فکر می کنم کسی در این شک نداشته باشد که ما در عصر فوران «حرف» به سر می بریم. از هر طرف که می رویم پُست ها و یادداشت ها جلویمان را می گیرند و فایلهای صوتی و تصویری ما را به دانلود دعوت می کنند. پیامهای هشدار دهنده ، توصیه های پزشکی ، تحلیلهای سیاسی و لطیفه و شوخی جزیی از مطالعات روزانه ما شده اند. می گویند اگر تعداد کلماتی را که ما در طول روز از روی گوشی موبایلمان می خوانیم ، جمع کنیم سرانه مطالعه ما به کشورهایی مثل ژاپن و فنلاند نزدیک خواهد شد. ما اتفاقا خیلی می خوانیم. همه جا پُر است از حرف. حتی اگر متن و مطلبی هم در کار نباشد ، پادکست ها و سخنرانی ها به کمک هندزفزی به ما آویزان می شوند و همراه ما به دستشویی و رختخواب می آیند.
هنری جیمز داستان نویس آمریکایی می گفت «یک کلمه بیشتر از آن چه به شدت ضروری است نگویید» . شتاب زندگی مدرن و کمبود وقت همه ما را در عمل مینیمالیست کرده است. رمان خواندن تقریباً منتفی است و امروز داستان کوتاه که نه ، داستانک و داستانهای یک خطی پرطرفدارند. یادداشت جای خود را به پُست و پُست جای خود را به توییت داده است. از پرنده ای پرسیدند «چرا آوازی که می خوانی و چهچهه ای که می زنی این قدر کوتاه کوتاه و بریده بریده است؟ یعنی نفسش را نداری؟» پرنده گفت «آخر من آوازهای خیلی زیادی دارم که بخوانم و دلم می خواهد همه آنها را بخوانم. این است که ناچارم تکه تکه و کوتاه کوتاه بخوانم» . حالا حکایت ماست. فرم و ظاهری که استفاده می کنیم بریده و کوتاه است اما در باطن و محتوا پُر از حرف است. پُر از ناگفته ها و تمناهای بزرگ. ما کم حرف نمی زنیم بلکه کم کم حرف می زنیم.
درست است که مینیمالیسم اصولاً یک ساز و کار فرمی است اما باطن و محتوایی هم دارد که از فرم آن جدا نیست. شعار «کم زیاد است» در واقع دعوتی است به اختصار و ایجاز و سادگی برای اینکه به کمک حذف زوائد ، محتوا خلوص و عمق بیشتری پیدا کند و نفوذ و تاثیر گذاری اثر افزایش یابد. مینیمالیست ها به جادوی جملات کوتاه و تاثیر کم گویی و گزیده گویی باور دارند. در حالی که ما آن را تبدیل می کنیم به فرم های کوتاه و کوچکی که به سبب کثرت استعمال بی خاصیت شده اند. جانمایه مینیمالیسم می تواند فراتر از دایره هنر در زندگی کمک حال ما باشد. ساده زیستان جهان همه به نوعی مینیمالیست بوده اند. ساده زیستی را به عنوان فرم برگزیدند به سبب آن که محتوای زندگی را غنا و عمق ببخشند. اما ما مینیمالیست هایی غیر وفادار به روح مینیمالیسم هستیم. آرمانگرایی ما را ببینید. دور و برمان را شلوغ کرده ایم با هزار آرمان و ایده آل بزرگ که به وقت عمل هیچ رستمی توان پیمودن مسیر را برای دستیابی به آنها نداشته باشد. دینمان را با هزار پیرایه چنان سنگین و غیر قابل حمل می کنیم که رغبتی برنیانگیزد. سیاست ورزی و حرکتهای اجتماعی ما با چیزی کمتر از اصلاح کل امور و تبدیل فوری وضع موجود به وضع مطلوب راضی نمی شود. به نظر می رسد ما محتاج آنیم که در عین دست نکشیدن از آرمانهای بزرگ و جهت نما، تمناهای خود را مینیمال کنیم. ما نیاز داریم علی رغم رعایت ایجاز و سادگی در فرم و رهایی از زوائد دست و پاگیر ظاهری ، جنگل آرمانها و ایده آل هایمان را هرس کنیم و پروژه های کوچک و قابل پیگیری برای خود و جامعه مان تعریف کنیم.