این مطلب را برای نشریه هفت (نشریه شهرسازی دانشگاه شیراز) نوشتم و اکنون به مناسبت چهارمین سالگرد ثبت شهر تاریخی یزد در فهرست میراث جهانی یونسکو بازنشرش میکنم.
آنگاه که نام «یزد» به میان آید، تاریخ، سنت و فرهنگ بومی منحصربهفردی به ذهن متبادر میشود. این تصویر ذهنی حاصل ویژگیهای بومی مختص به یزد و «یزدیها» است که به امانت در اختیار نسل حاضر قرار گرفته است؛ صنایع دستی، معماری و شهرسازی همساز با اقلیم کویر و القابی مانند شهر قناعت، دارالعباده و چون آنها، همگی نمودی از پیوند عمیق یزد با زمینه و بوم خود هستند. در واقع به منظور تعریف «یزد» و «یزدی» در معنای خاص خود، لاجرم باید از صفتهای منتسب به ویژگیهای بومی آن استفاده کنیم؛ جایی که معماری و شهرسازی آن در تضاد با اقلیم کویر باشد، «یزد» نیست و کسی که قدر آب نداند و قناعت پیشه نکند، «یزدی» نیست. همانگونه که بافت جدید یزد چنین است و نمیتوان آن را «یزد» دانست؛ زیرا با ساختوسازهایی مواجه هستیم که زمینه را چه از نظر کالبد و چه محتوا نادیده گرفته و به «یزد» چسبانده شده است. بنابراین پیش از آنکه بخواهیم در مورد «یزد» و «یزدی» سخن بگوییم، لازم است بدانیم که یک پدیدهی کاملاً محلی (Local) و مختص به خود در برابر ما قرار دارد و مادامی که ویژگیهای آن را در نظر نگیریم، دیگر با پدیدهای غیر از «یزد» و «یزدی» مواجهیم. بنابراین ماهیت، نقش و هویت یزد، هم نسبت به خود و هم نسبت به سایر شهرهای ایران و جهان، باید در ارتباط با این ویژگیها تعریف شود.
وجود چنین ویژگیهای منحصربهفرد و مزیتهای نسبی در یزد، فرصت مناسب برای ایجاد یک برند شهری را مهیا ساخته است؛ اما متأسفانه سالیان پیش مسئولان وقت، چشم خود را بر روی تمام این موارد بسته و با بلوفهایی چون «اولین شهر خشتی جهان» و «دومین شهر تاریخی جهان»، مسیر برندسازی شهر را به بیراهه کشاندند. ایشان بر این باور بودند که این موضوع صرفاً برای فریب مردم و گردشگران است و وارد جوامع تخصصی نمیشود؛ اما آنقدر این عناوین را تکرار کردند که خود نیز باورشان شد. تا جایی که در محافل بهاصطلاح تخصصی و حتی در حضور ارزیاب یونسکو نیز این عناوین قلابی به تاریخ یزد نسبت داده میشود. بیشک این رویکرد به تصویرسازی اشتباهی از یزد در ذهن شهروندان، گردشگران و جوامع تخصصی منجر میشود که تبعات منفی آن انکارناپذیر است.
مفهوم شهر جهانی و یا جهانشهر (World City یا Global City) که از دهه 80 میلادی و در حوزهی اقتصادی ریشه یافت و به سایر حوزهها بسط داده شد، در پی «جهانیسازی[1]» شهرها مطرح شدند به دنبال کمرنگکردن و یا حذف قید و بند مرزهای جغرافیایی و به تبع آن مرزهای اجتماعی و فرهنگی است. در واقع ایدهی اساسی «شهر جهانی» و «جهانشهری» مبنی بر فشردگی در ابعاد مختلف است: فشردگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. بر این اساس پدیدهی چندفرهنگی و اختلاط فرهنگها از لازمههای اصلی «جهانیسازی» قلمداد شده است. البته باید توجه داشت که این موارد از آرمانهای جهانیسازی است و نتایج حاصل از آنها الزاماً چنین نیست. از چالشهای جهانیسازی این است که اغلب به دو قطبیشدن منجر میشود؛ به این معنا که در خلال جهانیشدن، اقتصادهای ضعیفتر باز هم تضعیف شده و اقتصادهای قویتر رشد میکنند. این موضوع در رابطه با فرهنگ نیز مطرح است؛ با توجه به اینکه کمرنگکردن مرزهای فرهنگیِ مطلوب جهانیسازی، تحت تأثیر گسترش فرهنگ کشورهای شمالی است، شهرهایی که در فرآیند جهانیسازی باشند، خود را پیرو سلطهی شهر و فرهنگ غربی قرار داده و فرهنگ بومی خود را در معرض آسیب قرار میدهند.
حال با این اوصاف چگونه میتوان ثبت یزد در میراث جهانی را به جهانشهری این شهر تعبیر کرد؟ چگونه میتوان رخدادی که اساساً به واسطة فرهنگ بومی و محلیبودن یزد صورت گرفته را به تعبیری نسبت داد که بر پایهی اختلاط فرهنگی و جهانیسازی شکل گرفته است؟ همانگونه که در ویژگیها و تعریف شهر یزد آمد، این شهر نه میتواند و نه باید یک جهانشهر باشد. یزد اگر «یزد» است، اگر میراث جهانی است، اگر ارزشمند، آموزنده و پایدار است، به دلیل محلیبودن و ارتباط با زمینة خود است و نه جهانشهری. اگر یزد جهانشهر باشد، دیگر «یزد» نیست؛ جایی است در ناکجاآباد. شهر تاریخی یزد چنان ریشه در زمینهی خود دارد که نهتنها نمیتوان مرزهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی آن را در مقیاس جهان کمرنگ کرد، بلکه در مقیاس ایران نیز چنین کاری ممکن نیست. مرزبندی فرهنگی و اجتماعی یزد نسبت به اصفهان، شیراز، مشهد و رشت کاملاً روشن است و نه یزد میتواند چون آنها باشد و نه آنها چون یزد. البته باید توجه داشت که این موضوع به معنای این نیست که یزد به عدهای خاص تعلق دارد؛ بلکه با ثبت جهانی یزد، همهی جهانیان و ایرانیها یزد را از آن خود میدانند و همین مالکیت معنوی جهانی، حق دخل و تصرف خارج از زمینه را سلب میکند. در واقع میتوان چنین بیان کرد که «یزد» به بشریت تعلق ندارد؛ بلکه این بشریت است که به یزد تعلق دارد. ما انسانهای جهان هستیم که ریشههای خود را در بافت تاریخی یزد بازمییابیم و از آن درس گرفته و راه خود را میشناسیم؛نه آنکه یزد به مثابه ابزاری باشد که ما را به مقصدهای مدرن مد نظرمان برساند. اساساً ثبت بافت تاریخی یزد در میراث جهانی میتواند این پیام را نیز داشته باشد که دیگر حتی ساکنان یزد هم این بافت را متعلق به خود ندانند؛ بلکه خود را متعلق به آن بیابند. اگر چنین شود، ساکنان یزد درمییابند که ارزشمندی ایشان در نگاه جهانیان، بومیبودن آنها و تعلقشان به زمینة خود است و هویتشان در ارتباط با بافت تاریخی و بوم خود تعریف میشود. با این نگاه، بافت جدید نیز متناسب با زمینه و ویژگیهای محلی خود شکل میگیرد و آن نیز نمیتواند داعیهی جهانیسازی داشته باشد.
بنابراین نمیتوان به واسطهی ثبت در فهرست میراث جهانی، یزد را به عنوان شهر جهانی و جهانشهر معرفی کرد؛ زیرا از یک سو این دو در تعارض با هم هستن و از دیگر سو یزد نمیخواهد و نمیتواند که یک شهر جهانی باشد. اگر روزی یزد به شهری با مختصات شهر جهانی تبدیل شود (زمینة خود را نادیده بگیرد و مرزهای زمینهای خود را حذف کند) دیگر نمیتواند در فهرست میراث جهانی باشد و از این فهرست خارج میشود؛ زیرا ارزش جهانی آن در محلیبودن است. یزد میخواهد همین باشد و نه چیز دیگر. اگر چیزی دگر شود، آنگاه «یزد» نیست. یزد نمیخواهد که هویت تاریخی خود را فراموش کرده و هویتی جدید بپذیرد، نمیخواهد به عنوان مرکز تجاری جهان نقشآفرینی کند، نمیخواهد دوبی، لسآنجلس یا نیویورک باشد. یزد میخواهد «یزد» باشد زیرا تمام ارزش و ماهیتش در یزدیبودن است.
بنابراین سهلانگاری در کاربرد واژهها و تکرار مسیر پیشین در برندسازی شهر، این بار میتواند آثار مخربتری را برای یزد داشته باشد. در صورتی که تکرار این عناوین منجر به شکلگیری تصویر شهر جهانی در ذهن شهروندان، مسئولین، متخصصین و سرمایهگذاران شود، آنگاه روز به روز از ارزشمندی یزد کاسته شده و هیچ مزیتی جایگزین آن نمیشود؛ زیرا یزد توانایی جهانیسازی را ندارد. باید پذیرفت که «یزد شهر جهانی نیست».
[1] -لازم است که میان «جهانیسازی» با «جهانیشدن» یا «بینالمللیشدن» تفاوت قائل شد. برای مطالعه بیشتر به کتاب «تبارشناسی بازآفرینی شهری: از بازسازی تا نوزایی» مراجعه کنید.