محمود
محمود
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دستنوشته ای قدیمی

دیروز در خرت و پرتهای منزل ، سر رسید بسیار قدیمی ام را پیدا کردم و به یک نوشته از خودم برخوردم چقدر حالم بد بوده !

در این خشکسالی

میانه ی بازی باد با خارها

چنگیز حمله کن

قد ما از تو کوتاه تر

با سرهامان مناری بساز

آنگاه

گریبان ابرها را خواهیم گرفت

چراغ ماه را روشن خواهیم کرد

و شاید ستاره چیدیم ، گذاشتیم جای چشمهای از کاسه درامده ی مان

پ ن :گفتم حالبدمو باتون تقسیم کرده باشم:)


چنگیزخشکسالی
از نوشتن ، یک ویرگول سهم ما شد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید