جمعه روزی بود رفته بودیم باغ یکی از فامیل ، خاله همسرم هم با خانواده شون اونجا بودن ، این روزها خاله همسرم حال خوبی نداره ، فراموشی گرفته و زیاد چیزی یادش نمیاد ، خیلی کند راه میره حرف نمی زنه و حتی میوه و غذا هم براش آماده می کنند تا بخوره ، القصه خانم ها نشسته بودند روی صندلی دور حوض آب و آقایون در سمت دیگه زیرانداز انداخته بودند و نشسته بودند روی زمین ، یک ساعتی که گذشت یکی گفت یک عکس از مامان بابا بگیریم بزاریم تو گروه خانوادگی ، منظورش خاله و شوهرش بود . حالا خاله ی مریض این طرف نشسته بود روی صندلی و شوهر سالم هم اونطرف نشسته بود روی زمین ، دختر خانواده دست مادر رو گرفت ، به سختی از روی صندلی بلندش کرد و آروم آروم بردش به سمت پدر که بشینه روی زمین کنار شوهرش تا عکس بگیرن ! وقتی هم نشست اینقدر اذیت شد که بقیه گفتن ول کن ول کن بزار همینجا بمونه یعنی دیگه نره روی صندلی .

داشتم با خودم فکر می کردم که همه زن ها از مرد سالاری شکایت می کنند اما همین زن ها موقع عکس گرفتن هیچ کدوم نگفتند که پدر جان شما که سالم و سرحالی شما پاشو بیا اینجا پیش مامان بشین ! مامان مریض رو کشون کشون بردن پیش بابای سالم که مبادا بابا از جاش تکون بخوره و بهش بربخوره !
حالا واقعا جامعه مرد سالاره یا زنان مردها رو اینطور تربیت کردند ؟