تا رستگار بشی!
مدتیه به یه موضوعی خیلی فکر میکنم؛ چرا با وجود اینکه من همیشه سعی کردم فرد مفیدی برای آشنایان و دوستانم باشم، همواره مورد بیتوجهی و ایگنور قرار گرفتم؟ به عنوان مثال وقتی فردی که خیلی رفاقتی باهم نداشتیم اومد از مشکلاتش و میل به خودکشیش برام حرف زد، من گاها تا نصف شب باهاش چت میکردم تا فکر نکنه تنها و بیکسه، من نه مشاور بودم نه روانشناس اما همه سعی م رو کردم تا یه مقداری آروم بشه، یا هر وقت دوست نسبتا نزدیکم یه سری مشکل و سوال داشته، خب واقعا درحد توانم بهش کمک کردم و خب موارد دیگه..این حرفا رو نمیزنم که ناخواسته منتی گذاشته باشم، نه! من از منت گذاشتن خیلی بدم میاد..خیلی! صرفا میخوام یه نتیجه تکراری بگیرم.
گاهی حس احمق بودن میکنم. میدونی چه موقعی؟ وقتی که بعضیاشون رو میبینم که حتی از گفتنکلمه سلام ! به من ابا دارن. وقتی شوربختانه کارم به کارشون گره میخوره و مجبور میشم ازشون درخواست کمک کنم اما آخرش نا امید میشم، به بهانه های مسخره ای که میارن. وقتی که دلم میخواد درددل کنم باهاشون، اما زمانی که کلی تایپ کردم متنم رو پاک میکنم، چون میدونم به اونا حاصلی نداره غم روزگار گفتن.
امشب یه فرد مهمی توی زندگیم این قضیه رو بهم یادآوری کرد ؛ رسوندن انتظار از دیگران به صفر، حتی رفیق، خانواده، هرکی... این یکی از رموز آرامش روحیه.
وقتی از کسی انتظاری نداری دیگه رفتارش برات مهم نیست، کمتر ناراحت میشی و کمتر خودت رو درگیر میکنی.
نکته مهم دیگه اینکه درسته انسانیت خوب و ارزشمنده اما ! مبادا از الویت های مهم زندگیت بزنی برای دیگران. یادت باشه تو در اولیت زندگیت هستی. اول خودت! دوم کسی.
متن رو خطاب به خودم نوشتم. البته همه اینا رو از قبل میدونستم. اما یه سری مطالب ، یه سری رفتار ها نیاز به یادآوری مداوم دارن.
امیدوارم دیگه شرایطی پیش نیاد که از کمک کردن به دیگران پشیمون بشیم.ما انسان ها به کمک هم نیاز داریم، خیلی زیاد..