زمانی هست که برای خودمان ارزش قائل شده کسی را مهندس و دیگری را دکتر خطاب میکنیم. خارج از اینکه با نام نهادن به روی وی، اول اینکه خود را به مقام بالادستی او صعود دادهایم، چراکه نشان میدهد طرف مقابل اسم و رسمی ندارد، و برای یک فرمانده، رییس و پادشاه درست نیست زیردستان خود را بنام فامیل یا نام کوچک صدا کند. دوم اینکه به همان شخصیت اندک وی نیز تفکر قالب (استریو تایپ) اضافه کردهایم. مثلا اگر شخص را دکتر صدا کنیم، دایره ای بزرگ از کارگری ساده تا یک طبیب ویا شخصی با مدارج دانشگاهی بالاتر - بنا بر آهنگ صدایی که او را خطاب میکنیم- بر دور او رسم کرده و وی را در حوزه ای دیگر تعریف کردهایم. مهندس نیز از این منوال دور نیست با این اختلاف که مهندس صرفا به شخصی با آموزه های ریاضی - فیزیک گفته میشود. خطاب کردن "برادر" موضوعات را نه بعنوان نزدیکی افراد بلکه با رنگ کمی مذهبی داده و "داداش" حتمی کاملا غیر رسمی را در بر دارد و صدالبته افرادی هم هستند که عمو ویا آبجی باشند. اینکه بر روی افراد برچسب میگذاریم، برای خیلی ها اتفاق گذرایی است. شاید ساده از روی آن رد میشویم. پیشوند و پسوند ها آنقدر در زندگی وجود دارند که گاهی برای کمک به کمبود حافظه در زمان فراموشی اسم یا فامیل طرف مقابل نیز کاربردی اند. یکی دیگر از این القاب خانم بودن یا آقا بودن، مسلمان ،جهود یا مسیحی بودن انهاست. همه این برچسب ها خطی هستند دور تا دور" انسان بودن" انسان. اینکه شما یک "انسان" را از انسان دیگر بدلیل آقا بودن وی جدا میکنید یا اورا بدلیل اینکه در تحصیلات دانشگاهی دکترا گرفته - و هیچگاه هم نفهمیدهایم که دکترا چیست - را "دکتر" صدا میکنید و وی نیز صد البته از این اتفاق ناراحت نمیشود چراکه همیشه در صدر مینشنید، جزو همین محدودههاست. کسی که بعنوان ریشه خانوادگی منتسب به خاندان مذهبی است و بقول شیعیان "سید یا سادات" بعنوان پیشوند یا پسوند برایش خطاب میکنند. او با خطی از دیگران جدا شده و بنا بر نوع عینک اطرافیان و جغرافیای افراد، فاصله میان عرش تا فرش را رفت و آمد خواهد کرد.اما واقعا چرا نمیخواهیم با انسان بعنوان انسان برخورد کنیم؟ چرا با عناوینی و برچسب ها فاصله ها را وجب کرده و بدلایلی که هیچکدام تاثیری در نوع زندگی مان نخواهد داشت در این طبقات تقلا میکنیم؟
شاید گاهی اوقات انسان بودن ،کارا بودن و زحمت کشیدن برای پیشرفت نوع بشری بسیار سخت است و میتوان با دارا بودن القاب مختلف این فاصله را یکشبه طی کرده و در صدر جدول نشست.
آیا علم و دانش با عناوین انسان ها متحول شده است؟ آیا "دکتر" بودن شخصی بهمعنای این است که وی باصراحت کامل در جهت اهداف پیشرفت خیل انسان ها در تلاش است؟ آیا مهندس بودن شخصی باعث خواهد شد که زندگی اش کاملا بر اصول چرخیده و کارهای وی از پایه بر خطوط عمودی و افقی سوارند؟ آیا تا بحال فکر کرده ایم که "دکترا" چیست؟ صرف اینکه کسی زمان زیادی را در جایی درس خوانده باعث میشود از آدمهای دیگر بالا باشد؟ چرا؟ جواب ساده است، انسان هایی بالاتر از انسان های خود هستند که موثر ترند. باعث پیشرفت میشوند. باعث میشوند که خیل عظیم انسان ها روز به روز زندگی آسوده تر، سالمتر و شادتری داشته باشند. آیا ترکیب صفتهای مختلف و در نتیجه بزرگ و کوچک کردن افراد این اتفاق را سر انجام خواهد داد؟در انتها ذکر این سوال برایم مهم است: دکتر ،مهندس ،خانم و آقا بودن شخصی چقدر به پیشرفت انسان ها کمک میکند؟ و شاید هم کمی بزرگتر نگاه کنیم، تحصیل همه افراد در دانشگاه چقدر به پیشرفمان کمک کرده؟آیا میتوان بدون انسان "بودن" زن، مرد، دکتر، مهندس، داداش و آبجی بود؟