم، وایفای و حتی پریز شارژ گوشی مخصوصا توی فصل شلوغ پولیه.
توی نقشه بالا اسم تمام ایستگاهها نیومده و فقط به ایستگاههای اصلی اشاره شده (بین سینووا تا دورالی سه تا ایستگاه بامبو، دُوان و هیمالایا هستن). من در چهار شب و پنج روزم، در مسیر رفت ایستگاه چُمرُنگ، دورالی و بیس کمپ ماچاپوچره موندم و در مسیر برگشت هم یک شب در دورالی توقف داشتم.
کشور نپال به کوهستانهاش معروفه و یک سری از این کوهها توی مناطق حفاظتشده و پارکهای ملی قرار گرفتن. یه مجوز خاص به اسم THIMS دارن و یه دونه هم برای خودِ منطقه آناپورنا که روی هم هزینهاش برای من ۵۰۰۰ روپیه شد. گرفتن مجوز فوقالعاده راحته و توصیه میکنم اصلا سراغ آژانسها نرید، چون موقع صدور مجوز فرد حتما باید برای امضای مدارک حضور داشته باشه، در نتیجه فقط یه پول اضافه به آژانس میدید. برای گرفتن مجوز کافیه به اداره گردشگری توی مرکز شهر کاتماندو مراجعه کنید. یکی دوتا فرم پر میکنید، پول رو نقد پرداخت میکنید و تمام! ضمنا حتما چندتا عکس (۳*۴ کاربردیترینه ولی بد نیست یکی دوتا ۶*۴ هم داشته باشین) همراه خودتون ببرین. توی فرم ازتون زمان حضور رو میپرسن، سعی کنین محض احتیاط از هر طرف یکی دو روز بیشتر در نظر بگیرین. برای بیس کمپ آناپورنا، یه نقطهای توی مسیر هست (نزدیکای روستای چُمرُنگ) که رفت و برگشت مجوزتون رو مهر میزنن. تابلوی مشخصی داره و یه نفر هم معمولا آدمها رو راهنمایی میکنه.
* خیلیها با راهنما و حتی باربر این ترکینگ رو انجام میدن، ولی من چالش تنهایی طی کردنش رو خیلی دوست داشتم. مسیر فوقالعاده واضح و پر از تابلو هست و من حتی نقشه فیزیکیش رو هم نخریدم! یه عکس از اینترنت دانلود کردم که اسم ایستگاهها و ارتفاعشون رو نوشته بود و همون برام کافی بود.
همونطور که بالاتر گفتم، چون مسیر خیلی جاها پله است، حتی نیاز به کفش کوهنوردی نیست. من با کفش مخصوص دویدن این مسیر رو طی کردم و اصلا مشکلی نداشتم.
من به طور کلی لباس مناسب و متنوع همراهم داشتم که جلوتر ازش میگم، ولی سه تا چیز رو توی کاتماندو خریدم. اول، باتوم کوهنوردی (۲تا)، چون بالا و پایین شدن حتی توی مسیر پلکانی فشار فوقالعاده زیادی به زانو میاره و با اینکه برای خودِ من باتوم دستوپاگیر بود، خیلی بهم کمک کرد. یک جفت دستکش خیلی معمولی و یه کلاه گرم هم خریدم.
از نظر کوله، شاید کوچیکترین کوله ممکن رو همراهم داشتم و هر کس توی مسیر من رو میدید کف میکرد :) من با یه کوله ۵۰ لیتری سفر میکنم که اصلا لازم نمیدیدم همراهم ببرم و توی کاتماندو پیش یه نفر امانت گذاشتمش. یه کوله حمله ۱۸ لیتر هم برای لپتاپم داشتم که برای این یک هفته انتخابش کردم. در کنار وسایلی که خریدم، سه تا بلوز، یه شلوار و یه لگ، حوله سفری، کاپشن پر، دوتا اسکارف، دو جفت جوراب، چندتا لباس زیر، ]، چراغ پیشانی، قمقمه ۱ لیتری، لاینر (ملافه سفری) و یه سری خرده وسیله ضروری مثل شونه و شارژر، کل تجهیزاتم بود و البته دوربین عکاسیم با کیف مخصوصش هم همیشه بهم آویزون بود. یه مقدار محدود خوراکی مثل بیسکوییت و شکلات هم خریدم که جلوتر بیشتر دربارهشون میگم. برای اینکه پول برای آب ندم (اونجا آب معدنی نمیفروشن ولی آب فیلترشده هم پولیه)، قرص کلر خریدم و یکی دوبار توی مسیر، از چشمهها قمقمهام رو پر کردم، قرص کلر رو داخلش میانداختم و چند ساعت بعد از اون آب مینوشیدم که مشکلی هم برام پیش نیومد.
با توجه به دمای هوا در آبان، من در طول روز یه بلوز آستینبلند و یه شلوار طبیعتگردی پاییزه داشتم. در طول روز هوا خیلی خوب و حتی گاهی گرم بود، میشد حتی با شلوارک هم مسیر رو طی کرد، ولی من با شلوار خیلی راحت بودم. شبها تا قبل از ایستگاه یکی مونده به آخر (بیس کمپ ماچاپوچره) هوا خیلی سرد نبود. من یه بیسِ گرم زمستانه داشتم که برام کافی بود. ولی شب آخر که رسیدم ماچاپوچره، هوا زیر صفر بود و من از کاپشن پر استفاده کردم. فردا صبح برای صعود به بیس کمپ آناپورنا هم که قبل از طلوع راه افتادم، بیشترین لباس ممکن تنم بود، البته که برگشتنی باز هوا گرم شد و لباسهام رو عوض کردم.
مهمونخونههای هر ایستگاه یه سری اتاق و تخت برای کرایه دارن و منوهای غذاشون تقریبا همه یکشکل و یکقیمته (و هر چی بالاتر میری قیمتها بیشتر میشه). پایینترها که روستاها هستن توی فصل شلوغی مشکل اقامت نیست، ولی انگار توی ایستگاههای بالاتر مثل دُوان [Dovan] و دورالی [Deurali] که ایستگاههای اصلی شبمانی به حساب میان، گاهی اگه خیلی دیروقت به ایستگاه برسین، ممکنه سخت جا پیدا کنین. من یه نفر بودم و هیچ وقت مشکلی نداشتم. اصلا خیلی جاها یه تخت توی اتاق دو یا سه تخته میگرفتم ولی همیشه تنها بودم. توی وسایل نوشتم لاینر همراهم داشتم، علتش اینه که این مهمونخونهها واقعا اونقدر تمیز (در حد هتل) نیستن و خب این ملافه سفری خیلی کاربردیه. اگه دوست دارین درباره کل لوازم سفر من برای یه سفر چندین ماهه بیشتر بدونین، این مطلب رو بخونین. ضمنا بعد از عبور از روستاها تقریبا آنتندهی موبایل صفر میشه و هر بار که به ایستگاهی برسید میتونید سراغ وایفای برید که البته برای من همیشه پولی بود و البته سرعتش هم نه چندان بالا.
تغذیه اونم موقع کوهنوردی اهمیت زیادی داره. از طرفی توی این مناطق کلا غذا و خوراکی قیمتش حداقل دوبرابر داخل شهره. من هیچ وقت سه وعده غذای کامل نخوردم، به جاش یک یا دو وعده اصلی برای خودم تعریف کردم و بقیهاش رو با خوراکیهایی که از قبل خریده بودم یا حتی از ایران همراهم داشتم، جبران کردم. آجیل خیلی مقوی و شکمسیرکنه. بیسکوییت هم که همیشه یه راهکار خوبه برای من. از قبل دوتا سیب هم خریده بودم و یه جا وسط راه پرتقال هم خریدم و گاهی صبحم رو با همون سیب و یکم آجیل شروع میکردم و معمولا وعده اصلی رو ناهار در نظر میگرفتم. ساعتهای حرکت من معمولا از ۷ صبح تا ۴ بعدازظهر بود، ناهار رو بین ۱۲ تا ۱ میخوردم و چون بعدش زمان کمتری راه میرفتم، معمولا شام رو خیلی خیلی سبک میخوردم. منوی غذاها به نسبت متنوعه، از دال بَت و مومو (غذاهای محلی نپال) تا سوپ و نودل و پاستا و ساندویچ کلاب، اینا اکثرا انتخابم بودن و قیمتشون هم به نسبت ارزونتر بود.
نکته مهم اینه که قبل از خروج از شهر، حتما پول کافی (روپیه نپال) همراهتون داشته باشین، چون توی کوه عملا هیچ جایی برای تبدیل دلار وجود نداره و کلا هم که نقد قبول میکنن. من هزینههام رو از شهر پخارا و از زمانی که با تاکسی رفتم تا ایستگاه اتوبوس نوشتم که فقط هزینههای مربوط به کوهنوردی لحاظ بشه، ولی شاید خوب باشه بدونین بلیط اتوبوس از کاتماندو به پخارا حدود ۱۰۰۰ روپیه هست. من دو شب هم پخارا موندم ولی چون هر کس ممکنه یه جور اقامتگاه انتخاب کنه، اون رو اصلا داخل این جدول نیاوردم. اگه دقت کنین روز چهارم هزینهام خیلی بالاتر بوده. اون روز من به بیس کمپ آناپورنا رسیدم و خودم رو به یه صبحانه خوب دعوت کردم که خب هزینهاش خیلی بالاتر از ایستگاههای دیگه بود. از طرف دیگه چون اون روز خیلی طولانیتر پیادهروی کردم، استثنائا هر سه وعده رو کامل خوردم.
چند روز قبل از اینکه ترکینگ رو شروع کنم، وقتی آب و هوا رو چک کردم و دیدم بیس کمپ دماش زیر صفره، حسابی نگران شدم. بعد هم من واقعا هیچ وقت تنهایی طبیعتگردی (یا کوهنوردی) طولانی نداشتم و کلا توی عمرم دوبار توی ایران همراه با گروه در حد یک شب کمپ کرده بودم. درسته اینجا قضیه چادر و کمپ مطرح نبود، ولی میخواستم برای اولین بار تنهایی اونم توی یه کشور غریب برم کوهنوردی. برای همین طی این مدت تا روز شروع، با هر کسی حرف زدم گفتم دارم مسیر بیس کمپ رو میرم، ولی اصراری ندارم تا تهش برم. واقعیتش اینه که به خودم اطمینان نداشتم و میخواستم اگه یه موقع نتونستم تا آخرش برم، از نظر ذهنی آمادگی داشته باشم. من یک پرندهنگرم، یعنی همیشه دارم دنبال پرندههای آزاد میگردم. روز اول که مسیر رو حدود ۱۱ صبح شروع کردم، بارها و بارها برای عکس گرفتن از پرندهها ایستادم و کلی هم وسط راه برای استراحت توقف داشتم. از روی نقشه ایستگاهها و تجربه دوستانم و البته افرادی که در مسیر میدیدم، تقریبا میدونستم هر روز باید به کدوم ایستگاه برسم و جالبه که روز اول در کمال ناباوری به مقصدم رسیدم! روز دوم رو که شروع کردم، هنوز پر از شک بودم، ولی عصر که به ایستگاه هدفم رسیدم، دیگه باورم شده بود که میتونم! و حالا ذوق داشتم که زودتر به تهش برسم! این مسیر بسیار راحتتر از تصورم بود و چقدر خوشحالم که همه جوره به حرفهای دوستم گوش کردم: از رفتن به ترکینگ، تا خرید باتوم، و تنهایی و بدون راهنما بودن. وقتی برگشتم پخارا، تصمیم گرفتم یک روز بیشتر بمونم و استراحت کنم. اون روز برای اولین بار توی عمرم رفتم یه ماساژ کامل گرفتم و بعد هم خودم رو به یه پیتزا دعوت کردم. بعدها با آدمهایی آشنا شدم که بیس کمپ اورست رو بدون راهنما و تنهایی طی کرده بودن و راستش این روزها دارم فکر میکنم اگه قرار باشه برگردم نپال، هدف بعدیم بیس کمپ اورسته. من نه کوهنوردم و نه طبیعتگرد، یه کولهگردم که دارم دنیای رو میچرخم و تجربه کسب میکنم و بهتون توصیه میکنم اگر روزی گذرتون به نپال افتاد، این مسیر فوقالعاده رو از دست ندین.
اگر دوست دارید من با بیشتر آشنا بشید، میتونید توی اینستاگرام دنبالم کنید و به وبسایتم سر بزنید. توی ویرگول به طور خاص دارم از تجربههای مختلفم، به ویژه در سفر میگم.