معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۸ دقیقه·۲ سال پیش

روان شناسی زرد و روایت اعتماد به نفس ! ؟ !

مردم اصولا هر آدمی رو می بینن که از خود متشکر هست و خودش رو همه کاره و همه فن حریف میدونه اونو صاحب اعتماد به نفس می دونن! خودِ من امروز نسبت به ده سال پیش هم تحصیلاتم دو برابر شده هم مطالعاتم ولی از همه جالب تر برام اینه که هر چی بیشتر میخونم متوجه میشم که چقدر تفکراتم و دیدگاه هام اشتباه بوده و روز به روز احساس میکنم دارم نادان تر میشم !( نخندین ، جدی میگم ، هر چی بیشتر مطالعه میکنم بیشتر احساس میکنم که هیچی نمیدونم ! )

علی ایُ حال به نظرم خیلی لازمه که اعتماد به نفس رو تعریف کنیم تا تفاوت ش با خود بزرگ بینی ، خود شیفتگی ، خود بینی و خودخواهی روشن بشه !


اعتماد به نفس در روان شناسی زرد یعنی آدمی که به خودش اعتماد داره ! بعد این آدمه اونقدر به خودش مطمئنه که فکر میکنه از پس هر کاری بر میاد ! یعنی روان شناسی زرد به ما میگه که اگه اعتماد به نفس داری همه چیز داری و از پس همه چیز بر میای ! !

روان شناسی زرد هم بیشتر این صفحات اینستاگرام رو شامل میشه که یک آدمی پشت ش هست با مطالعات بسیارسطحی و اساسا تو هیچ زمینه ای تخصصی نداره اما خوب با بازار گرمی تونسته فالوور های زیادی جمع کنه و یکسری حرفهایی که اونا خوششون میاد تحویل شون بده و در ازاش هم ، ، ،

اما علم روان شناسی چی میگه ؟ تعریف واقعی اعتماد به نفس از نظر روان شناسی چیه ؟

اعتماد به نفس یعنی اعتماد به خود و این اعتماد به خود از انجام یک کار و میزان مهارت در اون کار بدست میاد . یعنی اگر شما رانندگی بلدی و به خودت اعتماد داری که رانندگی بلدی ، یعنی شما در رانندگی اعتماد به نفس داری. حالا اگه رانندگی شما خیلی خوب باشه اعتماد به نفس شما بالاتره ! یعنی اگه کسی بهت پیشنهاد بده که با یک کامیون رانندگی کنی چون اعتماد به نفس ت بالاست میگی : بله میتونم . اما این بله و این بالا بودن اعتماد به نفس به این معنی نیست که آشپزی شما هم عالیه ! به این معنی نیست که فروشندگی شما هم عالیه ! اعتماد به نفس رو در علم روان شناسی کسی داره که اون مهارت رو بلده و بهش اِشراف داره و قبلا هم خیلی خوب انجام داده و تمام و کمال به این مهارت وارده و حالا اگر زمینه ای نا آشنا پیش بیاد که اون کارو در جای دیگه و شکل دیگه انجام بده به خودش اعتماد داره که میتونه. مثلا یک خیاط که بارها و بارها خیاطی کرده حالا شما یک پارچه سُر بهش میدین که بدوزه ، اگر اعتماد به نفس داشته باشه نمی ترسه که پارچه زیر قیچی از بین بره و میگه می دوزم !

اعتماد به نفس به این معنی نیست که در هر کاری به خودت مطمئن هستی ! در واقع اعتماد به نفس یعنی اعتماد به خود در انجام یک کار نه در انجام همه کارها !

این آدم که خودش رو همه کاره میدونه و توهم داره که تو همه چیز بهترینه یا خود بزرگ بینی داره یا اختلالات دیگر شخصیتی !

اما خوب طبیعیه که خیلی از ما دوست داشته باشیم خودمونو طوری ببینیم که هیچ جا کم نمیاریم و همیشه به خودمون مطمئن هستیم و در هر شرایطی حالمون با خودمون خوبه !

اینجا بحث دیگه ای پیش می آد البته از نظر علم روان شناسی ! :

مبحثی به نام خود کارآمدی

شاید بشه گفت اون مفهومی که تو ذهن اکثر ما به نام اعتماد به نفس جاافتاده البته به غلط ، مفهومی هست به نام خودکارآمدی ! خودکارآمدی یعنی انتظارت و اطمینان ما از توانایی ما در مقابل مشکلات و چالش ها . در واقع یعنی فرد خودش رو کارآمد میدونه که از پس هر چالشی بر می آد! می بینین چقدر به اون مفهومه نزدیکه ! اما یک نکته هم داره و اینکه در علم روان شناسی این خودکارآمدی از یک تمرین قرص و محکم بوجود می آد نه از

اینکه یاد بگیر اینجا اینو بگی اونجا اونو بگی ! چیزی که در روان شناسی زرد داره تبلیغ میشه و فقط و فقط حاضر جوابی رو آموزش میده !

آلبرت بندورا روان شناسی ست که در این زمینه بسیارمطالعه کرده و اکثر یافته های این حوزه مربوط به او و تیم ش است. خودکارآمدی در سه زمینه برای فرد دستاورد داره :
اول : افکار

آدمی که خودکارآمدی بالایی داره چون ایمان داره میتونه به اهدافش برسه برای خودش اهداف معنی داری تعیین میکنه ، خودش رو قبول داره و با خودش مثبت حرف می زنه !

دوم : انگیزش

اگر این آدم به شکست برسه بعد از شکست به راحتی تسلیم نمیشه و دنبال راههایی برای رسیدن به هدفش می گرده. در واقع خرد خودکارآمد میدونه و ایمان داره که میتونه به اهدافش برسه ، بعد از شکست به راحتی تسلیم نمیشه و دنبال راههای دیگه ای برای رسیدن به هدفش می گرده.

سوم : خُلق و خو

آدمی که خودکارآمدی بالایی داره به اینکه از پس هر مشکلی بر میاد ایمان داره و کمتر موقع شکست و چالش افسرده و مضطرب میشه . چون ایمان داره خودش میتونه از پس هر مشکلی بربیاد !

خوب حالا که اینهمه از این خودکارآمدی و فایده هاش گفتیم چطوری باید بدست بیاریمش ؟ ! ! چطور یک آدم میتونه خودکارآمد بشه ! ؟ چطور میتونه خودکارآمدی ش رو ببره بالا ؟

روش های افزایش خودکارآمدی

ببین عزیزجان ، خلاصه ی مختصر این جواب اینه که باید هدف تعیین کنی و بعد تلاش کنی و بعد حتما به هدفه برسی ! ! متوجه شدین دوستان ؟ یعنی هر بار که شما هدفی تعیین می کنین و بهش میرسین اون خود کارآمدی تون یک درجه می ره بالاتر! !

خوب حالا یک مساله ای پیش می آد : چطور بدونیم که حتما به اون هدفه می رسیم ؟

در روان شناسی زرد گفته میشه که هدف رو بسیار بلند پروازانه تعیین کنید و بعد با تصویر سازی ذهنی و فکر کردن بهش سعی کنید بهش برسید. اما علم روان شناسی میگه اول هدف رو متناسب با خودت و شرایط خودت تعیین کن و بعد شروع کن به تلاش کردن تا با تلاش بتونی بهش برسی.

حالا بریم ببینیم این هدف رو چطوری تعیین کنیم که با تلاش حتما بشه بهش رسید .

هدفگذاری اسمارت SMART

یک متد هدفگذاری در علم مدیریت وجود داره به نام هدفگذاری اسمارت SMART

این روش بر اساس حروف اول کلمه اسمارت پارامترهایی برای هدفگذاری تعیین میکنه به این صورت

حرف اول S از کلمه SPECIFIC به معنی مشخص :

یعنی هدف رو به طور مشخص تعیین کنید . نگین میخوام لاغر بشم . باید بگی میخوام ده کیلو وزن کم کنم.

حرف دوم M از کلمه MEASURABLE به معنی قابل اندازه گیری :

یعنی این لاغر شدن باید قابل اندازه گیری باشه باید بتونی بفهمی این هفته و یا هفته های بعد چقدر وزن کم کردی !

حرف سوم A از کلمه ACHIEVABLE به معنی قابل دستیابی :

قابل دستیابی یعنی هدف در دنیای واقعی برای من ، قابل دستیابی باشه . مثلا من سی و سه ساله هستم بعد بگم میخوام فوتبالیست بشم ! در حالیکه فوتبالیست ها اکثرشون تو این سن فوتبال رو کنار میزارن.

یا که جایی بودم دوستی میگفت میخوام رییس جمهور امریکا بشم ! بعد هم اصرار داشت که با افکار و انرژی فرستادن میشه به این هدف رسید ! ازش پرسیدم شما گرین کارت دارین ؟ گفت نه ! پرسیدم کسی رو امریکا دارین ؟ برنامه مهاجرت به امریکا دارین ؟ گفت نه ! پرسیدم در علوم سیاسی سابقه کار یا تحصیلات مرتبط دارین ؟ گفت نه ! پرسیدم زبان انگلیسی بلدین ؟ گفت نه ! ولی همچنان میگفت : من میتونم و میشه ! !

طبیعیه که این مدل هدفگذای خودکارامدی فرد رو داغون میکنه و بعد که بهش نرسه احساس سرخوردگی میکنه ، در حالیکه هدف از ابتدا اشتباه بوده !

حرف چهارم R از کلمه REALISTIC به معنی واقع گرایانه :

هدفی که برای خودمون تعیین می کنیم باید با واقعیت هم مطابق باشه و با امکانات موجود در دسترس من بشه بهش رسید ! خودمونی بخوام بگم باید با عقل جور دربیاد ، مثلا من تو زندگیم هم نیم ساعت ورزش نکردم حالا برای خودم هدف میزارم که روزی دو ساعت میدوم تا وزنم رو کم کنم !

یا که آدمی اصلا اهل مطالعه نیست هدف میزاره روزی پنج ساعت مطاله برای قبولی در کنکور !

خوب این هدف از واقعیت دوره و با عقل هم جور در نمیاد و رسیدن بهش تقریبا محاله و بعد هم وقتی بهش نمیرسی سرخورده میشی !

حرف آخر T از کلمه TIME RELATED به معنی زمان دار بودن :

یعنی مشخص کنیم که در چه زمانی می خواهیم به هدف مان برسیم . مثلا در مدت ماه یا سه هفته یا روز . که البته این اعداد بستگی به هدف دارند.

پس یک هدفگذاری اسمارت در مورد لاغر شدن برای من به این صورت در می آید :

من می خوام تا سه ماه دیگه نُه کیلو کم کنم . ماهی سه کیلو . و از طریق رژیم گرفتن و روزی نیم ساعت پیاده روی !

این هدف هم با واقعیات و امکانات من متناسبه و هم با تلاش میشه بهش رسید ، نه خیلی دست بالاست که بهش نرسم و سرخورده بشم و نه خیلی دست پایینه که انگیزه لازم برای رسیدن رو در من ایجاد نکنه ! و با رسیدن به این مدل هدف ها هست که خودکارآمدی من تقویت میشه ، همونی که اکثر مردم بهش میگن اعتماد به نفس !


اعتماد نفسهدفگذاری اسمارتخودکارامدیروان شناسی زردمعصومه کرم پور
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید