پدیده «کوروش کمپانی» که این روزها فضای مجازی را پر کرده است حرف و حدیث های گوناگونی را پیرامون آن بوجود آورده است. اما این اتفاق جدیدی نیست و این سوال را ایجاد می کند که چرا این الگوهای تکرار شونده معمولا درس عبرت جامعه قرار نمی گیرد؟
از ابتدای تاریخ تا هنگامی که بشر وجود دارد «غارت» به عنوان یک روش اقتصادی تولید ثروت بکار گرفته شده و می شود. «غارت» در مناسبات اجتماعی بر این نظریه ی ساده بنا شده است که افراد به دلایل گوناگون ضعف جسمی، نظامی، عقلی، تکنولوژیکی و قومی منابع و ثروت کافی در اختیار ندارند. اما امروزه ابعاد این ماجرای ساده فراتر رفته و حتی پیچیده تر نیز شده است تا جایی که سوال های جدیدی به وجود می آورد. یکی از این غارت های مدرن؛ «پانزی» است.
بررسی کوتاه در روش پانزی، به ما نشان می دهد که پانزی بر خلاف تصور رایج به هیچ وجه یک کلاهبرداری شخصی نیست. بلکه یک کلاهبرداری و غارت دسته جمعی است که در طی آن گروهی که زودتر سرمایه گذاری کرده اند منتفع می شوند و گروهی که دیرتر سرمایه گذاری کرده اند متضرر می گردند. به همین دلیل تا وقتی که سیستم، ورودی جدید برای سرمایه گذاری نداشته باشد؛ کسی شاکی نیست. لذا دستگاه های ناظر قادر به شناسایی این نوع کلاهبرداری تا زمان مرحله دوم نیستند. این همان روشی است که در ماجرای «کوروش کمپانی» رخ داده است. اما نکته جالب توجه این است که به قول رسانه ها این مدل الگو امر جدیدی در ایران نیست. شاید بتوان گفت از عجایب جامعه ایران است که با یک الگوی تقریبا تکراری، میتوان سر مردم را کلاه گذاشت. پدیده هایی مانند «رضایت خودرو»، «لاکسون»، «برهان سهند»، «سینا استوی» و ده ها موارد دیگر را می توان با یک جستجوی ساده در اینترنت پیدا کرد و داستان این کلاهبرداری ها را مورد بررسی قرار داد.
اما این سوال بوجود می آید که این روش معمولا در چه بستر اجتماعی رخ می دهد و چرا این الگوهای تکرار شونده معمولا باعث درس عبرت جامعه نمی شوند؟ نکته مشترک همه این کلاه برداری ها که در بحث های اخیر پیرامون این اتفاق کمتر توجه شد، این است که روی آسیب ها و نیازهای اقتصادی مردم دست می گذارند و گاهی طراح اصلی چنان هوش بالایی دارد که خود یک نوع شرایط روانی در محیط اجتماعی بوجود می آورد مانند بهره گیری از فرصت های موجود در جو روانی جامعه، استفاده از اشخاص واجد سرمایه اجتماعی گسترده مانند سلبریتی ها و شخصیت ها و...
همچنین به دلیل وجود مناسبات و روابط حاکم بر اقتصاد، ساختارها و نهادها مختلف خواسته و ناخواسته زندگی مرفه و داشتن کالای خاص را به عنوان ارزش تبلیغ میکنند. تا جایی که کالاها و برندها به عنوان نماد یک نوع زندگی مطلوب تلقی می شوند. از طرفی دیگر شرایط اقتصادی، افرادی را از داشتن زندگی مرفه دور میکند و به تبع آن خود را با افراد مرفه تر مقایسه می کنند. بنابراین در چنین بستر اجتماعی طبیعی است که افراد همه اقشار گوناگون به هر قیمتی بخواهند هویت تظاهری خود را در چارچوب معیارهای ارزشی جامعه یعنی ثروت و زندگی مرفه تعریف کنند. آنچه که در ماجرای «کوروش کمپانی» رخ داد بهره گیری از همین چارچوب ها و بسترهای اجتماعی مانند برند بودن آیفون بود. روزنامه آرمان امروز روز گذشته در این خصوص تعبیر قابل تاملی را به کار برد که «مردم همواره به عنوان قربانی خود را مطرح می کنند و نقش طمع دراین میان فراموش می شود.» طمع همان چیزی است که از دل آنچه که به عنوان بسترهای اجتماعی در موارد فوق شرح دادیم بیرون می آید. بنابراین می توان گفت هر کدام از افراد جامعه به سهم خود و در سطوح مختلف خواسته یا ناخواسته در بوجود آمدن و تکرار این الگوهای کلاهبرداری نقش دارند. در واقع این پدیده های تکرارشونده کلاهبرداری جمعی، نشانه ای از آسیب های اجتماعی_اقتصادی جامعه ایران است. این نکته مهم است که تا وقتی بسترهای اجتماعی این چنینی وجود داشته باشد و مناسبات اجتماعی در اقتصاد منجر به تعیین ارزش های مصرفی و تظاهری در جامعه شوند زمینه های این قبیل از اتفاقات وجود دارد.
بعد دیگر ماجرا سلبریتی ها هستند. سلبریتی ها از منظر جامعه شناسی از یک سرمایه اجتماعی و هویت خاصی در بین مردم برخودار هستند که رفتار و گفتار آن ها نقش موثری در کنش های جمعی جامعه دارد. سوالی که ذهن ما را درگیر می کند این است که چرا مردم همیشه احساس میکنند آن چه که آن ها انجام میدهند، مو لای درزش نمیرود و درست است؟ پاسخ در این است که یک گروه سلبریتی خاص تمام گروههای مرجع را نمایندگی میکند. یعنی گروه های متخصصی که در رشته ها و حوزه های مرتبط خود می بایست مرجع مردم قرار بگیرند به حاشیه رفتند. شرح این مسئله از حوصله خارج است اما ایجاد فرصت ها و بسترهای اجتماعی جایگزین و در دسترس می تواند تا حدودی بخشی از این مسئله را حل کند. مراقبت، هشیاری و افزایش آگاهی عمومی در بین مردم، آموزش و به طور طبیعی نظارت بر فعالیت شرکتها و رصد قوی فعالیت های اقتصادی در فضای مجازی، همچنین کمک به دیده شدن و مرجع قرار گرفتن گروه های متخصص توسط متولیان امر؛ می تواند بسترهای اجتماعی چنین اتفاقات تلخ و پر تکرار را خنثی کند. با این وجود اما آنچه که از همه مهم تر است افزایش آگاهی عمومی نسبت به پدیده های پیرامونی خود و فضای مجازی است به عبارتی دیگر مردم باید به این درک برسند که به عنوان مثال هر آنچه که سلبریتی ها و تبلیغات می گویند لزوما درست و معتبر نیست و یا اینکه داشتن یک برند خاص لزوما یک ارزش محسوب نمی شود.