کتاب شش کلاه تفکر در مورد تفکر صحبت می کنه. ادوارد دوبونو ابداع کننده تفکر جانبی، تو این کتاب به ما میگه که تفکر یک مهارته . دوبونو میگه مشکل اصلی ما د فکرکردن اغتشاشِ ، اینکه وقتی داریم فکر می کنیم احساسات منفی مون هست، احساسات مثبتِ مون هست، خلاقیتِ مون هست، اطلاعات و منطق و امید هست، انگار که می خوایم با یک دست چند تا هندونه برداریم. توی کتاب ۶ کلاه تفکر میاد و این بخش ها رو از هم جدا می کنه میگه کلاه سفید برای این، کلاه قرمز برای اون، کلاه زرد برای این و کلاه سیاه برای اون یعنی میاد و به ما یاد میده که تیکه تیکه فکر کنیم. فکرامون رو از هم جدا کنیم . با این مقدمه بریم وارد متن اصلی کتاب بشیم.
حالا بریم تفکر رو باز کنیم :
1. تفکر انطباقی یا واکنشی
2. تفکر آگاهانه
تفکرانطباقی یا واکنشی اونیه که لحظه به لحظه خودتون رو با شرایط منطبق می کنید. مثلاً دارین رانندگی می کنین یکی از راست می آد می ری سمت چپ به چراغ قرمز می رسی وای میستی راهت باز میشه سرعت می ری این تفکر واکنشی یه . تفکریِ که از قبل نقشه و مسیر نداره بلکه در هر لحظه تو تصمیم می گیری با توجه به شرایط یک حرکتی کنی و اما تفکری که از قبل نقشه داره، راه داره روش داره و عکس العملی نیست، انطباقی نیست، که مدل شش کلاه تفکری هست که انطباقی و واکنشی نیست.
چرا موقع ترس یا خشم آدمها درست نمی تونن واکنش بدن؟ رفتارهای ابتدایی می کنند؟ چون از قبل این موقعیت ها براشون پیش نیومده ، الگویی تو مغزشون درست نشده و درنتیجه وقتی می خوان رفتاری انجام بدن الگویی ندارن که مثل اون عمل کنن.
1. تو خیلی موارد ما وقتی فکر می کنیم می خوایم از خودمون دفاع کنیم مثلاً هِی فکر می کنیم کدوم کار بهتره؟ انگار که منِ من در خطر باشه .
2. دوم اینکه وقتی از این ۶ کلاه استفاده می کنیم در واقع انگار به جنبه های دیگه هم فکر می کنیم. ما خیلی وقتها یا با احساس تصمیم می گیریم. یا فقط با منطق یا فقط با اطلاعاتِ موجود/ اما با این ۶ کلاه توجه ما به جنبه های مختلف موضوع می ره و به ۶ تا وجه موضوع توجه می کنیم نه فقط به یک وجه .
3. به علت وجود مواد شیمیایی مرتبط با احساسات در مغز و اینکه هر مدلی به قضیه نگاه کنیم انگار یک مغز داریم باید احساسات مثبت و منفی رو هم در فکر کردن مون لحاظ کنیم.
کلاه سفید فقط آمار و اطلاعات واقعی بدون تعبیر و تفسیر
فقط واقعیت ، بی طرفانه ، بدون هیچ تفسیری ، بدون هیچ احساسی مثل یک کامپیوتر که هر داده ای بهش بدی فقط همون رو می گیره و هیچ نظری در موردش نمیده کلاه سفید هم اینطوریه : میگه اگه شما به کامپیوتر عدد و رقم بدی با شما بحث و جدل نمی کنه.
کلاه سفید برای قاضی ها خوبه و خیلی استفاده می شه .شاهدی که می ره تو دادگاه همیشه باید از کلاه سفید استفاده کنه مثال بزنیم شاهد تو دادگاه میگه: تمام شب مشغول قمار بازی بود و شش و نیم صبح اومد به آپارتمانش ،قاضی میگه آیا شما واقعا متهم رو دیدین که شب گذشته قمار بازی می کرد؟ یا خودش اینو به شما گفت؟ شاهد: نه خیر ولی اون تقریباً هر شب قمار می کنه خوب حالا با کلاه سفید چی میشه؟ من دیدم که متهم ساعت شش و نیم صبح به آپارتمان خودش برگشت ... یعنی نمی گه چون هر شب قمار می کنه اون شب هم رفته بود قمار...
این میشه تفسیر کردن، یه مثال دیگه تمایل زنان به سیگار کشیدن روز به روز بیشتر می شه چون سیگار کشیدن مُد شده حالا با کلاه سفید، زنان نسبت به قبل بیشتر دارن سیگار می کشن اگه بگی به علت مُد شدن یعنی داری تفسیر و تعبیر میکنی ممکنه اضطراب و نگرانی شون بیشتر شده ، ممکنه شرکتهای سازنده سیگار دارن تبلیغ و تشویق می کنن. پس در کلاه سفید می گیم زنان نسبت به قبل بیشتر سیگار می کشن همین توضیح و تفسیر نداره. پس سیاستمداران مشکل خیلی زیادی در استفاده از کلاه سفید دارن.
یعنی مو از ماست بیرون کشیدن ، یا بحث رو به نفع خود تمام کردن. عقیده و نظر شخصی اصلاً تو تفکر با کلاه سفید نیست! کاملاً بی طرف
حالا بریم ببینیم واقعیت یا حقیقت چی هستن؟ یکی هستن؟ یا با هم فرق دارن تمام خانم ها از لوازم آرایش استفاده می کنند! اولین خانمی که ببینیم از لوازم آرایش استفاده نمی کنه این واقعیت می ره زیر سوال! پس باید بگیم بیشتر خانم ها...
استفاده از کلمات بیشتر – گاهی –به ندرت – هیچ وقت –معمولاً – بیشتر از نصف موارد در تفکر کلاه سفید درسته...
در تفکر با کلاه سفید قضاوت های شخصی – تجربه های گذشته – الهامات –عواطف – احساسات، هیچ جایی نداره و تمرکز صرفاً بر اطلاعات محض – واقعیت هاست –مثل کامپیوتر – کاملاً بی طرف –بدون تعبیر بدون تفسیر از کلمات بیشتر، به ندرت و گاهی هم می تونیم استفاده کنیم
کلاه قرمز –احساسات و عواطف هم مثبت و هم منفی بدون دلیل و قضاوت شخصی
تمامی احساسات از هر مدلی که فکر کنی کلاه قرمز – کلاه احساسات و عواطف هست – حس اولیه –دریافت های ناگهانی – الهام –فقط احساسِ و توش هیچ گونه استدلال و دلیلی نیست.
چرا کلاه قرمز؟ چون هر تصمیم درست باید کمی عاطفی هم باشه –میدونین تو پس زمینه مغز ما، تو ادراک ما، احساسات هستن، خشم، ترس، حسادت و عشق هستن و ما با کلاه قرمز می خوایم که این احساسات رو هم در تصمیم مون لحاظ کنیم. هم احساس منفی هم احساس مثبت اما بدون دلیل فقط احساس
دیدی تا یک چهره رو می بینی یک برداشتی در همون نگاه اول می کنی؟ به این میگن دریافت ناگهانی. دریافت در واقع یک نوع روشن شدگی ناگهانی هست. دیدی میگن فلانی پول رو بو می کشه؟ دیدی می گی حس خوبی به این معامله ندارم؟ نمی دونم چرا ولی از فلانی خوشم نمی آد دوست ندارم باهاش کار کنم.
اینا تفکر با کلاه قرمز هستن فقط احساس بدون دلیل و استدلال. یعنی در کلاه قرمز سریع وارد احساس می شیم سریع از احساس خارج می شیم – جنبه شخصی نداره – دلیل نمی آریم. اگر بعد از احساس مون دلیل رو بگیم میشه عقیده. فقط احساس – احساس رو با تغییر لحن تن صدا و حرکت سر و صورت هم میشه نشون داد.
یک نکته مهم اینه که وقتی ما برداشت مون رو از چیزی عوض می کنیم احساس مون تغییر می کنه. اگه به عنوان یک شروع نگاه کنی حتماً قبولش می کنی. یعنی کلاه قرمز دو جور احساس رو در برمیگیره:
1. احساساتی که برامون آشنا هستند مثل ترس، تفرت، تردید
2. احساساتی که یکم پیچیده اس مثل دریافت ناگهانی ، الهام حس ششم – سلیقه.
به چشم شکست نبین فرصت خوبی بود تا نقاط ضعف و قوت تو، تو تنیس بازی معلوم بشه
من فکر نمی کنم که کم کردن از قیمت ها واقعاً باعث افزایش فروش بشه. و دوم اینکه بین خواسته های کوتاه مدت و بلند مدت تفاوت هست و کلاه قرمز کمک میکنه. ممکنه قیمت بلیط رو کم کنیم و مشتری های سایر خطوط هوایی رو جذب کنیم ولی این موقتی و بعد از مدتی اونها یا به ایرلاین خودشون برمی گردن یا به این قیمت ها عادت می کنن.
مهم ترین مشکل استفاده از کلاه قرمز اینه که به شدت باید از قضاوت و داوری کردن دوری کنید –
مهم نیست که چرا به جونز اعتماد نداری مساله اینه که به هرحال به جونز اعتماد نداری.
احساس می کنم این معامله برای شرکت مون خوب نمی شه چراشو نمی دونم!
تو دوست داری تو نیویورک دفتر داشته باشی حالا دلیل هات رو ولش کن.
البته احساس رو میشه با لحن – با حرکت صورت و خیلی ملایم بیان کرد. به جای اینکه بگی خیلی پرتی... میتونی بگی به نظرم کمی از اصل قضیه دور شوید.
کلاه سیاه –تفکری منطقی ولی بدبینانه تفکری همراه با دلیل
درسته کلاه سیاه تفکری منطقی هست و حالت منفی داره ولی نمی تونیم اسمشو احساسات بزاریم ،احساسات چه منفی و چه مثبت در کلاه قرمز بیان می شن ،کلاه سیاه با توجه به گذشته و باتوجه به آینده ارزیابی می کنه . خیلی ها میگن مهم ترین عملکرد تفکر قسمت کلاه سیاه است اما این فکر جنبه های سازنده و خلاق تفکر مارو کاملاً کنار می زاره و فکر درستی نیست.
اگه احساس منفی داشته باشیم تو کلاه قرمز فقط می گیم و دلیل نمی آریم اما اگه احساس منفی داشته باشیم تو کلاه سیاه هم احساس رو می گیم و هم دلیل باید بیاریم. فکر نمی کنم کاهش قیمت ها هم فایده ای داشته باشه این کلاه قرمزه حالا دلیل اگه بیاری میشه کلاه سیاه. تجربه های گذشته ما که آمارش هم موجوده نشون داده هر وقت قیمت ها رو کم کردیم سودمون زیاد نشده و تازه رقبا هم قیمت هاشونو آوردن پایین! دلیلی که تو کلاه سیاه می آریم باید محکم باشه منطقی باشه و همه بتونند از اون دلیل استفاده کنند نه اینکه یک نفر یه سری دلیل درست کنه که بخواد حرف خودشو ثابت کنه – البته این دلیل ها میتونه درست نباشه اما باید منطقی و محکمه پسند باشه ممکنه براتون سوال پیش بیاد که کلاه سیاه داره منفی گرایی رو تشویق میکنه و این اصلاً جالب نیست اما باید بهتون بگم که آدم منفی همیشه زمینه اصلی تفکرش منفیِ فقط و فقط منفی اما کلاه سیاه میگه قسمت های منفیش کدوم؟ دلیل های غیرممکن بودنش چیه؟ چرا نمیشه؟ چرا سخته؟ چرا گرونه؟ چرا طول میکشه؟،،،
مثلاً کلاه سیاه میگه: آمارو ارقامی که شما ارائه دادین مال ۴ سال قبله... ببین منفی هست ولی منطقی هم هست. تو کلاه سیاه ما قراره از یک فرضیه به یک حکم برسیم که حکم همون نتیجه هست و یا از یک فرضیه به چندتا نتیجه برسیم...حتماً باید این ارتباط منطقی بین شون برقرار باشه اما چیزی که مهمه اینه که میتونه درست نباشه. بریم مثال بزنیم:
اگر مجازات رو شدید کنیم آیا ممکنه تاثیری در کاهش جرم داشته باشه... بله ممکنه ولی کلاه سیاهم به من میگه اگر برای جرم های معمولی مجازات سنگین بذاریم تبهکاران ممکنه برای اینکه گیر نیفتن قربانی های خودشون رو به قتل برسونن. مثال بعدی تو خیلی از کشورها آمار فروش ماشین لباسشویی با افزایش نرخ طلاق رشد میکنه ولی این دلیل نمی شه که ماشین لباسشویی عامل طلاقِ ممکنه به علت وجود طلاق، به علت افزایش رفاه، به علت افزایش زنان شاغل این اتفاق بیفته.
در کلاه سیاه دلیل منطقی می آریم اما بحث و جدل نمی کنیم. ممکنه هر دو طرف درست بگن ممکنه، هر دو گزینه غیرممکن باشه کلاه سفید آمار میده اطلاعات میده گفتیم بدون تعبیر و تفسیر، بررسی و تحقیق_ کار کلاه سیاهه . کشف خطاهای آمارها و اطلاعات و گزارش ها هم کار کلاه سیاهه .یه چیزایی هم هست که آمار نداره اما تجربیِ. کلاه سیاه میاد از اینا هم استفاده می کنه مثال: تجربه به من نشون داده وقتی به آدما انعام میدی پرتوقع می شن و هربار انتظار دارن بهشون انعام بدی...
البته ما در کلاه سیاه هم به تجربه دقت می کنیم هم به شرایط
مردم در ۱۰ سال اخیر خیلی کمتر پس انداز می کنند. کلاه سیاه میگه به علت وجود تورمِ که کمتر پول پس انداز می کنند – دیگه به چی دقت می کنیم در کلاه سیاه تذکر خطرات احتمالی مشکلات بالقوه –پیش بینی افت کوتاه مدت و آینده. کلاه سیاه وکیل میگه: باید بهتون بگم که طی مراحل طلاق همسرتون میتونه ادعا کنه شما فرد مناسبی برای نگهداری فرزندتون نیستید!
کلاه سیاه دیگه چی میگه؟ سوال منفی می پرسه و بقیه باید بهش جواب بدن
چرا فکر می کنید این مشاور از قبلی ها بهتره؟
جواب بدین لطفاً اگر یک شرکت دیگه هم بیاد لنز داخل چشمی بسازه کارمون به کجا می رسه؟
یک مراقبتی در مورد کلاه سیاه باید بکنیم و اون تساهل منفی هست .
یعنی چی ؟یعنی تفکر منفی جذابه وقتی به یک دیدگاه حمله کنیم احساس برتری به ما میده اما طرح یک ایده سازنده دستاورد آنی نمیده. رد کردن یک ایده خیلی آسونه انتقاد آسونه باید دقت کنید اینا اکثراً در کلاه قرمز مطرح میشه و در کلاه سیاه ما باید انتقاد کنیم با دلیل با منطق مثال: میدونم پره های این توربین جدید رو بررسی کردین ولی آیا در مورد ضربات ناشی از برخورد پرنده ها هم مقاوم هستن؟
ما میدونیم که کلاه زرد روی نقاط مثبت تکیه داره و کلاه سیاه روی نقاط منفی ممکن بگین بهتر نیست اول از کلاه زرد استفاد کنیم؟ کلاه سیاه چون چون ایده های به درد نخور رو به سرعت، همون اول کار رد می کنه و کنار می گذاره اکثر آدما ازش به عنوان الک منفی استفاده می کنند اشتباه هم نیست اما اگر ایده شما نو هست تغییر و تحول هست حتماً اول از کلاه زرد استفاده کنید چون کلاه سیاه ممکنه همون اول کار بگه آقا این ایده رو بذار کنار! و کار کلاه زرد ارزیابی مثبت هست و کلاه سیاه برقراری تعادل با کلاه زرد اینکه کارها ممکنه درست درنیاد و میتونیم بگیم اگر نظری از الک کلاه سیاه بتونه جون سالم به در ببره احتمالاً نظر خوبی هست – یادمون باشه کلاه سیاه کارش بهبود دادن طرح ها هست. کارش گوشزد کردن مشکلات هست با علت اونها اما راه حل نمیده!
کلاه زرد به معنی تفکر مثبت هم با دلیل هم بی دلیل –خوش بینی – تفکر سازنده ، راه حل میده
درست برعکس کلاه سیاه که اول منفی بود این مثبتِ – تفکر مثبت باید آمیزه ای از کنجکاوی و خواست عمیق باشه – ادوارد دوبونو میگه اسم کلاه زرد رو گذاشتم محققِ مثبت
کلاه سیاه به من میگه این فندک های ارزان قیمت به فروش ما لطمه می زنن اما کلاه زرد میگه این فندک ها، فندک های با قیمت متوسط رو از بازار حذف می کنند در نتیجه بخشی از خریداران فندک با قیمت متوسط به فندک گرون قیمت تمایل پیدا می کنند و این در نهایت به نفع ما می شه.
خوب باید بگم که خوش بینی گاهی به حماقت تبدیل می شه ، دوبونو میگه خوش بینی هم طیف داره و یک سرش حماقتِ ، میگه خوش بینی باید به یک عمل ربط داشته باشه یا باعث یک عمل بشه میگه اینکه کاری نکنم و دعا کنم که از ورشکستگی نجات پیدا کنم خوش بینی نیست. و دیگه اینکه کلاه زرد میگه احتمالات رو هم باید در خوش بینی در نظر گرفت هم اثبات شده و قطعی و هم احتمال کم، احتمال ضعیف، احتمال بسیار ناچیز، با کلاه زرد به یک چیز احتمالی اینطوری نگاه می کنیم: می دونم که سرش خیلی شلوغه و پول زیادی هم می گیره اما به هرحال باهاش تماس بگیر احتمال داره قبول کنه...
مثال بعدی اینکه توی خرده فروشی روستایی بتونی یه چیز با ارزش پیدا کنی احتمال ش کمه اما خیلی چیزا جاهایی اتفاق افتاده که اصلاً فکرش رو هم نمی کردی...
کلاه زرد میگه مثبت فکر کن ، حالا آیا باید دلیل داشته باشه؟ بهتره که در کلاه زرد قضاوت کنیم و پایه و اساس برای خوش بینی مون پیدا کنیم بهتره خوش بینی مون دلیل داشته باشه اما اگر نتونستیم دلیل رو پیدا کنیم باز هم میشه گفتیم کلاه سیاه بخش انتقادی تفکر رو بر عهده داره ولی بخش سازنده تفکر برعهده کلاه زرده تاثیرگذاری و کارایی کار کلاه زرده – ارزیابی مثبت کار کلاه زرد در برابر ارزیابی منفی که کار کلاه سیاهه و اینکه کلاه زرد با احساسات مثبت کاری نداره احساسات مال کلاه قرمزه
مثال: ۵۰ مایل اونطرف کوهستان منبع آبی زیادی هست آیا میشه با لوله کشی از این آب استفاده کرد؟ برای بهبود ذخایر آب می تونیم روی رودخانه فلان یک سد ببندیم اینطوری یک منبع آبی جدیدی داریم ببین کلاه زرد تفکر سازنده داره – طرح ها و پیشنهادهاش خیلی خاص و تیزهوشانه نیست ممکنه پیشنهادهایی خام باشه راه حل هایی بسیار معمولی ولی هرچی جلوتر می ریم اون طرح اولیه رو چکش کاری می کنیم و هِی پخته تر می شه.
یعنی با کلاه زرد :
۱) ارزیابی مثبت نگاه به نقاط مثبت طرح
۲) ایده اولیه و بسیار معمولی
۳) درست کردن خطاها و تصحیح اشتباهاتی که کلاه سیاه تذکر داده بود.
یادتونه گفتیم کلاه سیاه فقط منفی هارو پیدا می کنه و گوشزد می کنه و قرار نیست راه حل بده ... راه حل دادن کار کلاه زرده.
همونطور که کلاه سیاه می گشت خطرها رو پیدا می کرد کلاه زرد میگرده فرصت ها رو پیدا می کنه یعنی اگرهای احتمالی رو در گمانه زنی پیدا می کنه مثال: اگر پخش ماهواره ای به راه بیفته چه فرصت های تبلیغاتی رو میشه در اختیار صاحبان حرفه ها و مشاغل قرار داد؟
یعنی کلاه زرد اگرها – فرصت ها رو در آینده پیدا می کنه. دقت کنید کلاه زرد تفکر سازنده س – راه حل میده –فرصت هارو پیدا میکنه اما خلاقیت نیست خلاقیت کار کلاه سبزه –کلاه زرد دنبال موثر بودن هست که جدید بودن خلاقیت یعنی ایجاد کردن که کار کلاه سبزه – پس کلاه سیاه خطاهارو پیدا میکنه راه حل دادن و درست کردن کار کلاه زرده کلاه زرد فرصت ها رو پیدا می کنه استفاده از فرصت ها کار کلاه سبزه
کلاه سبز خلاقیت و نظرات جدید
ما با کلاه سبز غیر منطقی نگاه می کنیم چون می خوایم خلق کنیم و چیز جدید بدست بیاریم.
گفتیم که مغز طوری طراحی شده که با الگوسازی جلو می ره و شکستن این الگوها سخته و ممکنه در ابتدای کار نتونین راه جدید رو پیدا کنید اما رفته رفته یاد می گیرید و خلاقیت تون رشد می کنه. مثال بزنیم: کلاه سبز میگه محکومین که زندانی های طولانی دارند رو به مراکز نگهداری دور افتاده بفرستیم و مجبورشون کنیم هزینه های خودشون رو بدن ،تا بفهمن برای کاری که کردن باید تاوان بدن ،هم الگوهای قدیمی رو بهم زده هم توش خلاقیت داره.
توی خلاقیت نویسنده به ما میگه ما عادت داریم ایده رو قضاوت کنیم ببینیم با چیزایی که از قبل بلدیم جور درمیاد یا نه بعد میگه به جای قضاوت باید حرکت کنیم بعد میگه قضاوت ضعیفه چون همیشه میگه چه کار باید بکند نمی گه چکار نباید بکند. در حرکت به تأثیرات آینده یک ایده می پردازیم از یک ایده می ریم به یه چیز دیگه یعنی حرکت یه جورایی به ما انگیزه می ده که جلو بریم.
یعنی تو مفهوم حرکت یه ایده میشه نقطه شروع و ما رو می بره به ایده ای که حتی ممکنه با اولی خیلی متفاوت باشه. حرکت از ایده اینطوریه که فقط ارزیابی مثبت توش نیست. چه چیز این ایده جالبه؟ چه چیز متفاوتی داره؟ چه چیزی رو پیشنهاد می کنه؟ به چه نتیجه ای منجر می شه؟
پس یادمون باشه در کلاه سبز حرکت جایگزین قضاوت میشه. حالا بریم ببینیم خلق چیزای نو چطور اتفاق افتاد؟ کریستف کلمب ی نقشه قدیمی داشت در محاسبه دور کره زمین اشتباه کرد و از اقیانوس آتلانتیک رد شد. اونطرف اقیانوس رسید به آمریکا! خیلی تصادفی... توی آزمایشگاه محیط کشت خیلی اتفاقی به قارچ پنی سیلیوم آلوده شد بعد دیدن که میکروب ها اون تو رشد نکردن و همین باعث کشف آنتی بیوتیک شد. نویسنده اینجا چندتا راه برای خلاق شدن و رسیدن به ایده های نو به ما معرفی می کنه
1- برای اینکه اون ایده اولی رو ایجاد کنیم که انگیزه بده و با حرکت هِی بریم جلو یعنی همون ایده محرک. بیایم از مفهوم پو استفاده کنیم. پو چیه؟ به معنی برانگیزاننده provocation و کلمه oprationبه معنی عملیات – حالا بریم ببینیم با استفاده از پو چطور باید به دنیا نگاه کنیم:
ماشین های پو چرخ های مربع دارن
هواپیما های پو باید پشت و رو فرود بیاد
خریداران پو خرید می کنند و پول می گیرند
پو – چیزی کاملاً خارج از الگو های موجود و تجربه های معمولی هست.
حالا این پو باعث میشه حرکت کنیم، یا به الگوهای جدید برسیم یا به الگوهای قدیمی برگردیم یا اینکه همونجا متوقف بشیم. اینکه خرید کنن و پول بگیرن ممکنه مارو برسونه به اینکه تو هر خرید بخشی از خرید رو به عنوان تخفیف یا پول به مشتری برگردونیم که در خرید بعدی از فروشگاه ما بتونه ازش استفاده کنه ، یا اینکه هربار بیاد خرید کنه هربار بخشی از خرید ش توی حسابی بمونه اگر به یک میلیون رسید جایزه بگیره...
2- راه دوم استفاده از کلمات تصادفی هست مثلاً می خواین در حوزه سیگار نوآوری کنید – هیمنطور یک کتابی باز کنید یا فرهنگ لغت باز کنید مثلاً رسیدین به قورباغه – خوب حالا قورباغه جهیدن رو تداعی می کنه می شه سیگاری درست کرد که بعد از مدت کوتاهی خود به خود خاموش بشه – اینطوری سیگاری ها فرصت دارن از یک سیگار در چند مرحله استفاده کنند. و سیگار کشیدن شون کم می شه – یه مثال دیگه تلویزیون، می خوایم برای تلویزیون نوآوری داشته باشیم رسیدیم به کلمه پنیر خوب پنیر سوراخ داره میتونیم تلویزیونی درست کنیم که پنجره پنجره داشته باشه و همزمان کانال های دیگه رو هم به ما نشون بده.
یعنی یک لغت اتفاقی میشه پو و انگیزاننده میشه که حرکت کنیم و به ایده های بهتر برسیم.
3- تکنیک سوم برای خلاقیت راه های بیشتر هست دو بونو میگه برای هر مساله یک عالمه راه وجود داره ولی عادت کردیم به راه اول یا همون راه های آشنای قبلی که بلدیم فکر کنیم مثلاً در مورد قیمت گذاری: یا باید همین قیمت رو حفظ کنیم یا اونو پایین بیاریم یا قیمت ها رو بالا ببریم – اینا راههای هستن که ما بلدیم حالا بریم با کلاه سبز به راههای دیگه فکر کنیم.
میشه کیفیت رو بالا ببریم همزمان قیمت رو بالا ببریم
میشه کیفیت رو کم کنیم و یک محصول ارزون قیمت تولید کنیم
میشه قیمت رو موقتی پایین بیاریم بعد بالا ببریم
میشه با همین قیمت حجم محصول رو کم کنیم
میشه در آن واحد هم قیمت رو بالا ببریم هم پایین بیاریم چطوری؟ یک محصول ممتاز با قیمت بالا و یک محصول معمولی با قیمت پایین تولید کنیم.
4- تکنیک چهارم – از چهارچوب اولیه خارج شو
اصلاً بیا و به اون ریشه اولیه حمله کن – بیاین به راههای بار زدن کامیون ها فکر کنیم اینجا میگه اصلاً چطوره محصول رو با قطار حمل کنیم؟
مثال بعدی: چندتا شرکت پیدا کنیم برای تبلیغات ببینیم با کدوم کار کنیم بهتره؟ اصلاً چطوره به جای تبلیغات پولمون رو صرف روابط عمومی کنیم؟
حالا اینهمه ایده پیدا کردیم این ایده اولیه همون پو و ایده های بعدیش
بعد چی؟ چطوری از ایده ها برداشت کنیم؟ اکثر ایده ها در گزارشات جلسه ها نوشته نمی شه . آدما عادت کردن اکثر ادنها رو نادیده بگیرن و فقط به ایده ای فکر کنن که حرف آخر رو می زنه! ممکنه اون ایده ها شدنی نباشن ولی می توانند افق های جدیدی برامون باز کنن.
ممکنه ناقص باشن، ما با چکش کاری بهتر بشن – پس بعد از اینکه ایده رو پیدا کردی باید بری
اول سراغ شکل دادن و آراستن ایده –یعنی چی؟ هدف اینه که این ایده باید دو دسته از نیازهای ما رو بتونه پاسخ بده دسته اول: نیازهای مربوط به موفقیت و شرایط یعنی باید کاری کنیم تا ایده طبق شرایط و _____ ما قابل اجرا و عملی باشه یعنی یک محدودیت هایی بزاریم یه شرایطی که بشه مثال: این طرح خیلی خوبه ولی پر هزینه هست می تونیم به شکلی اجراش کنیم که هزینه کمتری داشته باشه؟
مثال بعد: این خیلی محصول خوبیه ولی برای یک شرکت بزرگ آیا راهی هست که ما که یک شرکت کوچیک هستیم بتونیم ازش استفاده کنیم؟
دقت کنید که محدودیت هایی که اینجا اعمال میشه برای شکل دادن به نظریه ها هست نه برای ایجاد مانع در برابر اونها
دوم اینکه ایده باید طوری باشه که افرادی که قراره ازش استفاده کنند واقعا مشکل شون حل بشه یعنی باید ایده متناسب با گروه هدف بشه .
دوبونو میگه در هر جلسه یک فردی داشته باشید با عنوان مسئول ایده ها –اول فرد باید همه ایده ها رو جمع کنه – ایده اولیه پو رو پیدا کنه – بعد شکل دهی کنه –همه رو ثبت کنه درست مثل مسئول مالی شرکت خوب اگر ایده داری پس: اول کلاه سبز بعد کلاه زرد یعنی ارزیابی مثبت و پیدا کردن منافع بعد کلاه سیاه که ایرادها و اشتباهاتش رو پیدا کنی و دست آخر کلاه قرمز آیا اصلاً از این طرح خوشم می آد که اونو پیگیری کنم؟ چرا کلاه قرمز می ره آخر؟ چون هر طرح هر چقدر هم خوب باشه اگر نتونه در ما احساس شور و اشتیاق ایجاد کنه بعیده بتونه موفق بشه. درسته در موارد قبلی کلاه قرمز بعد از کلاه سفید بود اما یادتون باشه این ترتیب در مورد وقتی هست که ما ایده جدید داریم و می خوایم اجراش کنیم.
کلاه آبی –نظم دادن و جمع بندی و نظارت بر هدف تفکر
کلاه آبی آخر کارِ ما دیگه اینجا با موضوع تفکر کاری نداریم بلکه به خود فکر کردن مون کار داریم به فرآیند تفکر ،درحقیقت اینجا دنبال جمع بندی و نظارت هستیم ، آبی رو از رنگ آسمون گرفتن که همه چیز رو می پوشونه . وقتی یک قصه نوشته می شه و می خواد فیلم بشه لازمه بازیگر ها بدونن کی باید وارد صحنه بشن و چی بگن و چطور بگن اینهارو کارگردان انجام میده –کلاه آبی هم مثل کارگردان برای تفکر عمل می کنه. معمولاً تو فکر کردن اینطوریه که آدما از شاخه ای به شاخه ی دیگه می پرن و مسیر گفتگو لحظه به لحظه تغییر می کنه. این افکار گوناگون میشه یک ملقمه و سردرگمی درست میکنه تا یک نفر بیاد و جهت رو پیدا کنه مثلاً بگه در مورد احساسات صحبت نکردیم لطفاً بگین در مورد کاهش ساعت اضافه کاری چه احساسی دارین؟
۱) اولین کارکلاه آبی اینه که نقشه پردازنده –یعنی اول جغرافیای تفکر ترسیم می شه بعد راه های موجود بررسی می شه و در نهایت یکی از اون راهها انتخاب میشه. روش نقشه پردازی خیلی خوبه چون معمولاً ما عادت داریم دنبال راهی بگردیم که با پیش داوری های و تجربه های قبلی مون منطبق باشه و بعد اون راه حل روی جوری ببریم به سمت موضوع. واسه همینه که فکر در گروه بهتر، و فکر کردن با نقشه پردازی بهتره.
کلاه آبی مثل مربیِ که به اسب افسار میزنه و اونو لحظه به لحظه هدایت می کنه کلاه آبی اینطور برخوردمیکنه، مثلاً میگه کلاه سفید لطفاً... حالا به کلاه زرد احتیاج داریم لطفاً به پیشنهادهاتون رو بگین... خوب فعلاً کلاه سیاهتون رو استفاده نکنید. به نظرم تعداد راه حل ها کافی نیست لطفاً از کلاه سبزتون استفاده کنید... خوب خوبه تعداد راه حل ها خوبه حالا با کلاه سیاه اشتباه ها و خطاهاشو بگین...
به نظر میرسه راه حل ایکس بهتر باشه حالا ازتون می خوام که با کلاه قرمز احساستون رو نسبت بهش بگین. یا مثلاً من عقیده تون رو نمی خوام لطفاً با کلاه سفید فقط آمار و ارقام و واقعیت ها بدون تعبیر و تفسیر...
۲) کار دیگه کلاه آبی تمرکزه –تمرکز یعنی آگاه باشیم که دقیقاً می خواهیم به چی فکر کنیم؟ اگر این دوتا رو بدونیم خوب می تونیم تمرکز کنیم یکی موضوع تفکر دوم محدوده ی تفکر یعنی با کلاه آبی می گیم ما خیلی از محدوده ی تفکر دور شویم بهتره برگردیم به موضوع اصلی و روی اون تمرکز کنیم...
حالا چطوری تمرکز کنیم؟ طرح سوال – مثال دقت کنید سوال در مورد نحوه کار نیست سوال اصلی در مورد زمان انجام کار هست. مشکل سردی هوا نیست مشکل برخورد مردم با هوای سرد هست.
۳) سوم اینکه کلاه آبی مشخص کردن وظیفه برای هر کلاه هست مثال: لطفاً با کلاه سیاه تبلیغات کار ما رو بررسی کنید.
۴) چهارمین کارکلاه آبی طراحی نرم افزار تفکر هست همون که در انگلیسی میشه cortهدف –اطلاعات – راه حل –انتخاب_ عمل –این مسیری که باید با کلاه آبی برید
۵) ساختار ADI یعنی : توافق – عدم توافق – نامربوط
از روش های cort یعنی نقشه تفکر رو ترسیم می کنیم همون که بهتون گفتم نقشه پردازی بعدش تو محدوده نقشه نگاه می کنیم نقاط مورد توافق عدم توافق و غیرمرتبط رو پیدا می کنیم.
یعنی با کلاه آبی ما شاهد افکار خودمون هستیم کلاه آبی راننده نیست هم راننده و هم مسیر رو زیرنظر داره. و اینکه فقط کار یک نفر نیست که کلاه آبی رو بذاره سرش بلکه همه افراد گروه می تونن کلاه آبی رو سر بذارن و ببینند مسیر تفکر داره درست پیش میره نظارت کنند. چیزی که در تفکر خیلی اهمیت داره انضباط داشتن در پیروی از یک شیوه کلی تفکر هست.
جمع بندی و نکات کلی کتاب
کلاه زرد و کلاه سیاه: بهتره در کنار هم استفاده بشین چون درحقیقت مکمل همدیگه هستن
کلاه سفید: ارقام – اطلاعات واقعی – بدون تعبیر و تفسیر
کلاه قرمز: احساسات – هیجانات – چه مثبت و چه منفی اما بدون دلیل
کلاه سیاه: جنبه های منفی و علت ناممکن بودن کارها اما منطقی باید باشه و حتماً دلیل داشته باشه و میتونه درست نباشه
کلاه زرد: خوش بینی – ارزیابی مثبت و جنبه های امیدوارانه – کلاه زرد راه حل میده
کلاه سبز: خلاقیت و نوآوری راه حل هاشو گفتیم که چطور به خلاقیت می رسه
با تکنیک پو: کلمات تصادفی – راه حل های بیشتر –
کلاه آبی: برای نظارت – جمع بندی و اینکه آیا با این مدل فکر کردن ما به هدف مون می رسیم یا از موضوع پرت شدیم؟
جمع بندی: در تفکر معمولی اغتشاش وجود داره و ما همزمان هم با احساسات هم با منطق هم با افکار منفی تصمیم می گیریم پس افکارمون با هم قاطی میشه استفاده از روش ۶ کلاه تفکر باعث میشه بتونیم جدا جدا هر مورد رو در نظر بگیریم و بعد برسیم به یک تفکری که همه ی این موارد توش رعایت شده.
یک عالمه خلاصه کتاب و نکات مدیریتی و کسب و کار در پادکست راه و بن به این آدرس :