ویرگول
ورودثبت نام
معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

تحمل بی حجابی ندارم ، سطل ماست رو بده !

سالها پیش وقتی حدود بیست و چند ساله م بود سفری به کشور امارات داشتم . اونجا در کنار ساحل قدم می زدم که صحنه بسیار جالبی رو دیدم که هنوز هم جلوی چشمامه ، یک خانم با مایوی دو تکه زیر آفتاب دراز کشیده بود و یک خانم با چادر و پوشیه مشغول مالیدن روغن به بدن او بود !

دیدن اون صحنه برام خیلی عجیب و غیر عادی بود ! یکجورایی اون ارتباط به نظرم مسخره اومد ! با خودم می گفتم یکی نیست بگه آخه تو با این پوشیه و این چادر اینجا چه میکنی ؟ !


این داستان گذشت و گذشت تا رسیدیم به این روز های اعتراض مردم و رعایت نکردن حجاب و متاسفانه بی حرمتی هایی که همه مون شاهدش هستیم . خیلی وقتها همه می بینیم که اعتراض فقط به روسری نیست و واقعا فرد بی حجاب خیلی از مرزها رو رد میکنه.

تو پرانتز بگم که من با زور و الزام خیلی موافق نیستم و البته خودم هم حجاب دارم اما ، ،

اما دعوای این روزهای مردم بین با حجاب و بی حجاب حکایت بسیار عجیب تری داره ، ، ،

باشه همه مون قبول داریم که حجاب تو ایران قانونه و باید رعایت بشه ، اصلا مهم تر از اون دستور خداست و باید رعایت بشه ، به اینجا که برسیم می بینیم که داستان حجاب داشتن خیلی جدی هست ، ، ،

در کنار این دستور خدا برای پوشش زنان به مردان دستور اکید داده شده برای حفظ نگاه ! اونهم به نامحرم !

یادمه چند باری تو قم از عالمان دینی سوال می پرسیدم همه شون بلا استثنا نگاه شون به زمین بود و فقط از طریق گوش هاشون ارتباط برقرار می کردند !

چندی پیش جایی مهمون بودم خانمی نسبت به طرز پوشش خانم های بی حجاب اعتراض می کرد !

خودم به شخصه این رفتار رو تقبیح میکنم اما یک نکته دیگه م هست :

اگرچه شاید دیدن خانم های بی حجاب تو خیابون برای خیلی از ما حتی خودِ من خوشایند نباشه اما ، ، ، ،

اما من همیشه تو خیابون به خودم میگم باید اینقدر ظرفیت روحی م بالا بره که بتونم این آدم ها رو کنار خودم تحمل کنم ! باید بتونم تو خیابون در کنارشون راه برم ، تو مغازه در کنارشون خرید کنم ، توی شهر در کنارشون زندگی کنم ! اگر پوشش همه اونی بشه که من دوست دارم و بعد من سازشکارانه با همه برخورد کنم که هنری نکردم ! قابلیت انسان بودن من اونجایی معلوم میشه که بتونم با افکار مخالف خودم سازش کنم !

باشه تحمل ندارم ، نگاه نمیکنم !

باشه اذیت میشم ، نگاه نمی کنم ، نادیده می گیرم .

این تعصب شدید که منو وادار میکنه هنجارشکنی کنم و رفتارنابخردانه نشون بدم رو بازبینی می کنم !

اگر اشتباهه باشه ، کشور صاحب داره ، قانون داره ، مگر من مامور اجرای قانون هستم .

من باید ظرفیت پذیرش یک آدم که با ایدئولوژی من موافق نیست رو در کنار خودم تقویت کنم .

من باید بتونم در کنار آدمی با ایده مخالف خودم راه برم و زندگی کنم !

من باید این تعصب لعنتی رو دهنه بزنم و مهارش رو در دست بگیرم !

مولانا میگه :

سخت گیری و تعصب خامی ست تا جنینی کار خون آشامی ست !

امروز بعد از بیست سال می فهمم که دوستی بین اون دو تا خانم کنار دریا یعنی چی ؟ !

امروز می فهمم که چه ظرفیتی می خواد تا بتونی با چنین تفاوت فکری در کنار هم بمونی و تازه دوستی هم کنی !


حجاب اجباریریختن ماست روی سر بی حجاباعتراض به حجابپذیرش ایده مخالفسازش تفاهم
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید