ویرگول
ورودثبت نام
mo KA
mo KA
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

کارگرانی که می بینیم و نمی بینیمشان!


در پی خرید دفتر برای بچه های کار به یک شرکت فروش لوازم تحریر برخوردم. یک سایت که قیمت های مناسبی داشت. بعد از بررسی های زیاد، دفتری با قیمت بسیار مناسب یا بهتر بگویم بسیار پایین را اتخاب کردم. دفتر ها رسید، و کیفیت اش از آنچه فکر میردم پایینتر بود. و تصمیم گرفتم دفترها را مرجوع کنم.

بعد از هماهنگی با آن شرکت قرار شد به کارگاهشان در خاتون آباد بروم، دفترها را پس بدهم و خودم دفتر های با کیفیت را انتخاب کنم.

پروسه زمانبر اما دلچسبی بود، به خصوص که کنجکاوی دیدن فضای تولیدی را هم داشتم. رفتم؛ کارگاه را پیدا کردم. وارد کارگاه شدم و بعد با تصویری کاملا پارادوکسیکال مواجه شدم!

کودکانی که در حال صحافی دفترهایی بودند که قرار بود برای کودکان کار بخرم!

تقریبا نیمی از کارگران تولیدی کودکان افغان بودند که همرا با والدینشان آنجا کار و زندگی میکردند.

دیدن کودکان مشغول کار خصوصا کودکان افغان، دیگر به تصویری عادی تبدیل شده؛ اما چیزی که این صحنه را برای من دراماتیک میکرد این ارتباط معنادار میان کودک کار و ساختن دفتر مشق بود.

می دانم احتمالا آنها هم تحصیل می کنند، به لطف کارفرمای بی اعصاب اما رئوفشان احتمالا زندگی بهتری از هم سالانشان در افغانستان دارند. اما، نکنه اینجاست که اصلا چرا باید برای ما و من معمولی باشد، دیدن صحنه کار کردن کودکی افغان؟ چون هر روز کودکی گونی به دوش یا بساط به دست را گوشه خیابان می بینیم!؟ چون به صورت ناخودآگاه باور داریم که افغان ها در کشورمان هستند تا کارگر باشند و از کودکی کار کنند!؟ چون این حقیقت را می دانیم که به خاطر فقر فرهنگی و اقتصادی کار کودک برای آنها مقوله ای عرفی ست؟

در مدت زمانی که آنجا بودم کاری جز نگاه کردن نداشتم، حتی با هیچ کدامشان همکلام هم نشدم! مبادا حواسشان از کار پرت شود و کارفرما برخورد بدتری با آنها داشته باشد... اما حقیقت این بود که حرفی برای گفتن نداشتم؛ چون درکی از آن شرایط نداشتم. درکی نداشتم چون من هم یکی از افراد این جامعه هستم که نه آگاهانه که به طور ناخودآگاه گزاره های بالا را پذیرفته ام و به آنها عادت کرده ام!


برای شخص من افغان بودن یا نبودن و حتی کودک بودن یا نبودن آن کارگرها تفاوت آنچنانی نمی کند؛ همین که آنها کارگرند و به اجبار به استثمار گرفته شده اند عین نابرابری و ظلم است و دور از شان انسانی! ظلمی که نه تنها به آن عادت کرده ایم، بلکه نبودنش آزارمان می دهد*!


*ما بنا به جبر روزگار، فقر حکومتی(!) ،ضعف مدیریتی و هزار دلیل دیگر، به استفاده از کارگرانی که در نا برانه ترین و غیرمنصفانه ترین شرایط کاری به سر می برند عادت کرده ایم! بی آنکه ذره ای به آن توجه کنیم، برای تغییر شرایط آنها اقدامی کنیم و یا عذاب وجدان بگیریم، عرفا آن را پذیرفته ایم.


کودک کارافغانستان
یک کاربر ساده که گاهی ویرگول میگذارد و مینویسد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید