بیش از یک قرن از تاریخ اولین جنبش های اعتراضی مردم ایران می گذرد که هنوز مرکز ثقل منازعات گفتمانی است. از همین رو است که شاهد منابع آشفته و فضای غبارآلودی هستیم که حاکی از تحمیل صورت مسئله هایی دارد که ماهیت این جنبش ها به حاشیه می رود. در حالی که این شکل از نزاع ها برای مردم آن دوران، چندان مطرح نبود بلکه "اعتراض" به وضعی که آنان را خسته کرده بود مطرح می گردید که به جنبش شکست خورده مشروطه منجر گردید. امّا خصلت دیگر این "اعتراض" آن است که علی رغم فضای مطبوعاتی و گفتمانی که در نقد یا دفاع از ملیت و مدرنیته سخن می گفتند، مردم کمتر متوجه این نکته ها بودند. در واقع خودشان نمی دانستند چه بذری را می کارند و یا اگر می دانستند آگاهی کافی از ابعاد کارشان نداشتند. از علل شکست مشروطه نیز در همین دو امر است.
حال اگر به جنبش های اجتماعی امروز نگاه کنیم متوجه شباهت همین دو خصلت مشروطه با آنان می شویم. در واقع مفهوم عمیق "نقد" و "مطالبه گری" به اعتراضِ صرف تقلیل می یابد. توضیح واضحات آنکه نقد و مطالبه صرفا اظهار و گلایه از مشکل است تا بیان مسئله! از طرفی دیگر وقتی موضوعی را مطالبه می کنند در بسیاری از موارد اطلاعی از ابعاد و تبعات مدل و یا موضوع مطالبه وجود ندارد. به عنوان مثال وقتی ما طلب رفاه اقتصادی داریم دیگر به معنای دقیق آن توجه نداریم که دقیقا چارچوب رفاه چیست؟ گاهی اوقات این منجر به تبعاتی می شود که مورد انتطار نبود مثلا در بحث خصوصی سازی ما این اصطلاح را در ادبیات اقتصادی غرب نیز می بینیم. مراد آنها از خصوصی سازی برتری و حاکمیت طبقه متوسط یعنی بورژوا است. بوروژاها در واقع همان پیشه وران، صنعتگران و مالکان ابزار تولید و یا مالک سرمایه(زمین، پول و..) هستند که از قدرت سیاسی به قدری مستقل هستند که می توانند به راحتی از قید و بندهای دولت مانند مالیات و... رها شوند. حتی در مواقعی از قدرت سیاسی قوی تر هستند. به عبارتی دیگر آنچه که در آرمان شهر این ها هست اصالت یافتن "پول" به عنوان منشاء قدرت در همه زمینه ها است لذا بر سیاست های دولتی اثر می گذارند و یا در صورت عدماثر گذاری از سیاست ها پیروی نمی کنند. وقتی که ما در کشور خودمان به عنوان فعال جنبش دانشجویی، خصوصی سازی و عدم دخالت دولت رو مطالبه می کنیم و برای مردم تبیین می کنیم لکن چارچوب تئوری محکم و متفاوت از ادبیات اقتصادی غرب نداریم (به عبارتی حرفی برای گفتن در این زمینه نداریم) بدیهی است که وقتی قانون در این خصوص به نام خصوصی سازی تصویب می شود به راحتی فسادهایِ قانونی پیرامون آن شکل می گیرد. در حالی که جدای از تدوین چارچوب تئوری باید حداقل تولید ادبیات کرد. در تاریخ تمدن غرب ادبیات و هنر پیشران ظهور این تمدن بوده است و بارقه های فلسفه رنسانس در این قالب نمود عینی پیدا کرده است. امّا ما تشکل ها و مردم، متاسفانه پیش از آنکه دیر شود حال و حوصله مباحث فکری عمیق نداریم و صرفاً برای آنکه کاری بکنیم و برنامه ای اجرا کنیم دست به عملی می زنیم و یا اطلاعی نداریم که چه بذری را می افشانیم. حال در ماجرای رونق تولید که از أمُ المسائل اقتصادی است هر چند خوشبختانه ادبیات متفاوتی از توسعه تولید ساخته شده است امّا در معرض خطر خلط با مباحث توسعه است. چرا که ما گمان می کنیم الگوی سطح مطلوب ما همان چیزی است که در تلویزیون و رسانه های تبلیغاتی، سینمای خانگی و هالیوودی و... الخ. هر آنچه که با عناوین رفاه و توسعه اقتصادی_صنعتی هر روز بزرگ و بزرگتر، به آن چشم داریم. از این رو است که بدترین روش در این اوضاع می تواند این باشد که سیاست گذاران ما نگرشی مهندسی زده به مسائل اقتصادی داشته باشند. امّا توسعه تولید چیست؟ و چرا ما هراس از آن داریم؟ هر چند سیاست های توسعه مسیری است که در کشور مدت ها طی شده و خیلی از تبعات آن را به خاطر آنکه دیر متوجه خطر آن شدیم، نمی شود جمع کرد. امّا متاسفانه اکثریت جامعه ما هنوز هم با وجود اینکه از تبعات آن سیاست ها، رنج می برند متوجه این موضوع نیستند و حتی برخی دیگر تبعات آن خوشایند جامعه است. واقعیت امر این است که توسعه تولید به مصرف هر چه بیشتر وابسته است. لذا تبلیغات به مثابه مخدری عمل می کند که مصرف کننده را به مصرف بیشتر وادار می کند. پر واضح است که انسان در این نظام کارخانه ای، ابزاری است برای چرخش بیشتر تولید. به عبارتی انسان در این سیستم هیچ اختیار و اراده ای از خود ندارد و حتی در انتخابات سیاسی نیز به مدد حمایت همین ارگان های تبلیغاتی از یک نامزد خاص مسحور و مقهور نظام تبلیغاتی قرار می گیرد. در نظام اقتصاد نوین جهانی اقتصاد است که همه عناصر جامعه را به تسخیر خویش در آورده تا منافع قدرت های اقتصادی یعنی طبقه بورژوای قرن بیست و یکم را تأمین کند و یا دست کم تزاحمی برای فعالیت های اقتصادی آن ها نداشته باشد. لذا قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی را نیز به تسخیر خویش در می آورد و یا حداقل از سیاست های آن پیروی نمی کند. امری که در زمینه مسکن و افزایش اجاره بها شاهدش هستیم از این امر مستثنی نیست. گفتمان رونق تولید این ظرفیت را دارد که می تواند مبتنی بر این سوداگری نباشد. در واقع در این جا اصالت بر تقویت واقعی قدرت اقتصادی است نه بر سود بیشتر مالکان سرمایه و ابزار تولید. امّا به شرطی که به خوبی تئوریزه شود و برای اجرا فرموله گردد، نه آنکه سیاست دستوری در پیش گرفت. همچنین مطالبه گران و مردم جامعه نیز باید مطالبه دقیق و کاملی داشته باشند و بدون مشخص کردن چارچوب و ابعاد موضوع دست به هر حرکتی نزنند تا مانند عصر مشروطه امکان دور زدن خواسته ها و فریب یا آنکه ظرفیت استفاده از خواست مردم توسط مغرضین فراهم نباشد. همچنین موجب دور باطل و روی کار آمدن مسائلی بدتر از وضع موجود مانند دیکتاتوری بدتر از قاجار برای مشروطه نگردد.