معصومه کرم پور
معصومه کرم پور
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چه کنیم که از مرگ نترسیم ! ؟

دایی یکی از دوستانم سرطان کبد گرفت و در مدت کوتاهی بیماری اش شدید شد و فوت کرد. وضعیت پولی اش خوب بود و تقریبا تمام عمرش را حسابی کار کرده و بنا داشت که بعد از بازنشستگی به گشت و گذار و استفاده از پول ها بپردازد. روزهای آخر عمرش به دوستم گفته بود :

هر چی ریسیدم پنبه شد !

این سناریوی تکراری خیلی از ماهاست ! پول ها رو جمع کنم ، کار هام رو بکنم تا وقتی زمان مناسب برسه از پول و کار و زمانم لذت ببرم !

غافل از اینکه زندگی کردن یعنی توانایی مزه کردن لحظه !

فکر می کنیم اگه پول داشته باشیم و فلان چیزو بخریم یا فلان سفرو بریم آخر زندگیه ، و چون بلد نیستیم که همین لحظه رو باشیم همین الان رو زندگی کنیم زندگی کردن رو موکول می کنیم به بدست آوردن اون چیزها !

به خریدن و داشتن اون چیزها !

زندگی داشتن نیست ، بودن است !

زندگی بدست آوردن نیست ، حضور در لحظه است !

زندگی تجربه کردن رویدادهای کوچک و بزرگی ست که خریدنی نیستند ولی مزه کردنی هستند!


دنبال فرصت برای زندگی کردنی ؟داری تو خیابون راه میری : به تک تک قدم هایی که برمی داری دقت کن به حرکت پاهات نگاه کن ، صدای فرود اومدن شون رو روی زمین بشنو ،ریه ت رو از هوا پرکن و خالی کن ، گاهی نگاهی به آسمون کن و ابرها رو ببین و ببین که چقدر آبیه ! رنگ آبی رو مزه کن ، جریان هوا روی گونه هات لمس کن ، گوشاتو تیز کن : صدای پرنده یا ماشینی که رد میشه رو حس کن و سعی کن در تمام این لحظات باشی و ذهن ت جای دیگه ای دور نزنه !

همین الان که نشستی و همین خیاری که دستت هست رو بو بکش و هر گازی که میزنی صدای خرد شدن ش زیر دندون هات رو حس کن ، مزه ش کن . فقط به اون فکر کن و سعی کن ذهن ت جای دیگه ای دور نزنه ! اگر تو تمام لحظه هاش بتونی خودت رو از بیرون نگاه کنی دو روز بعد میتونی به این رویداد برگردی و دوباره زندگی ش کنی ! دوباره زنده ش کنی ! یعنی اگه در ابتدا اون لحظه رو بوده باشی تا ابد برای تو زنده س ! تا آخر عمرت تو ذهن ت بسیار شفاف می مونه و همیشه قابل دسترسی ست .

می خوای زندگی کنی ؟ همین الان که داری ظرف می شوری به کثیفی تک تک بشقاب ها نگاه کن ، حرکت اسکاچ روی بشقاب ها رو لمس کن بعد که آب می ریزی روشون جریان آب رو حس کن صدای شر شر آب را گوش کن و در آخرش برقی که از تمیزی روی ظرفها میفته رو مزه کن . در تمام مدتی که مشغول شستن هستی سعی کن اینجا باشی پای سینک ظرفشویی و ذهن ت جای دیگه ای دور نزنه .

زندگی همینه ، به همین سادگی ، خیلی پیچیده و بدست آوردنی نیست !

زندگی حضور دراینجاست : همین الان اکنون .

خوب حالا برگردیم به سوال مون : چرا از مرگ می ترسیم ؟ چون وقتی برسه زمان ما تموم شده و ما یک عالمه کار داریم که انجام بدیم تا با انجام اونا مثلا زندگی کنیم ! ! ازش می ترسیم چون همه ی این سالها زندگی کردن رو به تعویق انداخته بودیم و حالا هم که اومده یعنی اینکه دیگه نمی تونیم زندگی کنیم !

بله درست متوجه شدین :

ترس از مرگ از زندگی نکرده است !

اگر زندگی کرده باشی ازش نمی ترسی چون وقتی بیاد چیزی رو نمیتونه ازت بگیره !

شما زندگی کردین ؟ زندگی می کنین ؟ یا دارین موکول ش می کنین به داشتن چیزی و زمانی ؟

ترس از مرگحال خوب
خوندم و می خونم و عاشق خوندن هستم ولی ، ، ، ارزشمندترین چیزا رو از خود زندگی یاد گرفتم ، وقتی گوشامو تیز کردم !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید