طبق قرار قبلی، مجدداً به حقوق کار به صورت سریالی میپردازم و بابت وقفهای که در این سریالها پیش آمد عذر خواهی میکنم.
در پست قبلی در مورد قشرها و گروههای اجتماعی توضیح داده شد. این قشرها و گروهها از دو بُعد دارای اهمیت هستند:
۱. در میان صنعتگران به تدریج رابطهای شکل گرفت که شبیه رابطه کارگر و کارفرما است. به عنوان مثال میتوان به رابطه استاد و شاگرد در مغازه اشاره کرد. درست است که ماهیت این رابطه بیشتر عُرفی-اخلاقی است اما چون شاگرد مزدبگیر استاد است، به رابطه کارگر و کارفرما شباهت دارد.
۲. گروه پیشهوران و صاحبان حِرَف به تدریج ابزار تولید و صنعت را تکامل دادند و توانستند ماشینهای صنعتی را اختراع کنند و به تدریج پایهگذار انقلاب صنعتی شدند.
پس از تشکیل بنیان انقلاب صنعتی، تحولاتی در جامعه به وجود آمد. از جمله اینکه تمرکز ثروت از کشاورزی به سمت صنعت انتقال یافت و مهاجرتهای روستائیان به شهرها آغاز شد که موجب رونق گرفتن شهرها از یکسو و افزایش جمعیت و مشکلات ناشی آن از سوی دیگر گردید. در اثر انقلاب صنعتی، ماشینها جایگزین کارگران شدند و تقاضا برای کارگران کمتر شد به گونهای که دیگر درآمد سرپرست خانوار برای تامین هزینههای زندگی کافی نبود.
توجیه حقوقی وضعیت نابسامان دوران انقلاب صنعتی، حاکم بودن لیبرالیسم اقتصادی بود و بر طبق آن رابطه کارگر و کارفرما یک رابطه خصوصی است و قرارداد بین آنها نماد حاکمیت اراده است و دولت نباید در این روابط خصوصی دخالت کند.