فرض کنیم که یک لامپ 200 وات روی یک نقشه نمایانگر دوران طلایی گذشته یعنی قرن بیستنم و نقشه ای که 4 لامپ 50 وات روی آن روشن است نماینده دوران کنونی باشد.
نوری موضعی و قوی روی بخشی از طرح روی دیوار روشن است. زیر نور طلایی همه چیز شفاف و براق دیده می شود. نوری به بخش های دیگر نمیرسد و اصلا از وجود آن بخش ها اطلاعی وجود ندارد! از طرفی اگر کسی در بخش تاریک باشد، نوری از دور میبیند و از کم و کیف بخش پر نور اطلاعی ندارد. اگر کسی هم در بخش پر نور باشد نمیتوانند از بخش تاریک اطلاعی داشته باشد. خواه ناخواه این کنتراست جذاب است.
حالا نور تقسیم و پراکنده شده، تقریبا همه نقشه روشن شده اما با نوری پراکنده و ضعیف تر. همچنان بخش هایی تاریکند اما باز هم نور بیشتری از قبل به آنها میرسد؛ آنقدر که صرفا از وجود نور مطلع شوند! بخش هایی که پر نور بودند همچنان نورانی هستند اما با تابش و درخشندگی کمتر. پس ساکنان بخش های پر نور رضایت کمتری از قبل دارند. ساکنان بخش کم نور هم طعم نور را چشیده اند و میدانند آنها هم میتوانند از نور بهرمند شوند اگر نور به درستی تقسیم شود و اگر آنها که به لامپ ها دسترسی دارند بگذارند!
طبیعتا در چنین شرایطی سطح رضایت پایینتر است نور کم شده! در حالی که حقیقتا نور تغییری نکرده بلکه فقط تقسیم شده است. وضوح پایین آمده، میزان توقع از وجود نور تغییر کرده و دیگر رضایت بخش نیست، چه برای ساکنان بخش پرنور و چه برای ساکنان بخش تاریک. بله؛ نور هنوز کم است اما نه کمتر از قبل و حتی شاید متناسب تر از قبل. ضمن اینکه اکنون ما به کم بودن نور و شرایط بهتر توزیع واقفیم.