جارون لانیر به عنوان یک شخصیت چند وجهی و تاثیرگذار در دنیای فناوری شناخته میشود. او نه تنها یک دانشمند کامپیوتر پیشگام و یکی از بنیانگذاران اصلی حوزه واقعیت مجازی (Virtual Reality) است، بلکه در قامت یک آهنگساز، نویسنده، و منتقد اجتماعی نیز فعالیت میکند. شهرت اولیه لانییر به خاطر ابداع یا محبوب کردن اصطلاح «واقعیت مجازی» و تأسیس شرکت VPL Research در دهه ۱۹۸۰ است، شرکتی که اولین محصولات واقعیت مجازی مانند هدستها و دستکشهای مرتبط را به بازار عرضه کرد. این پیشینه به او جایگاه یک «فرد خودی» در سیلیکونولی را بخشیده است، فردی که از درون اکوسیستم فناوری به نقد سازنده آن میپردازد.

در کانون اندیشههای لانیر، نظریه «ارزشذاتی داده» (Data Dignity) قرار دارد که پاسخی نوآورانه و در عین حال بحثبرانگیز به چالشهای اقتصادی و اجتماعی عصر دیجیتال محسوب میشود.6 این نظریه در کتاب مشهور او، «مالک آینده کیست؟» (?Who Owns the Future)، به تفصیل مطرح شده و دیدگاههای وی را درباره اقتصاد دیجیتال و نابرابری ثروت تشریح میکند.

یک نکته کلیدی در درک نظریه لانیر، تمایز قائل شدن میان مفهوم «ارزشذاتیداده» و مفهوم گستردهتر و سنتی «ارزشذاتیانسان بودن» است. برخی از منابع به «ارزشذاتیانسان بودن» در بستری دینی و فلسفی پرداختهاند که بر ارزش ذاتی، اختیار، و مقام وجودی انسان تأکید دارد.8 این مفاهیم، اگرچه از نظر اخلاقی با هدف نهایی لانیر (ارتقای جایگاه انسان) همخوانی دارند، اما به صورت مستقیم به نظریه اقتصادی-فناورانه او ارتباطی ندارند. نظریه لانیر به طور خاص به ارزش اقتصادی دادهها و نیاز به جبران مالی برای تولیدکنندگان آن میپردازد و هدفش بازگرداندن ارزش فردی در یک اقتصاد دیجیتالی است که در حال حاضر، ثروت و قدرت را در دست عدهای معدود متمرکز میکند.
لانییر در تاریخ فناوری به عنوان یک پیشگام بیبدیل شناخته میشود. در دهه ۱۹۸۰، او شرکت VPL Research را تأسیس کرد که به توسعه و تجاریسازی فناوریهای واقعیت مجازی پرداخت. نوآوریهای این شرکت شامل هدستهای واقعیت مجازی (EyePhone) و دستکشهای داده (DataGlove) بود. کاربردهای اولیه این فناوریها فراتر از سرگرمی بود و در زمینههایی مانند شبیهسازی جراحی، طراحی خودرو و حتی درمان اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) برای کهنهسربازان مورد استفاده قرار گرفت.
با وجود این پیشگامی، لانییر به جایگاه یک «منتقد سازنده» در دنیای فناوری تبدیل شده است. او از ابتدای ظهور «وب ۲.۰» و پلتفرمهای اجتماعی، به عنوان یک فرد «خودی» که در ساخت اینترنت نقش داشته، نگرانیهای خود را مطرح کرد.4 همین دیدگاه از درون به او امکان میدهد که نه تنها به انتقاد بپردازد، بلکه راهحلهایی واقعبینانه و مبتنی بر فناوری ارائه دهد. لانییر نه یک بدبین تمامعیار است که فناوری را شر مطلق میداند و نه یک خوشبین سادهلوح که آن را راه نجات بشر میپندارد. او بر این باور است که «شیاطین و فرشتگان دیجیتال هر دو در جزئیات نهفتهاند» و مسئولیت کنترل آنها بر عهده انسانهاست.4 این موضعگیری میانه، نقدهای او را موشکافانه و معتبر میسازد و به آنها وزنی مضاعف میبخشد، چرا که از دل تجربه دستاول یک نوآور برخاسته است.

بنیاد اصلی انتقاد لانییر به اقتصاد دیجیتال کنونی، مدل «مجانی» آن است. او این مدل را یک «اقتصاد داده فئودالی» مینامد که در آن، کاربران در ازای دریافت خدمات به ظاهر رایگان، در واقع از طریق مشارکتهای دادهای خود، یک نوع «کار» انجام میدهند که بدون جبران مالی از آنها بهرهکشی میشود. این مدل منجر به تمرکز نامتناسب ثروت و قدرت در دست شرکتهایی میشود که کنترل سریعترین کامپیوترها و بیشترین دسترسی به اطلاعات را دارند.
با اینکه این جمله به شکلهای مختلفی در طول زمان مطرح شده، اما دو منبع اصلی برای آن وجود دارد که هر دو به مضمون مشابهی اشاره میکنند:
ریچارد سرا (Richard Serra) و کارلوتا فی شولمن (Carlota Fay Schoolman): این دو هنرمند در یک فیلم کوتاه به نام "تلویزیون، مردم را تحویل میدهد" (Television Delivers People) در سال ۱۹۷۳، این مفهوم را به صورت زیر بیان کردند: "در پخش تجاری، بیننده پول میدهد تا خودش فروخته شود. این مصرفکننده است که مصرف میشود. شما محصول تلویزیون هستید."
اندرو لوئیس (Andrew Lewis): این فرد در سال ۲۰۱۰ در یک کامنت در وبسایت MetaFilter این جمله را به شکلی که امروزه بسیار شناخته شده است، نوشت: "اگر برای چیزی پول نمیدهی، مشتری نیستی؛ تو محصولی هستی که فروخته میشوی."

لانیر برای توصیف این پدیده، مفهوم «سرورهای سیرن» را مطرح میکند. سرورهای سیرن، کامپیوترهای نخبه یا مجموعهای از کامپیوترهای هماهنگشده در شبکه هستند که با ویژگیهایی مانند خودشیفتگی، ریسکگریزی شدید، و عدم تقارن اطلاعاتی متمایز میشوند. این سرورها دادهها را از شبکه، اغلب بدون پرداخت هزینه، جمعآوری کرده، آنها را با استفاده از قدرتمندترین کامپیوترها تجزیه و تحلیل میکنند و از نتایج آن برای دستکاری و به دست آوردن مزیت در دنیای واقعی استفاده میکنند.
این مفهوم از تمثیل آژیرهای اغواگر در اساطیر یونان باستان الهام گرفته شده است که با موسیقی فریبنده خود، دریانوردان را به سمت صخرهها میکشاندند. لانیر این تمثیل را برای توضیح نحوه عملکرد غولهای فناوری به کار میبرد که با ارائه خدمات جذاب و «مجانی»، کاربران را جذب کرده و در نهایت اطلاعات ارزشمند آنها را بدون جبران مالی استخراج میکنند. یکی از مثالهای عینی که لانیر ارائه میدهد، الگوریتم ترجمه گوگل است که با جمعآوری ترجمههای قبلی کاربران، خدماتی را ارائه میدهد که بدون پرداخت به تولیدکنندگان اصلی داده، سودآوری دارد.
در تحلیل وضعیت کنونی، دیدگاه لانییر اغلب با نظریه «سرمایهداری نظارتی» شوشانا زوبوف مقایسه میشود. هر دو متفکر به انتقاد از قدرت نامتعارف شرکتهای بزرگ فناوری میپردازند، اما در تحلیل ریشهای مشکل تفاوت دارند.
زوبوف سرمایهداری نظارتی را یک منطق انباشت کاملاً جدید و بیسابقه میداند که به صورت یکجانبه، تجربه انسانی را به «ماده خام» تبدیل میکند. تمرکز او بر نقض حقوق، کالایی شدن زندگی، و قدرت شرکتها برای پیشبینی و دستکاری رفتار انسانی است.به عبارت دیگر، از دیدگاه زوبوف، مسئله اصلی «نقض حاکمیت فردی» است.
در مقابل، لانییر این پدیده را نه یک منطق کاملاً جدید، بلکه نتیجهای از جستجوی سرمایهداری برای رشد میبیند او بر ابعاد اقتصادی مشکل، یعنی عدم جبران مالی برای «کار دادهای» و نابرابری اقتصادی ناشی از تمرکز ثروت، متمرکز است. در حالی که زوبوف مشکل را نقض حقوق میداند، لانییر آن را «عدم پرداخت حقالزحمه» میبیند. این تفاوت در تشخیص، به راهحلهای متفاوت منجر میشود: زوبوف بیشتر به دنبال راهحلهای قانونی و نظارتی است، در حالی که لانییر راهحلهای خود را در چارچوب یک «بازار» بازطراحیشده ارائه میدهد.

نظریه «ارزشذاتیداده» پاسخی مستقیم به آسیبشناسی فوق است و بر این ایده بنیادین استوار است که دادههای تولیدشده توسط کاربران باید به عنوان یک دارایی ارزشمند اقتصادی تلقی شوند.
اصول بنیادین
داده به مثابه کار: در کانون این نظریه، این ایده قرار دارد که هر تعامل آنلاین، از یک کلیک ساده تا یک جستجوی پیچیده، در واقع یک شکل از «کار» است. ارزش اقتصادی این «کار» برای شرکتهای فناوری بسیار زیاد است، اما در مدل کنونی، هیچ جبرانی به تولیدکننده اصلی آن (کاربر) تعلق نمیگیرد.
حق مالکیت تجاری بر داده: لانییر استدلال میکند که افراد باید به جای تمرکز صرف بر حق اخلاقی حریم خصوصی، «حقوق تجاری» بر دادههای خود داشته باشند و در ازای استفاده از آنها جبران مالی دریافت کنند.
این رویکرد به جای تبدیل حریم خصوصی به یک مسئله انتزاعی، آن را به یک حق قابل معامله در بازار تبدیل میکند.
هدف: هدف اصلی این نظریه، بازگرداندن «ارزشذاتیاقتصادی» به افراد و ایجاد یک «اقتصاد اطلاعاتی انسانی» است که در آن، ثروت حاصل از دادهها به جای تمرکز در دست عدهای معدود، به صورت عادلانه توزیع میشود.
نظریه ارزشذاتیداده فراتر از بحثهای سنتی حریم خصوصی است. بحثهای رایج حریم خصوصی عمدتاً بر «حق عدم دخالت» و «کنترل فردی» بر دادهها تمرکز دارند. این دیدگاه تلاش میکند تا با وضع قوانین، شرکتها را از جمعآوری یا استفاده بیرویه از دادهها بازدارد.
در مقابل، لانیر یک پارادایم جدید ارائه میدهد. او معتقد است که حریم خصوصی در یک اقتصاد دادهای به این صورت حاصل میشود که استفاده از دادهها هزینهبر و گران شود. با ایجاد یک سیستم جبران مالی، جمعآوری بیرویه دادهها از نظر تجاری غیرمقرونبهصرفه میشود و شرکتها ناچار خواهند شد که تنها دادههای واقعاً مورد نیاز را جمعآوری و برای آن هزینه کنند. این یک راهحل بازارمحور برای مشکلی است که اغلب از طریق راهحلهای حقوقی یا نظارتی دنبال میشود.
لانییر برای پیادهسازی نظریه ارزشذاتیداده، چندین راهحل عملی پیشنهاد میکند، اما این راهحلها با چالشهای پیچیدهای روبرو هستند.
سیستم ریزپرداخت (Micropayment): طرح اصلی او شامل ایجاد یک سیستم ریزپرداخت جهانی است که به افراد برای هر مشارکت دادهای ارزشمند، یک مبلغ کوچک پرداخت میکند. این مدل میتواند به توزیع عادلانه ثروت کمک کند، اما زیرساخت فنی و مالی مورد نیاز برای اجرای آن بسیار پیچیده است.
لینکهای دوطرفه (Two-Way Links): لانییر این ایده را از پروژه «زانادو» (Xanadu) تد نلسون وام گرفته است.3 در این سیستم، هر قطعه اطلاعاتی که آنلاین منتشر میشود، دارای یک لینک دوطرفه است که به منبع اصلی آن اشاره میکند. این لینکها امکان ردیابی دادهها و پرداخت خودکار به تولیدکنندگان آنها را فراهم میسازند و نیاز به واسطههایی مانند موتورهای جستجو را کاهش میدهند.
میانجیگران دادههای فردی (MIDs): لانییر مفهوم واسطههایی را مطرح میکند که به نمایندگی از افراد، با شرکتها برای جبران دادهای مذاکره میکنند. این میانجیگران به افراد قدرت چانهزنی جمعی میدهند تا از منافع آنها در برابر شرکتهای بزرگ محافظت کنند.
با این حال، منتقدان به مشکلات اجرایی و مفهومی این راهحلها اشاره کردهاند. مهمترین چالش، «ارزیابی ارزش دادهها» است. تعیین ارزش یک قطعه داده در میان میلیاردها داده دیگر، یا ارزشگذاری دادههای «بینافردی» که به بیش از یک نفر مربوط میشوند (مانند اطلاعات ژنتیکی خانوادگی)، امری بسیار پیچیده و دشوار است. همچنین، این مدل با این مشکل روبروست که شرکتها ممکن است در ارائه اطلاعات دقیق در مورد دادههای جمعآوریشده و سودآوری خود، شفاف عمل نکنند.

دیدگاههای لانیر به طور عمیق با بحثهای جاری در مورد فناوری، جامعه و اقتصاد مرتبط هستند.
لانیر یکی از اولین منتقدان رسانههای اجتماعی و الگوریتمهای آنها بود. او استدلال میکند که مدل کسبوکار مبتنی بر تبلیغات، پلتفرمها را وادار میکند تا برای حداکثر کردن سود، کاربران را درگیر نگه دارند.این هدف منجر به طراحی الگوریتمهایی میشود که محتوای تفرقهافکن، خشمبرانگیز و «زشت» را ترویج میکنند، چرا که این محتواها بیشترین درگیری را ایجاد میکنند. این چرخه معیوب، به نوبه خود، به قطبی شدن جامعه، کاهش همدلی و آسیبهای روانی برای کاربران منجر میشود. لانییر معتقد است که این مشکلات از یک نقص در طراحی اقتصادی نشأت میگیرد که پیامدهای مخرب آن به سلامت روانی و اجتماعی جامعه کشیده میشود.

لانیر موضع «انسانمحور» در قبال هوش مصنوعی دارد. او هوش مصنوعی را یک ابزار قدرتمند میداند و هشدار میدهد که نباید آن را به یک «خدای جدید» تبدیل کرد. او هوش مصنوعی را نه یک موجود بیگانه، بلکه یک سیستم «آغشته به انسانیت» (human-infused) میبیند که عملکردش بر اساس دادههای تولیدی توسط انسان است. لانییر در حال حاضر در حال تحقیق برای یافتن راههایی است که «ردپای انسانی» در دادههای مورد استفاده برای آموزش مدلهای هوش مصنوعی قابل ردیابی و جبران باشد. این یک مثال عینی از تلاش برای پیادهسازی عملی نظریه «ارزشذاتیداده» در حوزه هوش مصنوعی است.

به عنوان بنیانگذار واقعیت مجازی، دیدگاه لانییر در مورد آینده این فناوری، به ویژه مفهوم «متاورس»، منحصر به فرد است. او VR را یک «رسانه» برای ارتقاء و درک بهتر واقعیت فیزیکی میداند، نه یک جایگزین برای آن. او معتقد است که جادوییترین لحظه در تجربه واقعیت مجازی، لحظهای است که هدست را برمیداری و با چشمانی تازه به جهان فیزیکی نگاه میکنی. لانییر به شدت نسبت به تبدیل «متاورس» به یک فضای بسته و تجاریشده هشدار میدهد که ممکن است همان منطق «سرورهای سیرن» را تکرار کرده و حاکمیت فردی را به خطر بیندازد.
جادوییترین لحظه در تجربه واقعیت مجازی، لحظهای است که هدست را برمیداری و با چشمانی تازه به جهان فیزیکی نگاه میکنی

جارون لانیر با پیشینه فنی قوی و دیدگاه فلسفی منحصربهفرد خود، یکی از مهمترین منتقدان ساختار فعلی اقتصاد دیجیتال است. نظریه «ارزشذاتی داده» او یک چارچوب فکری قدرتمند برای بازنگری در مدل «مجانی» اینترنت و مقابله با تمرکز ثروت و قدرت در دست شرکتهای بزرگ فناوری ارائه میدهد.
این نظریه بر این ایده استوار است که دادههای تولیدشده توسط کاربران باید به عنوان «کار» ارزشگذاری شده و تولیدکنندگان آن جبران مالی دریافت کنند. راهحلهای پیشنهادی او، از جمله سیستم ریزپرداخت و لینکهای دوطرفه، با وجود جذابیت مفهومی، با چالشهای اجرایی پیچیدهای روبرو هستند که مهمترین آنها نحوه ارزشگذاری و مدیریت دادههای فردی و بینافردی است.
با این حال، اهمیت دیدگاه لانییر در همینجا نهفته است: او گفتگویی حیاتی را آغاز کرده که فراتر از بحثهای صرفاً فنی یا حقوقی است. «ارزشذاتی داده» بیش از یک طرح اقتصادی، یک «مانیفست» برای بازگرداندن ارزش، عاملیت و اهمیت فردی در دنیایی است که با سرعت به سمت جمعگرایی دیجیتال و تمرکز قدرت پیش میرود. لانیر به ما یادآوری میکند که آینده فناوری نه یک سرنوشت محتوم، بلکه یک انتخاب است و این ما هستیم که باید برای طراحی سیستمی که به جای استثمار، به انسانها ارزشذاتی ببخشد، تلاش کنیم. این نظریه، حتی اگر به طور کامل محقق نشود، همچنان یک قطبنمای ارزشمند برای تفکر درباره آیندهای انسانیتر در عصر دیجیتال باقی خواهد ماند.