چند سالی بود که آرزو داشتم پام برسه به نجف !
همش فکر میکردم حرم چه شکلیه ؟
شبیه مشهده ؟ رسیدم چی بگم ؟ چی بخوام ؟
وای خدایا ، ، دستم هم اگه به ضریح نرسه مهم نیست ولی چشمم به ضریح بیفته ، ببینمش ، سلام بدم ، دعا کنم ، ،
القصه ، کلی زور زدیم تا خدا قسمت کرد و امسال رفتم نجف ، خیلی خسته راه بودم ، رسیدم تو حیاط گفتم برم خودمو آماده کنم ، رفتم دستشویی ، وضو گرفتم و لباسامو عوض کردم و خوشحال و شادان راه افتادم ، ،
وارد صحن شدم ، سلام و عرض ارادتی کردم ، رفتم زیارتنامه رو پیدا کردم و گفتم که برم کمی نزدیکتر بخونم ، ،
ایام اربعین بودو خوب میدونستم که شلوغه و دستم نمیرسه ، البته واقعا اینکه دستم هم نرسه برام مهم نیست چون ائمه خودشون آگاه هستن که کی میاد و کی میره ، ، اصولا ما مشهد هم میریم خیلی اصرار به دست زدن به ضریح نمی کنم ، ،همون نزدیکی ها می ایستم و ضریح رو نگاه میکنم و زیارتنامه میخونم ، ،
اینجا هم برنامه همین بود ، ، ،
زیارتنامه بدست تو صحن حرکت کردم به سمت ضریح ، با هر قدم که برمی داشتم تاپ تاپ قلبم بیشتر میشد !هیجان عجیبی داشتم ، رفتم و رفتم تا ، ، ،☹️☹️
تا خوردم به دیوار ! !
آره این یک مثل هست وقتی کسی حالش گرفته میشه میگه خوردم به دیوار ولی من راستی راستی خوردم به دیوار !
یک دیوار پیش ساخته به رنگ قهوه ای با تخته چوبی که به یک چهارچوب فلزی پیچ شده بود و بهت اجازه نمی داد ضریح رو ببینی !
ای وای ، ، ،فکرکردم شاید مسیرو اشتباه اومدم ، ،کمی عربی بلدم ، به خانمی که خادم بود گفتم ضریح کجاست ؟ اشاره ای به سمت دیوار کرد و گفت مسدود ! یعنی بسته س و بعد گفت مفتوح بعد اربعین ! !
سردرگم بودم ! نمیدونستم چی میگه ، گفتم آخه چرا ؟
یک خانمی از تو جمع که ایرانی بود و فارسی بلد بود بهم گفت چون هفته قبل پنج تا خانم زیر دست و پا مُردن حرم رو بستن ! !
ای وای ! !
چه حیف ! !
بعدش گفت خانوما خیلی بد زیارت می کنن ، همه رو هل میدن و از روی همدیگه رد میشن تا دستشون برسه به ضریح ! !
دلم واقعا به درد اومد ! پنج نفر در زمان زیارت اونم زیر دست و پا بمیرن و بعد دیوار بکشن تا بقیه هم نتونن ضریح رو ببینن ! !
واقعا مغزهامون پوسیده ! واسه خاطر زیارت باید مرتکب قتل بشیم ؟
درسته زیارت ارزشمنده ، مهمه ، ولی باید پا بزاریم رو یکنفر تا دستمون برسه به ضریح !
باور کنیم که ائمه آگاه هستن و حضور ما رو در صحن درک می کنن . باور کنیم که اگر دستمون به ضریح هم نرسه به ما عنایت دارن . این اتفاقی که افتاد باعث شد یک بیچاره ای مثل من اینهمه راه بیاد ولی آرزوش هیچ بشه ! تازه معلوم هم نیست که دوباره قسمت بشه رفت زیارت یا نه؟
وقتی از صحن اومدم بیرون و با همسرم صحبت کردم و او تعریف کرد که چقدر خوب بوده و زیارت کرده و ضریح هم باز بوده ! ظاهرا این قصه فقط مربوط به قسمت خانم ها بوده است ! دلم بیشتر به درد اومد !
میدونم اکثر افرادی که این نوشته رو می خونند و جزو اون دسته هل بده ها نیستن . اما من این متن رو نوشتم تا همه مون از این اتفاق آگاه بشیم و برای دیگران تعریف کنیم شاید تاثیری بزاریم ! مگر آقایون که هل نمیدن زیارت نمی کنن ؟ ! تازه معمولا دستشون هم به ضریح می رسه !
التماس تفکر ! !