در طراحی و اجرای سیاستهای اجتماعی آیا به سوال فوق توجه میشود؟ در طول هفت سال تحصیل در این رشته من این موضوع را ندیدهام، (البته شاید مطالعاتم کم بوده باشد که این موضوعی نسبیست؛ اگر کسی منبعی میشناسد در اینباره لطفا اعلام کند) که بیان شود در فلان تحقیق در خصوص بهمان سیاست اجرا شده یا در دست اجرا این میزان اعتماد به برنامه اجرا شده وجود داشته و نقش افراد در این اعتماد بدان صورت ارزیابی شده است.
البته اشتباه نشود، از کلیشههای کلی سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی در همه طرحهای سیاستی استفاده میشود، اما منظور من در اینجا همان واقعیت و اعتماد واقعیست. بر بستر واقعیت، کدام برنامه توانسته میزان اعتماد را افزایش دهد؟ اعتماد به چه منظور؟ به منظور بهرهمندی حداکثری جامعه هدف از عواید آن سیاست و امکان ارزیابی بهتر توسط ناظر و اجرا کننده آن سیاست.
برای لمس بهتر و دقیقتر این موضوع میتوانیم به زمانهایی در ذهنمان رجوع کنیم که در یک جمع یا مکان غیر آشنا قرار میگیریم؛ چقدر زمان میبرد تا به اصطلاح یخمان آب شود و با آن افراد ارتباط عمیقتری نسبت به مواجهه اولیه بگیریم؟ یا چقدر زمان میبرد تا آن مکان برایمان آشنا به نظر برسد؟ این برای هر فرد متفاوت است. حالا در نظر بگیرید که قرار است با در نظر گرفتن تفاوت افراد، برنامهای اجرا کنید تا حداکثر اعتماد افراد حاصل شود. چطور به نظر میرسد؟
به راستی که ریاضت مطالعاتی لازم است.