محمدجواد خادمیان
محمدجواد خادمیان
خواندن ۴ دقیقه·۷ سال پیش

سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان یا تیزگوشان؟

من به دنبال مطالعه مطالبی درباره برنامه نویسی (به خصوص فریم ورک لاراول) از دوستان @dana و @taha به ویرگول اومدم و به سرعت جذب شدم. به همین خاطر می خواستم اولین پستم درباره برنامه نویسی باشه اما امروز یه کار جالب کردم که به فکرم رسید اون رو ویرگول کنم. (نمی دونم این اصطلاح مثل تویت کردن اینجا رایج هست یا نه؟)

پدر دوست داشتنی من، از بچگی همیشه به من فیدبک خوبی می داد که من باهوشم، خلاقم و به دنبال یادگیری هستم. وقتی خیلی کوچیک بودم اسباب بازی محبوب من "بسازیم" بود. نمی دونم چی سرچ کنم که عکسش بیاد ولی چیز خیلی باحالی بود. پیچ و مهره داشت. آچار داشت. و صفحهاتی سوراخ سوراخ برای اتصال قطعات مختلف. از کلاس دوم، سوم دبستان هم به شدت جذب وسایل الکتریکی شدم. از درآوردن آرمیچر اسباب بازی ها و وصل کردنش به واکی تاکی و ساختنِ ماشینِ کنترل از راه دور :) تا خراب کردن سیستم بوق و راهنمای دوچرخه ام و استفاده در پروژه های دیگه :# حتی یک دفتر داشتم پر از ایده. بعد کم کم متاسفانه یا خوشبختانه جذب کامپیوتر شدم. هر آیکون جذاب و رنگارنگی رو من توی ویندوز امتحان می کردم. شما ببینید همین defragmenter ویندوز چه جذابیتی می تونه واسه بچه داشته باشه؟! بارها ویندوز پروندم. یک سری هم که داشتم فن پاور رو تمیز میکردم فراموش کردم فیش فن رو مجددا وصل کنم و از گرما مادربورد سوخت:/

خلاصه کنجکاوی جزئی از ساختار مغزم شده بود تا اینکه وارد سمپاد (سازمان ملی پرورش استعداد های درخشان یا همون تیزهوشان) شدم. مارو باش! فک می کردیم قراره هر از گاهی ببرنمون سفرهای علمی در دل جنگل. قراره آزمایشگاه های مجهز در اختیارمون بذارن! تیزگوشان چیزی نیست جز نابود کردن نوجوونی، و تخریب روحیه، خلاقیت و استعداد بچه های بیچاره. شما در سمپاد فقط با یک معیار ارزش گذاری می شید: _نمره_

البته من آدم تنبلی در درس خوندن نبودم. درک ریاضی قوی داشتم و با اینکه پدرم خودش دبیر ریاضی مدارس نمونه دولتی بود، ولی همیشه خود خوان بودم. اما بحران بلوغ و در کنار اون رفتن دوتا از دوستان صمیمیم از مدرسه، باعث شد افت تحصیلی پیدا کنم و از این سیستم ظالم طرد بشم. فشار مسئولان مدرسه به دانش آموزان فقط برای بالا بردن اعتبار با پز دادن آمار قبولی کنکور، آمار المپیادی ها و... بود. نتیجه دوران دبیرستان چیزی نبود جز کور کردن تمام ذوق های من. نابود کردن کامل خلاقیت من. و حتی تخریب توان فکر کردن من به مسائل ساده. سمپاد حتی باعث قبولی من در کنکور نشد و من با رتبه 19 هزار منطقه 1 از دبیرستان خارج شدم. یک سال پشت کنکور بودم و با روش خودخوانی خودم دروس دیفرانسیل و فیزیک پیش رو مطالعه کردم طوری که استاد هر دو درس شدم و به لطف همین دو، وارد دانشگاه صنعتی در رشته مورد علاقم یعنی IT شدم.

دانشگاه دوران خیلی خوبی بود اما الان موضوع بحث من نیست. با این حال خلاقیت من همچنان خاموش مونده بود. هرچند به لطف برنامه نویسی این خلاقیت تا حدودی برگشت؛ اما محدود به همین حوزه بود.

به نظر خودم، پدرم در تربیت من خوب عمل کرد. من نه عقده ای بار اومدم که احساس کمبود داشته باشم و نه انقدر در رفاه بودم که لوس و بی عرضه باشم. یکی از بهترین لطف هایی که به من کرد این بود که من رو می فرستاد دنبال کار های خودم. با اینکه کوچیک بودم می فرستادم تا کار های بانکی مثل پرداخت های مدرسه ام رو انجام بدم. حدود 16 سالم بود که سعی می کرد بم رانندگی یاد بده و...

من الان دانشگاهم تموم شده. این روزها مشغول مطالعه ام. دوران دانشگاه هم فعال بودم. اما الان با سرعت خیلی بیشتری در حال یادگیری ام. این همه قصه براتون گفتم که در واقع راجب یادگیری حرف بزنم. یادگرفتن چیز های جدید خیلی حس خوبیه. هم بهتون اعتماد به نفس میده، همه شرایط کاری بهتری براتون به ارمغان میاره، هم حرفی برای گفتن در جمع دارید و هم خلاقیت و مغزتون رو به کار میندازه.

چند روز بود دوباره ماشینمون درست کار نمی کرد و من رو عصبی کرده بود. چون بعضی تعمیرکار های اینجا نه منصفن و نه تخصص دارن. کلی پول میگیرن و بعد دو روز دوباره خراب میشه! اینجا بود که تصمیم گرفتم دست به کار بشم. یک جست و جو در نت زدم و مشکلش رو پیدا کردم. و بعد باز جست و جو کردم تا نحوه رفع کردنش رو پیدا کنم. نهایتا رفتم سراغ ماشین، روغن مالی شدم، یکم اذیت شدم اما آخر تونستم خودِ خودم درستش کنم D: این یک یادگیری جدید بود و کلی اعتماد به نفس و حس خوب بم داد. اسم کاری که کردم دهن پر کنه؛ رگلاژ سیم کلاچ ولی خب سادست. به هر حال من، الآن، یک منِ آپگرید شدم.

یادگیریتعمیر ماشینخلاقیتکنجکاویسمپاد
مهندس نرم‌افزار و برنامه نویس ارشد نوبیتکس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید