سلام دوستان
من و خانواده ام همیشه رویای زندگی در یک روستا و در فضایی نزدیک به طبیعت داشتیم. بعد یک تجربه کوتاه در سالهای دور و بعد مدتی زندگی در تهران و در نهایت بعد از چندین سال تلاش و جستجوهای جسته و گریخته، در نهایت سال گذشته خونه و باغی که به نظرمون مناسب بود رو پیدا کردیم و خریدیم.
اول بگم که ما یک خانواده چهار نفره الان هستیم. من و همسرم و یک دختر هفت ساله و پسرمون که تازه به دنیا اومده و چهار ماهه است.
من خودم کارم آنلاین هستش و معمولا مدیریت پروژه هایی توی حوزه نوآوری دیجیتال کشاورزی انجام می دم. با همکارهام که گاهی تعدادشون تا بیست نفر می رسیده، آنلاین و از از دور کار می کردم و می کنم. همین الان همکارهای من در تهران، مشهد و اصفهان هستند.
همسرم هم تا قبل از بارداری و تولد پسرم مربی یوگا بوده که کلاس های خودش رو داشت و در دوره کرونا اون هم کلاسش رو آنلاین برگزار می کرد.
دخترم از حدود سه سالگی مدرسه طبیعت می رفت و یکی از دلایلی که این خونه رو انتخاب کردیم این بود که یک مدرسه روستایی کم دانش آموز، از اونهایی که دختر و پسر با هم هستن و چند پایه توی یه کلاس می شینن، نزدیک خونه مون بود، و دخترم خودش به تنهایی و راحت می تونست بره مدرسه.
خوب صحبت به اینجا که رسید بگم، معیارهامون برای خرید خونه چی بوده.
اولش که خوب گیلان رو انتخاب کردیم به خاطر فراوانی آب و مسئله کم آبی. حالا شاید خیلی موضوع نزدیک و حادی در همه جا نباشه ولی یه نیم نگاهی به این موضوع داشتیم. یه مزیت دیگه گیلان اینه که خیلی از دوستان مون از تهران و بقیه شهرها برای روزهای تعطیل میان به این منطقه و راستش احتمال دیدن دوستان تهرانی و غیر تهرانی که تا قبل از این هر چند ماه یه بار می دیدیم، خیلی تغییر نمی کنه. اینم نکته جالبیه که تا قبل از اینکه بیاییم نمی دونستیم. بعد کیفیت و عمق رابطه هامون هم بیشتر شد چون الان دیگه گاهی چند روزی با هم می مونیم. راستش خیلی حس خوبی این با هم بودنا و دور آتیش غذا خوردن و گپ زدنا داره.
فاکتور بعدی چون بچه مدرسه ای داشتیم، این بود که مدرسه روستایی نزدیک باشه. راستش اگر تهران بودیم افرا رو می خواستیم هوم اسکول کنیم یا بفرستیم مدرسه رها (که یک مدرسه خارج از روال آموزش پروشه). ولی فکر کردیم اگر بیاییم روستا با توجه به تفاوت های مدرسه روستایی مثل دختر و پسر با هم بودن و چند پایه با هم تو یه کلاس بودن، بفرستیم مدرسه روستا. به نظرم این برای ارتباطات اجتماعی دخترمون لازم بود.
نکته بعدی این بود که خونه مون توی روستا باشه که امکانات آب و برق و گاز داشته باشه، اما وسط روستا هم نباشه که تداخل فرهنگی ایجاد کنه. بالاخره ما و دوستان مون که بیان پیش مون یه روش لباس پوشیدن و شکلی از رفتار رو داریم که نگران بودیم شاید خیلی با فرهنگ روستا هماهنگ نباشه و حتی محیط روستا برامون محدودیت هایی ایجاد کنه.
برای همین خونه ما آخرین خونه روستاست الان :)
بعد از ما باغ هستش و یه مرز مون یه رودخونه کوچیکه که البته زمین ما در بلندی هستش و رودخونه ریسکی برامون نداره. یه طرف دیگه خونه مون یه زمین چمن بزرگ هستش که بچه ها و خانم ها و جوان های روستا میان و توش بازی می کنن، یا پیاده روی می کنن یا می شینن با هم حرف می زنن.
دو سمت دیگه مون رو همسایه داریم. که یکی شون باغه و قطعه پشت سرمون شروع کرده برای خودش یه خونه بسازه. نکته خوب این همسایگی با رودخونه و زمین چمن بزرگ حاشیه رودخونه، اینه که هیچ وقت دور و برمون کامل ساخته نمی شه و بین یه سری خونه و یا ویلا گیر نمی کنیم.
نکته بعدی این بود که ما بین شالیزارها نیستیم که خیلی شرجی باشیم و حشره و اینا خیلی زیاد باشه. البته اینجایی که هستیم ییلاق محسوب نمی شه و بالاخره شالیزارها چندان هم دور نیستن، ولی اول مسیر به سمت ارتفاعات و کوه هستیم. و چسبیده به شالیزار نیستیم. در واقع باید یه تعادلی بین نزدیکی به شهر برای خرید و دسترسی احتمالی لازم به بیمارستان و اورژانس و داروخانه شبانه روزی برقرار می کردیم با در ارتفاع بودن که البته برای ما مطلوب تر بود. به هر صورت الان در فاصله ده دقیقه ای با مرکز شهر املش هستیم که بیمارستان و اورژانس و داروخانه شبانه روزی و سوپرمارکت های بزرگ داره. از طرفی در ابتدای دامنه کوه های چسبیده به شهر املش.
یه دلیل دیگه اینکه این خونه رو خریدیم این بود که یه خونه است که توی روستاست و امکانات روستا رو داره ولی چسبیده بهش یک باغ داره که عملا با خونه یکپارچه است، اما بیرون روستا محسوب میشه و قیمت پایین تری داره. باغ که در حدود ۱۵۰۰ متر مساحت داره، یک باغ میوه است که از هر نوع درختی یکی دو دونه داره؛ پرتقال، نارنگی، نارنج، گردو، فندق، آلوچه، توت سفید و سیاه، آلوچه درشت و ریز، انار ترش، گلابی، ازگیل ژاپنی و… تنوع درخت هاش خیلی جالبه و حتی یک بلوط بلند داره. نکته خیلی خوبه باغ اینه که اینجا باغ نیاز به آبیاری و نگهداری خاصی نداره. یعنی خود باغ به خاطر بالا بودن آب زیرزمینی نیاز به کار خاصی نداره. البته برای اینکه همه درخت ها خوب میوه بدن نیاز به رسیدگی و کوددهی دارن که ما چون خیلی آدم این کار نبودیم این کار رو نکردیم. ما همینطور حالت وحشی علف های خودروی باغ رو دوست داشتیم. شما اگر بخواهید می تونید سالی یکی دو بار کارگر بگیرین و بگید علف های خود روی باغ رو بزنن و یا به درخت ها کود بدین که خوب میوه بدن.
خود خونه هم یه بخش قدیمی داره که یه اتاقش معماری باستانی گیلان (دیوارهای چوب و گلی) داره و دو تا اتاقش از جنس بلوکه هستن. ما بهش یه آشپزخانه تماما چوبی اضافه کردیم و جدا از خانه دو تا حمام و دستشویی یکی فرنگی یکی ایرانی اضافه کردیم. البته چسبیده به اتاق های اصلی خونه یه حمام و دستشویی فرنگی جمع و جور هم داریم.
موقعیت جغرافیایی: روستای حاجی آباد، چسبیده به شهر املش. شهر املش در بخش شرقی گیلان هستش. از لاهیجان نیم ساعت و با رامسر یک ساعت فاصله داره. روی نقشه موقعیت شهر املش رو چک کنین. رودسر و لنگرود دو شهر نزدیک تر به ما هستن.
فاصله خود خونه مون با تهران از مسیر بزرگ راه رشت قزوین در حدود ۵ ساعت و از مسیر جاده چالوس حدود شش ساعت هستش (این زمان ها با ترافیک معمول هستن، نه تعطیلاتی که همه می رن شمال).
امکانات در دسترس:
خود روستا نانوایی تافتون و یکی دو تا سوپرمارکت کوچیک داره ولی با فاصله ده دقیقه به سوپرمارکت بزرگ که تنوع خیلی بالایی داره، مثلا من شیربادام نیچرلین ازش خریدم، می رسین.
با همین ده دقیقه به بیمارستان و اورژانس شبانه روزی و داروخانه شبانه روزی املش می رسین.
افرا با ده دقیقه فاصله می ره استخر در املش و هم کلاس تکواندو.
البته با نیم ساعت رانندگی که برای افرادی که ساکن تهران هستن، می شه گفت نرماله، به تمام امکانات لاهیجان دسترسی دارین.
مدرسه ابتدایی روستا هم که گفتم همسایه خانه ماست.
معرفی خود خونه:
مساحت کل زمین خونه: ۳۰۰ متر مربع + مساحت کل باغ: ۱۶۰۰ متر (خونه و باغ بهم وصل هستند)
۱ و ۲. خونه دو اتاق با ابعاد مفید ۳.۵ در ۳.۵ متر داره یکی کفش سرامیکه و یکی چوب ساده
۳. یه اتاق بزرگتر با ابعاد مفید ۳.۵ در ۵.۶ متر با کف سرامیک
۴. آشپزخانه با ابعاد ۴ متر در ۴ متر با پنجره های بزرگ در دو سمت و یک تراس چوبی کوچک که همه دیواره و سقف و کف کاملا چوب روسیه.
۵. یک حمام و دستشویی فرنگی کوچک کنار اتاق ها در فضای اصلی خانه با ابعاد ۲ در ۱.۳ متر که یک بخش رختکن و ماشین لباسشویی هم داره و رختکن دوباره همون ۲ در ۱.۳ متر هستش.
۶ و ۷. کنار بنای اصلی خانه: دو حمام و دستشویی با ابعاد تقریبا ۲ متر در ۳ متر که یکی ایرانی و یکی فرنگیه.
۸. در جلوی اتاق ها یه تراس با ابعاد ۷.۵ در نزدیک به ۳.۵ متر وجود داره که ما اونجا مبل گذاشتیم و رو به محوطه داخلی خونه و باغ می شینیم. بخشی از تراس که مبل گذاشتیم و فرش انداختیم کفش سرامیکه. البته تراس با یه کف سیمانی، ادامه داره و تا جلوی آشپزخونه می ره و بعد دور می زنه و به سمت حمام و دستشویی های کنار خونه می ره که من این ادامه رو در ابعاد بالا نیاوردم.
اندازه ها رو خودم با متر گرفتم و بخش های داخلی خونه رو اندازه زدم و تقریبا ابعاد مفید و قابل استفاده هستن.
۹. روی تراس یک فضای خیلی کوچولو به ابعاد ۱.۴ متر در ۷۵ سانتی متر وجود داره که من به عنوان اتاقک کوچیک کار متمرکزم ازش استفاده می کنم.
نوع سقف ها شیروانیه و کاملا آب بندی هستش و در یک سال گذشته هیچ مشکلی نداشتیم.
درب تمام اتاق ها و پنجره های بزرگ آشپزخانه دارای توری کشویی آلمینیومی هستن که از ورود حشرات جلوگیری کنن.
آبگرم کن دیواری برای آب گرم داریم.
گرمایش اتاق ها بخاریه.
یک منبع دو هزار لیتری و پمپ آب، خونه داره که قطعی آب برامون پیش نیاد.
تمام برقکشی خونه رو با کابل های قوی و خوب نو کردیم و از کلید پریز صنعتی و حسابی مقاوم استفاده کردیم. جعبه تقسیم برق هم برای کنترل برق بخش های مختلف خونه کار گذاشتیم.
اتاق بزرگ و یکی از اتاق های کوچکتر کولرگازی متناسب سایزشون دارن.
اینجا ایرانسل هم آنتن می ده ولی آنتن دهی همراه اول خیلی بهتره و من کلی جلسه آنلاین تصویری روی گوگل میت تقریبا هر روز با همکارهام دارم.
خونه در سمت های مختلف خودش دارای سیستم دوربین مدار بسته با کیفیت و با توانایی دید در شب است.
محوطه جلوی خونه قلوه سنگ ریز رودخونه ای ریخته شده. یک حوض سنگی درش درآوردیم.
درش یک چاه آب هم وجود داره که به طور کلی خیلی ارزشمنده ولی خوب ما در سیمانی اش رو گذاشتیم و تابه الان نیازی بهش نداشتیم. گمونم بیشتر برای آخرالزمان به دردبخوره :)
گوشه خونه هم یک جای آتیش روشن کردن وجود داره که روش غذا می پزیم رو دورش شب ها جمع می شیم. کنارش هم یه میز چوبیه که روش غذا رو می تونیم در فضای باز بخوریم.
یه گوشه حیاط هم باغچه درست کردیم که توش سبزیجات کاشته شده.
محوطه دور خونه و باغ از سمت همسایه ها فنس کشیه.
در مجموع می تونم بگم خونه لاکچری مثل یک ویلای لوکس نیست. اما برای یک خانواده ای که دوست داره نزدیک به طبیعت زندگی کنه، حداقل های لازم برای راحتی رو فراهم می کنه.
نوع سند خونه سند رسمی تک برگ هستش و باغ که بیرون بافت روستاست، از دهیاری گواهی مالکیت داره که با قولنامه به نام من و همسرم منتقل شده.
داخل باغ، ما یه خونه درختی ساختیم که دخترم خیلی دوسش داره. البته من اسمش رو بیشتر خونه دور درختی می ذارم. و یه خونه سگ چوبی ساختیم با کف سیمانی که بشه زیرش رو هر از چند گاهی شست.
من به خاطر کارم برای یک ماموریت احتمالا طولانی باید برم خارج از ایران. با اینکه خیلی خونه رو دوست داریم و برامون خیلی رویایی هستش، اما تصمیم گرفتیم خونه رو بفروشیم. خیلی هم مطمئن نیستیم، اولویت مون فروشه ولی شاید گزینه اجاره دادن رو هم بررسی کردیم. اگر علاقمند هستین لطفا به من ایمیل بزنین تا برای گفتگوی بیشتر با هم در تماس قرار بگیریم mo . qaem [at] gmail. .com
محمد قائم پناه
املش
تیر ماه ۱۴۰۲
خانه و باغ گئوشورون
گئوشورون، چوپان افسانه ای گیلانه که مراقب رمه و حیوانات طبیعته
-------------------
بخش دوم نوشته که بعدا اضافه کردم:
تصمیم گرفتم یکی دو تا ویژگی دیگه که خونه داره رو اضافه کنم و بخش چالش ها رو هم اضافه کنم:
اول اینکه خونه از دریا مثلا ساحل رودسر که ما می ریم، نیم ساعت فاصله داره. اون دو تا حمام و دستشویی که جدا از ساختمان اصلی خونه هستن با این دید ساخته شدن که خودمون و مهمون ها، وقتی از دریا برگشتیم، همون بیرون بتونیم سریع و راحت دوش بگیریم.
همینطور با پونزده دقیقه رانندگی به ارتفاعات تابستان نشین که منظره کوه، دشت و شهرهای اطراف و دریا رو داره می رسیم.
در حاشیه رودخونه کنار خونه هم یه مسیر پیاده روی باحالی تا روستای بعدی قرار داره.
آب رودخونه رو آزمایش که نکردیم ولی رنگ و بوی خاصی نداره و افرا برای بازی کنار رودخونه می ره. هر چند خوب مثل اکثر رودخانه هایی که دیدیم، زباله اطرافش دیده می شه.
یک نکته دیگه اینه که به عنوان یک غیر محلی یک سال اینجا بودیم و دیگه سکونت و حضور یک خانواده غیربومی رو مردم روستا پذیرفتن و رابطه مشخصی با همسایه ها شکل دادیم. اگر کسی جدی شد و اومد بازدید درباره همسایه ها کامل خواهم گفت.
درباره چالش ها:
همونطور که بالا گفتم این یه خونه تازه ساز نیست. بخش قدیمی خونه بازسازی شده. آشپزخانه و دستشویی هم بالاخره در یه باغ ساخته شدن و مثل یه آپارتمان توی شهر نیستن. ریزه کاری های مختلفی در خونه وجود دارن که اگر کسی مایل باشه باید روشون کار کنه تا چفت و بست شون درست بشه. مثلا یه چیزی شله، یا یه پنجره با قابش فیت نیست و از این قبیل. مشکلی که حاد باشه از نظر ما نیست چون ما خودمون توی این شرایط زندگی می کنیم. از این بابت می گم که با ذهنیت یه آپارتمان تمیز و مرتب و لوکس شهری نمیشه به اینجا نگاه کرد. نگرانم کسی اینجا رو بگیره و بعد بگه ببین محمد قائم پناه این ها رو نگفته بود :)
نکته بعدی سیستم فاضلاب اینجاست؛ در خونه های روستایی گیلان آب آشپزخانه و حمام و اینا در باغ و جوی های کنار خونه رها میشه. که اینجا هم همینطوره. فقط فاضلاب توالت می ره توی یه حالت مخزن جذبی. توی خونه ما هم توالت ها اینطوره اما لوله کشی که اومده بود آب حمام ها رو هم برده به همون چاه جذبی. در ایامی که روزهای متوالی از آسمون بارون میاد مثل سیل و سطح آب همه جا بالا میاد، اون مخزن جذبی پر میشه و اون هم سرریزش می ره توی جوی های خروجی آب و گاهی بوی بد کمی در بعضی حالت ها حس میشه. از نظر من خیلی اذیت کننده نبود ولی آدمی هستم که دوست دارم اطرافم منظم و مرتب باشه. اگر می خواستم برای چیزی هزینه کنم، احتمالا سیستم فاضلاب خونه رو دستی بهش می کشیدم. البته بگم که این مشکل واقعا شاید دو سه هفته در سال گذشته دیده شده و مثلا الان اگر شما بیایید بازدید کلا چیزی قابل دیدن نیست.
چالش بعدی آوردن ماشین به داخل خونه و باغه. خونه باغ از مدرسه و زمین چمن و رودخونه حدود ده متر ارتفاع داره. یعنی ما تقریبا روی یه بلندی هستیم. مسیری که از کنار مدرسه وارد خونه باغ میشه، یه مسیر دارای شیب زیاده. من خودم وقتی مسیر گل نباشه، با ماشینم که یه ال نود هستش، سرعت می گیرم و میام بالا. اگر اینجا می موندم، برای اینکه راحت باشم، این مسیر رو سیمانی می کردم که بارون و گل مسیر رو تحت تاثیر قرار نده. مهمون ها دیگه همون اول ورودی یعنی اون پایین ماشین هاشون رو می ذارن که جای پارک بزرگ و خوبی داره. حالا اگر اومدین بازدید این رو می بینین.
فعلا چیز مهم دیگه ای به ذهنم نمی رسه.