mj.khaleghi
mj.khaleghi
خواندن ۴ دقیقه·۸ ماه پیش

نگاهی به جامعه ایران، جور دیگر...

  • در سال گذشته می شود گفت به نوعی برای اولین بار دیدن محیط اطراف را با نگاه جامعه شناختی تجربه کردم. تجربه ای بی انتها که می دانستم قرار است تقریبا همه چیز تلخ شود. از همین ابتدا بگذارید برای کسانی که می خواهند تازه وارد جامعه شناسی یا علوم انسانی بشوند، این مسئله را لو بدهم که قراره حسابی به زندگیتون گند بخوره :) مزاح می کنم! اما واقعیت اینه که نمی توان به عنوان دانشجو یا پژوهشگر علوم انسانی در جامعه کنونی، زندگی عادی داشت و عادی نگاه کرد، به عبارتی تجربه شیرین خام زیستن تمام می شود. با این حال تحلیل پیش رو، از جامعه کنونی تنها یک بعد از مسئله است. لذا برجسته کردن این موضوع به دلیل نادیده گرفتن بخش های دیگری که قرار است در جواب به این مطلب مطرح کنید نیست بلکه بدین خاطر است که این بعد از مسئله ایران کمتر دیده شده و کمتر کسی در قبال آن احساس مسئولیت می کند.
  • بگذارید رک و صریح این گونه شروع کنم که در جامعه کنونی، آرمان جای خود را به آرزو داده است. یعنی آرزوهای فردی مهم تر شده است. گرچه یکسری آرمان ها به دلیل آنکه با فطرت و وجدان انسان ها درگیر می شود همچنان باقی مانده است. امّا به لحاظ فرهنگ اقتصادی «موفقیت» در خانه بزرگ‌تر داشتن، ماشین مدل بالا داشتن یا خرید یک محصول برند خلاصه می شود. در مجازستان هم «موفقیت» در بیشتر دیده شدن و تعداد زیاد فالور است البته فُرم شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام منتج به این مسئله می شود و می توان گفت در چنین فرمی این اتفاق طبیعی است لکن این مسئله در جامعه ایرانی به دیگر موارد همچون پدیده «همگانی شدن علم و تخصص» سرایت کرده است. یعنی تا موضوعی در مجازستان پر سر و صدا می شود تک تک افراد می شوند متخصص و مهندس. به قدری که دانشگاه ها دکتر و مهندس فارغ کردند، فضای مجازی نکرده است. اگر همه این ها را خلاصه تر بگویم می توان گفت، موفقیت به معنای توانایی کسب «ترین» ها که خود را از دیگران، از همسایه ها، از دوستان و اقوام متمایز کند و احساس برتری کند. یعنی هرچه فربه تر شدن خود نسبت به دیگران. این امر پایان ناپذیر است مگر آنکه آدم ها به قول ماکس وبر از قفس آهنینی که برای خود ساخته اند آزاد شوند.
  • در این فضا بازاری ساخته شده که همه چیز محدود به موفقیت های فردی و مهارت های فرد است. از روانشناسی زرد گرفته تا چگونه لاغر شویم؟ و جراحی های زیبایی و در ورای همه این ها بازار آگهی های تبلیغاتی. همگی بازارهایی هستند که در چنین فضایی ساخته شده است. بازاری که هرچه در آن داد می زنیم گویی دست های نامرئی آن نمی گذارند، آن جنبه پنهان فرهنگ اقتصادی ما عیان شود. برخی می گویند زندگی ات را بکن نان دگران را آجر مکن! این گزاره برای امثال ماها حکم توهین بزرگی دارد که ما را بعد از این همه سختی در درس و مطالعه، به خام زیستن دعوت می کند.
عکس از هم میهن
عکس از هم میهن
  • البته این بخشی از ماجرا است بخش دیگر ماجرا این است که؛ کسانی ما را به خام زیستن و سکوت در برابر چنین بازار مکاره ای دعوت می کنند که خود از اینکه مسئولین نتوانستند نیازی را که این بازار برای مصرف کننده ساخته است، پاسخ دهد گله مند اند. عجیب تر آنکه بعد در انتخابات ناله سر می دهند که «فضای سیاسی فقیر و ظهور رائفی پورها». حال آنکه فقر سیاسی محصول زیستنی است که فُرم و سیاست رسانه ای شان تحمیل می کند. البت که رجال مملکت کم سستی و اهمال ندارند لکن خودمان هم بیشتر گربه می رقصانیم. می توان گفت عموم در این فقره؛ تقصیری ندارند اما عده ای خود از در «مردمی» بودن وارد می شوند و بعد از کلی ایجاد نیاز در فضای مجازی و گشنه تر کردن ملت به تبلیغات رنگارنگ و ملاک ها و استانداردهای زندگی هرچه مرفه تر، می آیند با آمار و ارقام از گرانی قیمت می گویند. برخی رفته اند از گران ترین مدل و نوع فلان اقلام و کالا آمار می گیرند سپس به عنوان کف قیمت بازار معرفی می کنند. مثلا ماه قبل گفتند که کف قیمت سیب شده است کیلویی 60 هزار تومان. حال ما خودمان رفتیم کف بازار بهترین نوع سیب کیلویی 12 هزار تومان بود، جای سوال است مگر شما ژورنالیست ها چه جور زندگی دارید که کف هزینه های زندگی تان را به رخ ملت می کشانید؟ چرا زندگی خودتان را به اکثریت تحمیل می کنید؟
  • البته گناه مسئولان و تحت فشار بودن مردم در سرجای خود اما موضوع ما در این مطلب چیز دیگری است. نمی خواهم همچون برخی با ژست اپوزیسیون و سیاه بازی برای خودم طرفدار جمع کنم. بگذریم خلاصه که این است ابعادی از وضعیت جامعه ایرانی که در یکسال گذشته شناختم.
علوم انسانیفضای مجازیجامعهگرانیعجایب ایران
کارشناسی تاریخ/ دانشجوی ارشد جامعه شناسی/ فعال سابق دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید