معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

تلنگری برای سال جدید

جایی مهمون بودم . رسیدیم به اینکه سال گذشته رو چطور گذروندی و چه کارهایی کردی ، برام خیلی جالب بود همه از دستاورد هاشون می گفتن و البته بیشتر هم از اینکه چه چیز هایی رو از دست دادن !

دوستی که مدتها بود با همسرش مشکل داشت و همسرش هم البته آدم ناجوری بود و خودش هم مدتها در تلاش بود تا ازش جدا بشه میگفت من که زندگی م بهم خورد !

اون یکی میگفت کنکور قبول نشدم !

اون یکی گفت منم از کار بیکار شدم !


راستشو بگم تو همون جمعی که بودیم خودِ من از همه بیشتر باخت دادم ! من خیلی چیزا رو از دست دادم اونهم یکهویی و بدون پیش زمینه ، اما من ، خودم به شخصه خودمو بازنده نمیدونم ! با اینکه از نصف آدم های تو دنیا بیشتر باخت دادم !

اما سوال اینه که چرا ؟

جواب اصلی نوع نگاه ماست ، اینکه چطوری به دنیا نگاه می کنیم ، اینکه زندگی رو چی می بینیم و انتظار داریم چطور پیش بره ؟

راستشو بخواین همه ما زندگی رو داشتن و بدست آوردن می دونیم . واسه همینه که تا داریم حالمون خوبه و تا نداریم حالمون بده !

بیاین با هم یکم برگردیم عقب : ما چطور به دنیا اومدیم ؟ خودمون با یک بدن و دست خالی !

خوب حالا چندین سال بریم جلو : ما چطور از دنیا می ریم ؟ خودمون با یک بدن و دست خالی !

خوب که فکر کنیم ما تنها و دست خالی میایم و تنها و دست خالی میریم !

خوب حالا بیاین با هم کمی تحلیل کنیم : اگر شما یک ماشین آخرین مدل داشته باشی و باهاش هم چند تا سفر رفته باشی که احتمالا بهت هم خوش گذشته باشه وقتی بمیری اون ماشینه رو با خودت می بری ؟

نه خوب !

اون خاطره ها رو چطور ؟

آره خوب !

خاطره ها مال ماست چون تو ذهن ماست . خاطره ها با ما هستن هر جا که بریم .

حالا بریم به یک سفری که بدون اون ماشین آخرین مدله باشه ! یک سفر با دوستان با اتوبوس بین شهری و اقامت در یک کلبه بومگردی و ارزان قیمت .

خوب حالا اگه دم مرگ مون برسه این سفره مال ماست یا نه ؟

آره خوب ، مال ماست چون تو ذهن ماست ، درسته که ماشین این سفر آخرین مدل نیست ولی خاطره هاش درست مثل خاطره های سفر قبلی مال خودمونه !

حالا ی مثال دیگه : فرض کنین که شما تلاش بسیار زیادی می کنید تا به یک موقعیت کاری برسین ، تلاش بسیار زیاد مثلا درس می خونین ، مدتی کارآموزی می کنین ، یک زبان یاد می گیرین ، مدتی کارمند میشین تا ارتقا پیدا می کنین و به اون موقعیت برسین . خوب حالا ی سوال :

طبیعیه که وقتی به اون موقعیته برسین حالتون خیلی خوبه . اگه گفتین چرا ؟

معلومه خوب چون تلاش کردین و سختی کشیدین و بهش رسیدین ، حالا اگر همون روز اول که می خواستین به این موقعیته برسین ، یکی از راه می رسید و میگفت : بفرمایید این شما و این هم موقعیت مال شما !

یک لحظه ازتون می خوام که خوب فکر کنین و خیلی رو راست جواب بدین . خدایی کدوم حالت شیرین تره ؟

حالتی که تلاش می کنی و بدست میاری یا حالتی که از راه میرسی و دو دستی بهت تقدیم میشه ؟ !

در حقیقت می خوام بگم که زندگی داشتن نیست ، زندگی تجربه کردنه !
زندگی رسیدن نیست ، تلاش برای رسیدنه ، حتی اگه رسیدنی هم در کار نباشه !
زندگی رسیدن به قله نیست ، حرکت به سمت قله ست !
در واقع همین اتفاقای ریز ریز و کوچیک کوچیک زندگی هستن ، اینکه به فلان چیز می رسی یا نمی رسی مهم نیست چون دست آخر هیچ چیز به جز خاطره ها به جز تلاش ها و حرکت هامون مال ما نیست !

پس هر کدوم از ما تا زمانی که حرکت می کنیم و در راهی به سمت هدفی هستیم ، زنده هستیم و داریم زندگی می کنیم . در پایان مسیر اونی که به هدف میرسه بیشتر زندگی نکرده ، اونی که بیشتر تلاش کرده ، بیشتر بالا پایین شده بیشتر افت و خیز داشته زندگی کرده حتی اگه به هدف نرسیده باشه !

تغییر نگرشمعنی زندگیرسیدن به هدف
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید