از بچگی بهمون یاد دادن، میری بیرون زود برگردی خونه! ظاهرا خونه امن ترین فضای دنیاست ...
برای من خونه نور داره، قاعده و چارچوب داره. اما همیشه یادمون میره که "احتــــرام" هم داره! سخته احترام خونه رو حفظ کنیم؟
می دونی یک موقعهایی فکر میکنم که باید در اختیار خونه باشیم تا زندگی ای با حال و هوای خودمونو تجربه کنیم.
آشپزخونه، اطاق، نشیمن، پله و همه و همه اینها عضوی ازین خونه ان.
یک جورایی، منو داداشم و مامان و بابام مبلمانهای این خونه ایم، ولی متحرک :)
البته من مبلمان ثابت اطاقمم، یک جورایی بدجور روی هم ریختیم و با هم رفیقیم؛ همیشه ازین که حواسش بهم هست و به همه گفتم، خودشم میدونه چقدر با بودنش حالم خوشه ...
یک مسئله ای توی این خونه ها هست!
می دونی نشیمن یک خونه، مشکوک ترین فضای اون خونس! انگاری یک مافیای بزرگ پای تصمیمات آیندت نشسته و داره باهاشون قمار میکنه؛ انگاری دو دستی چسبیده به خوشبختیت و ولشم نمیکنه!
همیشه هم یک مبل اون وسط هست که حق انتخاب رو ازت میگیره و تا جایی که زورش میرسه سرکوفتت میزنه و میگه: بیخیال کجا بهتر ازینجا؟!
دنیاتو نتونسته محدود کنه، اما جلو دیدتو گرفته. هی غرقت میکنه توی تاریکی حواس پرتی، فکرا میاداااا ... اما فقط فکرِ و حرف!
بنظرت راه حلش داشتن یک اطاق با وفا نیست؟
بچسب بهتو و ولت نکنه؟
بنظرت وقتش نیست که نشیمن های خونه هامونو خراب کنیم و بریم سراغ اطاق همیشگی و کامپیوتر گیج آینده رو هشیار کنی؟
قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر / زندون تن و رها کن ای پرنده پر بگیر
-----------------------------------------------------------
من فدوی هستم؛ یک خالق سه بعدی ...
اینجا روایت هر آرت ورکمو به اشتراک میزارم و با صدای بلند علیه تراوشات ذهنیم کودتا میکنم!
خوشحال میشم گوشه نظری به حمایت از من داشته باشید: