صحرایغربی منطقهای مورد مناقشه در شمالغرب آفریقا، جنوب مراکش، جنوبغربی الجزایر و شمال موریتانی میباشد و در غرب این منطقه نیز اقیانوس اطلس واقع شده است. مساحت صحرایغربی 266.000 کیلومترمربع بوده و از لحاظ تراکم جمعیتی یکی از کمجمعیتترین مناطق جهان است چرا که عمدتاً از مناطق بیابانی تشکیل شده است. جمعیت این منطقه حدود ۵۶۷.۰۰۰ نفر تخمین زده میشود.
مقدمه:
برای شناخت و فهم این مناقشه نیاز است کمی از تاریخ صحرایغربی را ورق بزنیم، در همین راستا، صحرایغربی در سال ۱۸۸۴ به استعمار اسپانیا درآمد و تا سال 1975 توسط اسپانیا اشغال شده بود، لازم به ذکر است که صحرایغربی سرشار از معادن فسفات و نفت است و یکی از بزرگترین مناطق ماهیگیری در اقیانوس اطلس را دارد. اسپانیا مرزهای صحرایغربی را توسط پاریس و مادرید بین سالهای 1886 و 1934 مشخص کرد. اسپانیاییها که قصد داشتن این منطقه را بدون تاریخ جلوه دهند تا ننگ استعمار و بردهداری از آنها پاک شود، در کتابهای تخصصی خود در این حوزه مدعی شدند که این منطقه به عنوان یک کشور مستقل هیچ پیشینه تاریخی است و صحرایغربی هرگز قبل از استعمار خود یک ملت را تشکیل نداده است و ناسیونالیسم فعلی یک پدیده بسیار جدید است که تنها در آخرین لحظات دوره استعمار اسپانیا ظاهر شده است.
در آن زمان، عشایری که در صحرایغربی ساکن بودند، دولتی تشکیل نداده بودند و اغلب روابط خصمانهای با یکدیگر داشتند. بین سالهای 1950 و 1970 نشانههایی از مدرنیزاسیون در صحرای غربی بهوجود آمد، علت نیز تقاضا برای فسفات و ماهیگیری بود و همین عامل یکجانشینی و شهرنشینی را ایجاد کرد در نتیجه این شهرنشینی اقتضائات خود مانند اشتغال، آموزش و... را نیز به همراه آورد که همین امر به ظهور إحساس ناسیونالیستی در صحرایغربی کمک کرد.
بین سالهای 1953 تا 1956، در جریان مبارزات برای استقلال در مراکش، هزاران صحراوی به ارتش آزادیبخش مراکش پیوستند. پس از استقلال مراکش در سال ۱۹۵۶، این صحراویها که حال بهعنوان شهروندان مراکشی بودند، خواهان ادامه مبارزه جهت آزادسازی ۳ منطقه افنی، تارفایا و صحرایغربی از استعمار اسپانیا شدند. در نتیجه با فشار آنها در سال 1963، کمیته ویژه استعمارزدایی سازمانملل، بنا به درخواست مراکش، صحرایغربی را در فهرست مناطقی قرار داد که باید استعمارزدایی شوند.
حال مراکشی که خود بهتازگی توانسته بود از استعمار اسپانیا خارج شود، داعیهدار حکومت بر صحرایغربی شد و نکته قابل توجه این است که در کنار مراکش موریتانی نیز مدعی بود که قبل از تقسیم این مناطق توسط فرانسه و اسپانیا به قلمرو تاریخی آنها تعلق داشته است.
در سال 1965، مجمع عمومی سازمانملل اولین قطعنامه خود را در مورد صحرایغربی تصویب کرد و از اسپانیا خواست تا این سرزمین را استعمارزدایی کند. یک سال بعد، قطعنامه جدیدی توسط مجمع عمومی به تصویب رسید که در آن خواستار برگزاری همهپرسی از سوی اسپانیا در مورد تعیین سرنوشت صحرایغربی شد و در اکتبر 1975، دادگاه لاهه، اولویت حق ساکنان مستعمره را برای تصمیمگیری با تعیین سرنوشت خود یادآور شد و دادگاه تشخیص داد که در مورد صحرایغربی، روابط تاریخی بین مراکش و قبایل منطقه وجود دارد، اما این روابط بر اصل حق تعیین سرنوشت غلبه ندارد. اما در نوامبر 1975، موافقتنامه سهجانبه مادرید به تصویب رسید که براساس آن اسپانیا بر خلاف قطعنامههای سازمان ملل و بدون مشورت با ساکنان منطقه، اداره صحرایغربی را به مراکش و موریتانی واگذار کرد. اندکی بعد یعنی در سال ۱۹۷۹ موریتانی جاهطلبیهای خود را کنار گذاشت و از این مناقشه کنار کشید اما مراکش که خود روزی مستعمره بود سودای استعمار منطقهی دیگری را در سر داشت و این سرآغاز بحران در منطقه صحرایغربی شد که یکی از طولانیترین درگیریهای سیاسی و انسانی در جهان تلقی میشود.
جبهه پولیساریو:
پولیساریو، مخفف اسپانیایی جبهه مردمی برای آزادی «ساقیه الحمرا» و «وادی الذهب» میباشد. برخی معتقدند پلیساریو جایگزین سازمانی به نام جنبش آزادی صحرا میباشد که در ۱۹۶۸ توسط سیدابراهیم بصیر، معروف به بصیری ایجاد شده است که وی روزنامهنگاری بوده که روزنامهای به نام «صحرای ما» منتشر میکرده و به شیوهای صلحآمیز، خواهان استقلال صحرا از اسپانیا بود. جنبش آزادی صحرا را اسپانیاییها سازمان اسلامی میدانستند. این سازمان در ابتدا طرفدار پیوند صحرا به مراکش بود اما با گذشت زمان و بروز مسائلی که گفته شد، خواهان استقلال صحرا شدند. این نکته قابل توجه است که جنبش آزادی در ۱۹۷۱ با تجدیدنظر در شیوه مبارزه، به جمعآوری جنگافزارهای نظامی پرداخت و در ۱۹۷۳ بهطور سری جبهه پولیساریو را تشکیل داد و در همین سال، کهنهسربازان ارتش آزادیبخش مراکش، ناامید شده از اقدامات مراکش و شیفته نسبت به سوسیالیسم الجزایر، به جبهه پولیساریو پیوستند که اولین نبردهایشان را در صحرا علیه نیروهای مسلح اسپانیا بود. طبق مصوبات کنگره جنبش، پولیساریو سازمانی معرفی شد که با ویژگی عربی، اسلامی و آفریقایی خواهان مبارزه مسلحانه و جنگ برای آزادی صحرایغربی بود. جوانان تحصیلکردهای از دانشگاههای مراکش و اسپانیا و نیز جوانان دیگری که در اردوگاههای فلسطینی آموزش دیده بودند، رهبری جبهه را عهدهدار شدند.
کنگره جنبش پولیساریو همچنین پرچمی با ۳ نوار افقی سیاه و سفید و سبز پیشنهاد کرد که یک مثلث سرخ در طرف دسته پرچم و یک هلال و یک ستاره سرخ در روی نوار سفید وسط که تلفیقی از پرچمهای کشورهای عربی و ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) داشت.
در اکتبر ۱۹۷۵ گزارش هیات تحقیق سازمانملل که سال قبلش به صحرای غربی سفر کرده بود، انتشار یافت. به موجب این گزارش، مردم صحرا بهطور قاطع خواهان استقلال شناخته شدند و در میان جنبشهای سیاسی این سرزمین پولیساریو به طورکامل نماینده خواستههای مردم صحرای غربی معرفی گردید. این هیات اجرای همهپرسی را پیشنهاد کرد. اما در اواخر همان سال نیروهای مراکش و موریتانی به خاک صحرا حمله کردند و عملا با جبهه پولیساریو وارد جنگ شدند. با آغاز جنگ، پولیساریو اهالی صحرا را به خروج از مناطق خطر تشویق کرد. از اواخر ۱۹۷۶ بود که پولیساریو با جدیت به کار سیاسی پرداخت و به تشکیل و تأسیس نهادهای حکومتی دست زد و با بهرهگیری از پشتیبانی الجزایر، به طرح برنامهها و تأمین وسایل لازم برای یک مبارزه درازمدت توجه کرد. پس از فعالیتهای سیاسی بسیار، جنبش پولیساریو در سال ۱۹۷۶ دولتی با نام جمهوری دموکراتیک عربی صحرا (SADR) را تاسیس کرد که این دولت حکومت بر صحرایغربی را برعهده دارد. لازم به ذکر است، در حال حاضر حدود 20 درصد از صحرایغربی تحت کنترل جمهوری دموکراتیک عربی صحرا میباشد، در حالی که 80 درصد باقی مانده از قلمرو اشغال شده توسط مراکش اداره میشود.
در پایان فوریه همان سال، سازمان وحدت آفریقا ( که بعد از مدتی به اتحادیه آفریقا تغییر نام یافت)، پولیساریو را به عنوان جنبش آزادی به رسمیت شناخت که منجر به خروج مراکش از این سازمان شد و این سازمان اعلام کرد که بلافاصله پس از خروج نیروهای اسپانیا از صحرای غربی، تشکیل دولت جمهوری عربی دموکراتیک صحرا به عنوان حکومتی مستقل با حق هویت ملی به وسیله پولیساریو اعلام شده است. کنگره سوم پولیساریو که تشکیل شد، اعلام کرد که صلح و ثبات فقط پس از کسب استقلال ملی میسر خواهد بود. این نکته نیز قابل توجه است که پولیساریو در آغاز فعالیت خود، از حمایت حزب مستضعفان موریتانی و مقامات دولتی آن (که امیدوار بودند جبهه را تابع سیاست خود سازند) و نیز پشتیبانی دولت لیبی، برخوردار بود. مرکز پولیساریو در دو سال اول فعالیت، در خاک موریتانی قرار داشت و از همانجا به مراکز نظامی اسپانیا در صحرا حمله میکرد. اما پس از اقدامات موریتانی و مراکش، مرکز جنبش پس از دو سال به الجزایر انتقال یافت.
بعد از شروع جنگ جنبش پولیساریو علیه مراکش و موریتانی، همانطور که در گذشته به آن اشاره شد، موریتانی بخشی از صحرای غربی را اشغال کرد، اما با عملیات نیروهای پولیساریو روبهرو شد و بعد از تحمل یک دوره شکست سنگین و خسارات فراوان از ادعاهای خود نسبت به صحرای غربی دست کشید و سیاست بی طرفی را در پیش گرفت چرا که تاب مشکلات جنگ را نداشت و در سال ۱۹۷۹ پیمان ترک مخاصمه را پذیرفت و نیروهای خود را از آنجا بیرون برد و اعلام کرد که هیچ ادعایی بر صحرای غربی ندارد. پس از خروج موریتانی، نیروهای مراکشی جای آنها را گرفتند و دولت مراکش اعلام کرد که این کار را به درخواست ساکنان صحرا انجام داده است و مراکش در نهایت کنترل عملی بیشتر صحرای غربی، از جمله تمام شهرهای بزرگ و بیشتر منابع طبیعی را به دست آورد. پس از این واقعه، مراکش تنها دشمن جنبش پولیساریو بود و این جنبش به جنگ با مراکش از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۱ ادامه داد. لازم به ذکر است از سال ابتدای آن سال، ۲۵ تا ۴۰ درصد بودجه مراکش صرف جنگ با جنبش میشد که صدمات سنگینی به اقتصاد این کشور وارد شد، از اینرو، مراکش در سال ۱۹۸۱ اجرای همهپرسی در صحرا را پیشنهاد کرد با این شرط که هرگونه مذاکره با پولیساریو مردود میباشد و این در حالی است که سازمان ملل جبهه پولیساریو را نماینده قانونی مردم صحرا میداند و معتقد است که صحراویها حق تعیین سرنوشت خود را دارند.
در سال ۱۹۹۱ در نهایت تحت حمایت سازمان ملل توافق آتشبس منعقد شد که حدود ۸۰ درصد از صحرای غربی، از جمله بیشتر خط ساحلی اقیانوس اطلس، توسط مراکش و با حمایت فرانسه و آمریکا اشغال و باقیمانده توسط جنبش پولیساریو تحت حمایت الجزایر اداره میشود.
لازم به ذکر است، بعد از سال ۱۹۹۱ تنشها و چالشهای شدیدی در مناطقی از صحرایغربی که تحت اشغال مراکش بود ایجاد شد، در سال ۱۹۹۹ انتفاضه اول صحرا آغاز شد و تا سال 2004 ادامه یافت و در سال 2005 به انتفاضه استقلال تبدیل شد و انتفاضه استقلال یا انتفاضه دوم صحرا ایجاد شد که برای مجموعهای از اعتراضات است که در ماه می 2005 در بخشهای صحرا که تحت کنترل مراکش است، رخ داد.
همچنین در اردوگاه «گدیم ایزیک» که در 9 اکتبر 2010 در صحرای غربی تأسیس شده بود، در ۸ نوابر ۲۰۱۰ به علت اعتراض صحراویها به دلیل شرایط وخیم اجتماعی و اقتصادیشان برچیده شد. این اردوگاه شامل 6500 چادر صحراویها بود. اعتراضات ابتدا مسالمتآمیز بود، اما بعداً با درگیری بین غیرنظامیان و نیروهای امنیتی همراه شد. براساس آمار رسمی، یازده افسر امنیتی و حداقل دو غیرنظامی کشته شدند.
در نهایت لازم به ذکر است که در سال ۲۰۲۰ مراکش در اقدامی باعث برهم زدن آتشبس سال ۱۹۹۱ شد. ماجرا به این شکل رقم خورد که در جنوب صحرای غربی، گذرگاهی به نام الکرکرات وجود دارد که تنها راه مراکش برای دسترسی به بازارهای کشورهای جنوب صحرای آفریقاست و از آنجایی که این گذرگاه برای مراکش بسیار اهمیت دارد، این دولت دستور اعزام نظامیان خود را به این منطقه صادر کرد این منطقه تحت سیطره جبهه پولیساریو قرار دارد و این جبهه هشدار داده بود، چنانچه نظامیان و غیرنظامیان مراکشی وارد منطقه مورد نظر شوند، توافقنامه آتشبسی که میان دو طرف در سال 1991 امضا شده بود، نادیده گرفته خواهد شد. مراکش این هشدار را نادیده گرفت و در نهایت در سال ۲۰۲۰، آتش جنگ میان دو طرف شعلهور شد.
وضعیت کنونی صحرای غربی:
منطقه صحرای غربی مانند بسیاری از مناطق مورد مناقشهی دیگر در جهان، منطقهای کاملا نظامی است که در مرکز آن یک دیوار شنی به طول ۲.۷۰۰ کیلومتر کشیده شده که نامهای مختلفی مانند «دیوار صحرای غربی مراکش»، «دیوار مراکشی»، «دیوار شنی»، «دیوار امنیتی» و «دیوار دفاعی» شناخته میشود. این دیوار که صحرای غربی را به دو بخش غیرمتوازن بین مراکش و جنبش پولیساریو تقسیم کرده است، دیواری ساده نیست بلکه یک میدان مین بزرگ است، این میدان مین مملو از مین بوده و در دل صحرا پنهان شده است. این دیوار شنی به مدت بیش از ۴۰ سال بلای جان مردم بادیهنشین منطقه شده و آنها را از هم جدا کرده است. قسمت غربی این منطقه در اشغال نیروهای مراکشی بوده و قسمت شرقی که منطقهی آزاد نامیده میشد در کنترل نیروهای جنبش پولیساریو قرار دارد.
بر اساس برآوردها بین ۳۰.۰۰۰ تا ۴۰.۰۰۰ نفر در این باریکه ی محصور شده در بین کشورهای موریتانی، مراکش و الجزایر در کمپهای آوارگان یا به صورت بادیهنشینی زندگی میکنند
بعد از آتشبس در سال ۱۹۹۱ این دیوار شنی ایجاد شده هنوز پابرجا است و بسیاری از کارشناسان این حوزه معتقدند بین ۵ تا ۱۰ میلیون مین و مقادیر زیادی مواد منفجرهی باقیمانده از جنگ و مهمات جنگی عمل نکرده در این منطقه باقی مانده است که عبور از این خاکریز شنی را بسیار دشوار میسازد. جراحات شدید، از دست دادن اعضای بدن و مرگ در اثر برخورد با این میدان مین و یا انفجار تصادفی آنها به اتفاقی عادی و معمول برای مردم صحرانشین منطقه تبدیل شده است.
براساس مدارک منتشر شده در ویکیلیکس، این منطقه واقع هزینههای بسیاری را به مراکش تحمیل کرده است. براساس اطلاعات موجود، کشور مراکش در طول ۴ سال بیش از ۸۰۰ میلیون دلار در این منطقه سرمایهگذاری کرده اما منطقهی صحرایغربی همچنان با مشکلات فزایندهی اقتصادی مواجه بوده و آمار بیکاری در آن از ۲۰ درصد نیز فراتر میرود. مردم منطقه به زندگی ساکن و شهرنشینی روی آورده و منابع آبی به شدت کمیاب شده و حوزههای آبی که از آنها برای ماهیگیری استفاده میشود مورد تهدید جدی قرار گرفتهاند. این موضوع در حالی است که بیش از ۷۰ درصد نیروی کار این منطقه به ماهیگیری اشتغال دارند.
مواضع سازمان ملل:
مواضع سازمان ملل در سالهای مختلف در به تفصیل در مطالب فوق ذکر شده است اما باید دانست که صحرای غربی در فهرست مناطق غیرخودگردان سازمان ملل قرار دارد. از سال 1966، سازمان ملل خواستار برگزاری همهپرسی برای قادر ساختن جمعیت بومی برای استفاده آزادانه از حق تعیین سرنوشت خود شد. از سال 1979، سازمان ملل جبهه پولیساریو را به عنوان نماینده مردم صحرای غربی به رسمیت شناخت و مراکش را به عنوان یک نیروی اشغالگر در نظر گرفت. «کوفی عنان» دبیرکل سابق سازمان ملل در آخرین گزارش خود درباره صحرای غربی به شورای امنیت تاکید کرد: شورای امنیت نمیتواند طرفها را برای مذاکره درباره خودمختاری صحرای غربی تحت حاکمیت مراکش دعوت کند، زیرا چنین عبارتی به معنای به رسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر صحرای غربی است، که تا زمانی که هیچ کشور عضو سازمان ملل وجود نداشته باشد، مطرح نیست.
سازمان ملل از سال 1988 در تلاش برای یافتن راهحلی برای مناقشه از طریق خودمختاری این منطقه مشارکت داشته است. در سال 1988، پادشاهی مراکش و جبهه پولیساریو توافق کردند که اختلاف را از طریق یک همهپرسی تحت نظارت سازمانملل حلوفصل کنند که به مردم صحرای غربی اجازه میدهد بین استقلال یا ادغام با مراکش یکی را انتخاب کنند. در سال 1991، احزاب مشروط به برگزاری همهپرسی در سال بعد، با طرح حل و فصل موافقت کردند، اما به دلیل اختلاف بر سر صلاحیت رأیدهندگان، رأیگیری انجام نشد. در سالهای بعد، سازمان ملل برای مذاکره بین مراکش و جبهه پولیساریو برای حل بنبست بحث کرد که در مذاکراتی در سالهای 2007 تا 2008 به اوج رسید که باز بینتیجه ماند. از سال 2020، «هیات سازمان ملل برای همهپرسی در صحرای غربی» نیز نتوانست ماموریت خود را با سازماندهی یک همهپرسی انجام دهد. اما میتوان نتیجه گرفت؛ گزینههایی که سازمان ملل چالشهای جاری را در چارچوب آنها قرار داده است، حل منازعه را تا سرحد بنبست کشانده است و در اصل علاقهای به حل این منازعه ندارد.
همچنین لازم به ذکر است که اتحادیه اروپا موضع منسجمی در مورد قانونی بودن وضعیت صحرایغربی یا ادعاهای مراکش در مورد آن اتخاذ نکرده است. همچنین اتحادیه اروپا جبهه پولیساریو یا جمهوری دموکراتیک عربی صحرا را نیز بهرسمیت نمیشناسد، اما به صراحت ادعاهای مراکش در مورد صحرای غربی را نیز به رسمیت نشناخته است. این ابهام بهعلت مواضع متناقض کشورهای اتحادیه اروپا در مورد این مناقشه میباشد به عنوان مثال فرانسه معتقد است که حاکمیت مراکش بر صحرایغربی درست و صحیح میباشد اما در مقابل هلند و سوئد، صحرای غربی را منطقهای اشغال شده توسط مراکش میدانند و به همین علت است که اتحادیه اروپا موضع ثابتی نسبت به صحرایغربی اتخاذ نکرده است.
همچنین لازم به ذکر است که طی ۴۴ سال گذشته جبهه پولیساریو در جهان دچار انزوای شدیدی شده است بهطوری که از 84 کشوری که این جبهه را به رسمیت میشناختند اکنون کمتر از ۴۲ کشور، جبهه پولیساریو را به رسمیت میشناسند و در مقابل حدود ۴۹ کشور حامی اشغال صحرای غربی توسط مراکش هستند.
الجزایر، مراکش و صحرای غربی:
مساله صحراویها و صحرای غربی برای الجزایریها به مثابه آخرین مستعمره آفریقا تلقی میگردد که باید از آن استعمار زدایی کرد. در این راستا، الجزیره در قالب رویکرد دیپلماتیک خود اتحادیه آفریقا را اقناع کرد تا مساله صحرای غربی را به رسمیت بشناسد؛ امری که منجر به خروج مراکش از این اتحادیه شد. علاوه بر بحث استعمارزدایی، این فرضیه که الجزایر با دستاویز قراردادن مساله صحرای غربی، در حقیقت به دنبال تسویه حسابهای قدیمی با مراکش باشد نیز مطرح هست. در حال حاضر، بیش از ۱۰۰ هزار پناهنده صحراوی در اردوگاههای تیندوف، در الجزایر، به سر میبرند. پناه داده به صحراویها و حمایت از آنان یکی از بسترهای اختلاف میان الجزائر و مراکش و یکی از نقاط اختلاف جدی میان این دو محسوب میشود.
همچنین الجزایر از سال 1975، زمانی که نیروهای اسپانیایی و شهرکنشینان از این منطقه خارج شدند، از استقلال کل صحرای غربی حمایت کرده است. الجزایر یکی از معدود کشورهایی است که در اتحادیه عرب چنین اقدامی کرده است. این کشور به جبهه پولیساریو کمکهای بسیاری در حوزههای سیاسی و نظامی کرده است. الجزایر همچنین جمهوری دموکراتیک عربی صحرا را در سال 1976 به رسمیت شناخت. مشارکت این کشور در جنبش استقلال صحرای غربی، توسعه روابط دیپلماتیک الجزایر و مراکش را که در سال 1988 احیا شده بود، قطع کرد.
نگاه دولت الجزائر اینگونه است، چنانکه «سفیان میمونی» سفیر این کشور در سازمان ملل بیان کرد: نزاع صحرای غربی ذیل مساله استعمارزدایی ناقص قرار دارد که باید کامل شود. از دید دولتمردان الجزائر، چنانکه سازمان ملل همچون اتحادیه آفریقا اعلام کرد، تنها راه حل عادلانه و پایدار این منازعه آن است که به مردم صحراوی اجازه دهند آزادانه از حق تعیین سرنوشت خود استفاده کنند.
ایران و صحرای غربی:
در سال ۱۳۵۹ مطابق با ۱۹۸۱ میلادی، جمهوری اسلامی، جمهوری دموکراتیک عربی صحرا را به رسمیت شناخت و ایران مانند بسیاری از کشورها معتقد بر حاکمیت صحراویها را بر این منطقه میباشد که این عقیده از آن سال روابط ایران و مراکش را دچار فراز و نشیبهای بسیاری کرده است.
در سال ۱۹۹۱ دوباره روابط ایران و مراکش بهبود پیدا کرد اما «محمدششم» پادشاه مراکش در سال ۲۰۰۹ به بهانهای موهوم درباره مسئله بحرین، روابط دیپلماتیک خود را با ایران را دوباره قطع کرد که بسیاری از تحلیلگران این حوزه علل این اقدام مراکش را ۴ مسئله میدانند که عبارتند از:
۱. بهدست آوردن حمایت عربستان
۲. جلب کمک و ترمیم روابط با کشورهای عربی
۳. بحران اقتصادی در مراکش
۴. به انحراف کشاندن افکار عمومی از مسئله فلسطین.
در سال 2014، این رابطه دوباره برقرار شد اما در سال ۲۰۱۸ برای سومینبار روابط دیپلماتیک مراکش با ایران به دلیل ادعاهای بیأساس مبنی بر حمایت مالی و لجستیکی ایران از جبهه پولیساریو از طریق حزبالله و سفارت ایران در الجزایر، قطع شد.
آمریکا، رژیم صهیونیستی و صحرای غربی:
روابط بین آمریکا و مراکش بسیار طولانی و مفصل است اما به خلاصهای از این رابطه بسنده میکنیم، روابط بین مراکش و آمریکا به جنگ انقلاب آمریکا (1775-1783) و به طور خاص از سال 1777 باز میگردد. مراکش یکی از قدیمیترین و نزدیکترین متحدان آمریکا در شمال آفریقا است. روابط رسمی دیپلماتیک آمریکا با مراکش در سال 1787 آغاز شد، زمانی که کنگره کنفدراسیون معاهده صلح و دوستی بین دو کشور را تصویب کرد که قبلاً در سال 1786 مذاکره شده بود. در دهه 1970، آمریکا از الحاق صحرای غربی به مراکش حمایت کرد و تلاشهایی برای مدرنسازی ارتش مراکش برای کمک به درگیریهای آن در صحرای غربی نیز انجام داد. در نهایت در 10 دسامبر 2020، «دونالد ترامپ» رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام کرد که آمریکا بهطور رسمی ادعاهای مراکش در مورد صحرای غربی را به رسمیت میشناسد.
اما این اظهار نظر ترامپ یک اعلام موضع عادی نبود. این معاملهای بود که دو طرف داشت؛ از سویی، ترامپ و نتانیاهو نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی در دوره خود جهت افزایش روابط این رژیم با کشورهای عربی طرح عادیسازی این رژيم با کشورهای عربی موسوم به توافقنامه ابراهیم را رقم زدند.
از طرف دیگر، محمد ششم پادشاه مراکش که طی سالهای اخیر، دو سودای بلند پروازانه در سر داشت: نخست، پیروزی کامل در منازعه مربوط به صحرای غربی و دیگری ارتقاء جایگاه مراکش به عنوان یک قدرت منطقهای.
ترامپ، فرصت به حقیقت پیوستن این رویا را به محمدششم داد، آن هم تنها به شرط به رسمیت شناختن اسرائیل. پادشاه مراکش بدین ترتیب، پذیرش اشغال صحرای غربی توسط مراکش از جانب آمریکا را، با پذیرش اشغال فلسطین از جانب رژیم صهیونیستی، مبادله کرد.
برای آمریکا به رسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر صحرا، هزینه چندانی نداشت و تنها قسمت دشوار این معامله، قبولاندن این مسئله به افکار عمومی جهان عرب و مراکشیهای خشمگین بود که در چندین تظاهرات گسترده، اعتراض خود به خیانت به آرمان فلسطین و مردم فلسطین را اعلام کردند و دولت مراکش را جزو کشورهای خائن به آرمانهای مردم فلسطین بر میشمردند که این مخالفت را در به اهتزاز در آوردن پرچم فلسطین بعد از بازیهای تیم ملی مراکش در جام جهانی اخیر شاهد بودیم. در نهایت مراکش رژيم صهونیستی را به رسمیت شناخت و روابط خود با این رژیم را عادی کرد و در مقابل نیز آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز حاکمیت مراکش بر صحرا را به رسمیت شمردند.
به رسمیت شناختن و مراکشی شدن صحرای غربی از جانب آمریکا که به احتمال بسیار زیاد، موجی از به رسمیت شناختنها را در اروپا، جهان عرب و حتی دول آفریقائی در پی خواهد داشت، به مراکش این فرصت را خواهد داد که پیروزی چشمگیری بر جنبش پولیساریو به دست آورد و گزینههای حق تعیین سرنوشت و خودمختاری را کنار بگذارد.
لازم به ذکر است که ارتباط مراکش با رژیم مزایای دیگری نیز برای این کشور داشته است. تا قبل عادیسازی، همکاریهای امنیتی و نظامی این دو در خفا صورت میگرفته است اما اکنون کاملا علنی شده است. همچنین در این مدت شاهد عقد قراردادهای بسیاری در حوزه اقتصادی، فناوری، امنیتی و... بین مراکش و رژیم صهیونیستی بودهایم.
همچنین یهودیان یهودیان مراکشیالاصل، تشکیلدهنده یکی از مهمترین اقلیتهای جامعه اسرائیل هستند و بعد از عادیسازی روابط این ارتباط بسیار بیشتر و موثرتر شده است و کمک شایانی جهت نزدیکتر شدن مراکش و رژیم کرده است.
این نکته بسیار مهم را نیز نباید از قلم انداخت که با توجه به این مسئله که الجزایر کانون میزبانی از حامیان فلسطین میباشد و در موضوع صحرایغربی منازعه شدید با مراکش دارد، نزدیکی روابط مراکش و رژیم صهیونیستی به این رژیم کمک میکند تا بتواند گروههای مقاومت فلسطینی را در الجزایر از نقطهای بسیار نزدیکتر به آن یعنی مراکش، کنترل کند.
همچنین دریای مدیترانه و امنیت در خطوط دریایی این منطقه برای رژیم صهیونیستی و آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است و با توجه به موقعیت حساس ژئوپلیتیکی مراکش که در جنوب تنگه جبلالطارق واقع شده است و آمریکا و رژیم با نزدیکی روابط به این کشور میتوانند امنیت این تنگه را نیز به نفع خود حفظ کنند و با بهرسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر صحرای غربی نیز گروههای مقاومت را از اقیانوس اطلس و خطوط دریایی در اقیانوس اطلس که به دریای مدیترانه ختم میشود نیز دور نگاه میدارند که در صورت حضور گروههای مقاومت در صحرای غربی نا امن شدن کوریدورهای دریایی در اطلس و مدیترانه برای ناوگانهای دریایی رژیم و آمریکا بسیار محتمل خواهد بود.