بیست سال پیش بود ، کلی زور زدم تا بتونم گواهینامه بگیرم بلکه اجازه سوار شدن اون پیکان بابامو بهم بِدَن ! پیکانو که بهم داد همون اولین روزی که سوار شدم اینقدر هیجان زده بودم نگو ! از بد روزگار همون موقع ی خانمی رو دیدم تیپ زده بود و از خرید برمی گشت چهار پنج تا از این ساک های مقوایی خرید بزرگ تو دستش بود و خوشان خوشان داشت می رفت ، چشمم که به ساک های دستش افتاد برقی زد و انگار که من به جاش رفته بودم خرید ! داشتم برای خودم تو پاساژا گز می کردم که تَق .....
نگا کردم به جلو ، ، ، من بودم و ی درخت و گلگیر داغون ماشین بابام ☹️
اَی دل غافل ، ماشینه صفر بود ، بابام ارتشی بود ، منم بی پول بودم ، ، ، حالا چه کنم !?
دو دستی زدم تو سرم ! نه پول داشتم ببرمش تعمیرگاه نه جرات داشتم برم خونه ! نه شب می تونستم بیرون از خونه بمونم نه میتونستم با اون ماشین برم خونه ! گیر افتاده بودم اساسی . رامو کج کردم رفتم به سمت صافکاری ، یکی دو تا صافکاری رفتم و قیمت گرفتم بعدم گذاشتمش تو ی تعمیرگاه تا فردا ببینم چه خاکی بریزم تو سرم.
حالا اومدم خونه سوال پیچ شدم ، ماشین کو ماشین کو ، از ترسم گفتم خاموش کرد بُردمش گارانتی درستش کنن ! بابام گفت آفرین دختر عاقل من ! تا گارانتی داره باید همه عیب و ایراداش پیدا بشه ، از تعمیرگاهم که گرفتی ش دوباره برو باهاش بچرخ تا ایراداشو بفهمیم و همه رو بدیم مجانی درست کنن !
همین حرفش ی تن لرزه اساسی به جون من انداخت ، وای دوباره ، ، ،
این داستان گذشت تا اینکه چند سال بعدش من پولامو جمع کردم و ی وام هم گرفتم و ی پراید خریدم ، ، ،
باهاش همه جا می رفتم و رانندگی م هم خوب شده بود تا اینکه ی عروسی دعوت شدم بیرون شهر . دیگه ماشین خودم بود و راحت بودم ، حسابی تیپ زدم و رفتم عروسی ?، موقع برگشتن تو اتوبان همت داشتم واسه خودم کارت تبریک می فرستادم : آفرین به تو ، آفرین به تو که رفتی تا کرج و خودتم برگشتی و صحیح و سالم ماشینتو رسوندی به خونه ، ، که یهو دیدم ماشین جلویی م سر وته شد و چراغای جلوش اومد درست روبروی من ، ی سکته ناقص کردم? ، اومدم بگیرم راست که فرار کنم . . تَق ، ، ،
همون تَق معروف ! ای خدا ، حالام که ما نزدیم ، بهمون زدن ! عجب بساطیه ها :(
ماشینم 4200 تا را رفته بود ، طفلکی اولین بار بود که می رفت عروسی ، انگار پلوی عروسی به ما نیومده !
پیاده شدم او وَه ، ، ، پشت سرم چه خبر که نبود چهار پنج تا ماشین دومینویی بهم خورده بودن و منِ بیچاره هم اول صف بودم ! ساعت یک صبح بود و تا دو صبح اونجا الاف وایستاده بودیم تا پلیس بیاد !
با اون کفشای پاشنه بلند و موهای سشوار زده و ماتیک قرمز ، ساعت یک صبح ، تو اتوبان ! فکر کن !
تو اگه همچین خانمی رو می دیدی حتما حدس می زدی که چکاره س و کجا میره یا بوده !
پریدم تو ماشین ، اول ی دستمال برداشتم و اون ماتیک قرمز مایه ی آبروریزی رو پاک کردم . بعد موهای پریشونمو با ی کش بستم و بعد فکر کردم به کفشام که خودش واسه خودش کُد بود ! تو ماشین کفش نداشتم ولی ی جفت دمپایی پلاستیکی داشتم اونا رو پوشیدمو اومدم بیرون ، یهو ناخونامو دیدم ، لاک قرمز ، موی بلند ، ناخون دراز واهو واهو واه ! :)خوشبختانه اون موقع ناخونا چسبونکی بود ، ولی با چسب قطره ای طوری می چسبید که موقع بلند شدن ناخون خودتم می کَند و بلند می کرد !
شروع کردم به کوشتی گرفتن با ناخونام ، اَی تو روحت ، مگه بلند می شد ، یکی در میون ناخونامو کندم و با دمپایی پلاستیکی پیاده شدم .همون موقع ژنرال بهم زنگ زد که دخترم دیر کردی ! افتادم به تِتِه پِتِه ، گفتم تو اتوبانم دارم میام .
فکر کردم الان با این ناخونای کَنده کَنده و این دمپایی پلاستیکی چقدر دلشون برام می سوزه و تندی خسارتمو بهم میدن در حالیکه زِهی خیال باطل !
ماشینی که آخر از همه بود و از پشت به ماشین چهارمیه زده بود مقصر هر چهارتا ماشین شد !
حالا ماشینه چی بود ؟ پیکان نارنجی تاکسی ! اونم مال بیست سال قبل?
من که پراید بودم ، قبل من دوو سی یلو بود، قبل اونم یادمه گالانت بود ، راننده م اومد پایین و افتاد به التماس
آی ندارم ، آی نمیتونم ، با این ماشین کار می کنم خرج شش تا خونه رو میدم ، یکم دیگه وای میستادیم میگفت با این ماشین هزینه آسفالت بزرگراه ها رَم من میدم !
من که کلا شانسم همینه ، تصادفم کنم ، بهمم بزنن خسارت طرفم من باید بدم ! ولی خدایی ش دلم واسش سوخت . آخه از کجا باید بیاره ؟ خسارت چهار تا ماشین ؟ !
سَرِ خَر و کج کردم و را افتادم اومدم خونه . فرداش رفتم و دستبندی که با کلی زحمت و درس دادن به بچه های مردم هزار تومن هزار تومن جمع کرده بودم و بعد یکسال تونسته بودم بخرمش رو فروختم و ماشینو درست کردم .
ولی ، ،
ولی نشستم با خودم فکر کردم اون زمان که من با ماشین بابا زدم به درخت مقصر بودم ، امروز اما مقصر نبودم .
تو هر دوتا تصادف شرایط جوری شد که مجبور شدم از جبیم خسارت بدم حتی اونجایی که مقصر نبودم . بدتر از همه این بود که برای هر دوتا خسارت مجبور شدم ی تیکه طلامو بفروشم که برام خیلی سخت بود !
حالا ی سوال ؟ چرا بیمه بدنه نداشتم ؟ ؟
اگه ماشینِ من ، ماشین بابا ، بیمه بدنه بود چقدر راحت اون دوتا خسارت جبران می شد ؟ الان طلاهام هم سرجاش بود ، تازه موقع رانندگی هم خیالم راحت بود که اگه به پست کسی بخورم که نتونه خسارتمو بده بیمه هست !
بیمه هست ، طلاهامم هست !
اگه به عقب برمی گشتم ، از جریان تصادف ماشین بابام درس می گرفتم و ماشین خودمو بیمه بدنه می کردم .
اشکال نداره دوبار، طلاهامو فروختم چون بیمه بدنه نداشتم ولی چند سال بعدش ی سمند خریدم و این بار بیمه بدنه ش کردم :) سه چهار تا شهر مسافرت های ده دوازده روزه رفتیم با خیال راحت ?
اگر اتفاقی میفتاد بیمه بود ، طلاها بودن ?
البته هیچ اتفاقی برامون نیفتاد ، میدونی چرا ؟