توتالیتاریسم: نه یک فریب، بلکه یک انتخاب جمعی است.
به علت نگرش منفی ما نسبت به پدیدۀ توتالیتاریسم، اغلب در مواجهه با آن دچار پیشداوری میشویم. عمدتا تصور میکنیم توتالیتاریسم شرّ واضحی است که کسی دم به تلۀ آن نمیدهد، مگر مردمی سادهلوح که فریب تبلیغات دروغآمیز آن را میخورند. این تصور ناشی از آن است که اغلب فکر میکنیم توتالیتاریسم وسوسهای برای صاحب قدرت است و مینشیند برای دستیابی به آن طرح میریزد که برنامهاش را با مزین ساختن به کدام هدف انسانی پیش برد. حال آنکه توتالیتاریسم میتواند خارج از خواست و برنامهریزی یک رهبر باشد و کاملا ناخواسته به سوی آن پیش رود. مقدم بر آنکه توتالیتاریسم چیست و ساز و کارش چگونه است، هانا آرنت در کتاب معروفش به نقطۀ شروع جنبشهای توتالیتاریسم میپردازد. او مطرح میکند بر خلاف تصور عموم، توتالیتاریسم حاصل یک انتخاب جمعی است و اگر حمایت تودهها را نداشته باشد، هیچگاه نمیتواند به قدرت برسد.
جنبشهای توتالیتر بیشتر از هر چیز مبتنی بر فداکاریاند. جوامعی با پیشینۀ تمدنی شکوهمند که به هر علتی دورهای از تحقیر و نارضایتی را سپری کردهاند و اکنون خواست خیزشی انقلابی برای رسیدن به جایگاه حقیقی خود را دارند، مستعدترین جوامع برای توتالیتاریسماند. این جوامع هنگامی به سوی توتالیتاریسم حرکت میکنند که اعضایش بر علیه وضع موجود قیام میکنند و تصویری از جامعۀ آرمانی خود ارائه میدهند که به صرف ایجاد رفاه و رونق اقتصاد کفایت نمیکند بلکه میخواهد به اهداف و آرمانهای والای انسانی برسد. از این جهت، میتوان ادعا کرد توتالیتاریسم همواره آمیخته به اخلاق – به معنای دست کشیدن از خواست فردی به خاطر منفعتی والاتر - است. تفاوتی نمیکند این اهداف آرمانی دستیابی به مساوات مارکسیستی باشد، یا نژاد خالص و برتر آریایی و یا رسیدن به تمدن اسلامی. در هر صورت میتواند اهداف مقدسی باشد که پیروان آنها اغلب در نظر دارند آن را به عنوان الگویی جدید معرفی کنند که توانایی صادر کردن به فرهنگهای دیگر را نیز دارد. چنین آرمانی به حدی ارزشمند است که خیل عظیم تودهها را پیرامون خود جذب میکند.
مسلما رسیدن به چنین جایگاه والایی بیشتر از هر چیز نیازمند فداکاری پیروان و دست کشیدن از تمامی آرزوها و خواستهای شخصیشان است. به همین علت است که آرنت جنبشهای توتالیتاریسم را یگانه جنبش حقیقی بر علیه لیبرالیسم و فردگرایی میداند. برای رسیدن به آرمانهای والا، خوشبختی فردی در برابر منافع جمعی بیاهمیت میشود. این موضوع حتی میتواند تا آنجا پیش رود که موجب بیخویشتنی افراد شود. وضعیتی که پیروان به حدی ذوب در آرمان جمعی میشوند که دیگر بود و نبود خودشان را نیز بیاهمیت میدانند. آنها مادیتگریز و گاه دچار بیتفاوتی بدبینانه میشوند. هیچ چیز برای آنها اهمیت ندارد و تنها چیزی که مهم است آینده است. فرد حاضر است از تمام داراییها و حتی جانش بگذرد برای آیندهای دور که میتواند بسازد. هیملر از عبارت «افراد عضو ss» استفاده میکند؛ کسانی که حتی شطرنج را نیز برای شطرنج بازی نمیکنند بلکه تنها برای دستیابی به اهداف جمعی است که به سراغ آن میروند. بعید است افراد فریب خورده بتوانند این چنین پا روی غریزۀ صیانت ذات خود بگذارند.
به سبب این دو علت (ضدیت با فردگرایی لیبرالیسم و خواستار صدور جنبش) است که همواره جنبشهای توتالیتاریسم در تقابل با فرهنگ غربی (اروپای غربی و آمریکا) قرار دارند. فرهنگ غربی طلایهدار احترام به حقوق و خواست فردی است در حالی که توتالیتاریسم دستیابی به آرمانهایش را در گروی نادیده گرفتن فردیت میداند.
پیروان جنبش توتالیتاریسم چه اقلیتی در بین اکثریت بیتفاوت باشند و چه نباشند، به علت هزینۀ شخصیای که میدهند، تحمل دیدن سر باز زدن افرادی را که پی منافع شخصی خود هستند، ندارند. در نتیجه کوچکترین تخلفی را با اشدّ مجازات پاسخ میدهند. سایر افراد بیتفاوت هم یا قربانی این وضعیت میشوند یا برای حفظ منافع خود ترجیح میدهند ولو با موافقت غیرعلنی، از اصول توتالیتاریسم پیروی کنند تا از مجازات دوری کنند. این آغاز حکومت توتالیتاریسم در جامعه است؛ هنگامی که پیروان میخواهند اطمینان حاصل کنند کسی از اصول تخطی نمیکند و محصول از خودگذشتگیشان پایمال نمیشود. آنها در قبال فداکاریهایی که کردند، حق خود میدانند حتی در زندگی شخصی دیگر افراد ورود کرده و در مورد ریزترین امور زندگیشان تصمیمگیری کنند تا مبادا در جایی، غلبۀ خواست فردی خللی در رسیدن به آرمان جمعی وارد کند.
مهم است بدانیم توتالیتاریسم مختص اعتقاد یا ایدئولوژیای خاصی نیست. به جرات میتوان گفت هر جنبشی میتواند تبدیل به یک جنبش توتالیتر شود. هیچ جنبشی نیست که تمایلی برای رسیدن به این نقطه نداشته باشد. خواه ناخواه، توتالیتاریسم پدیدهای است که ممکن است گریبانگیر هر اندیشه و مکتبی شود. اگر هم تاکنون جنبشی از ابزار توتالیتاریسم استفاده نکرده است، لزوما به این دلیل نیست که با آن مخالف است بلکه شاید هنوز قدرت کافی برای آن را ندارد. لازم به ذکر است هنگامی که از عنوان «جنبش توتالیتاریسم» استفاده میکنیم، منظور ما یک جنبش خاص نیست. بلکه هر جنبشی که صفت توتالیتر بودن را داراست شامل میشود.
توتالیتاریسم یک هدف نیست بلکه بیشتر یک ابزار برای رسیدن به نقطه آرمانی است. همانطور که گفته شد هر جنبشی میتواند در دام توتالیتاریسم بیافتد بی آنکه برنامهای برای آن داشته باشد. مهم نیست جنبش برای چیست؟ مهم این است که تصوری از نقطۀ آرمانی خود دارد. حملۀ گیاهخواران به گوشتخواران و صنایع وابسته به آنها میتواند مصداقی بر همین موضوع باشد. جنبش گیاهخواری اکنون به جایی رسیده که قدرت کافی برای توتالیتاریسم را میتواند کسب کند. دانشمندان نیز روز به روز به یافتههای علمی جدیدی در حمایت از سبک زندگی گیاهخواری میرسند؛ از رژیمهای سالم غذایی گرفته تا مبارزه با صنعت گوشت برای توقف گرمایش زمین و آسیب به محیط زیست. همین موضوع سبب شده جمعیت گستردهای با دلایل مختلف، خواه به خاطر اخلاق و خواه برای حفظ سلامت خود و محیط زیست به حمایت از این جنبش بپردازند و دست از امیال شخصی خود بکشند و بدین ترتیب در مسیر توتالیتاریسم بیافتند. سر باز زدن دیگر افراد را تحمل نکنند و برای سریعتر نیل کردن به جامعه آرمانی خود دست به اقدامات خشونتآمیز بزنند. این در حالی است که جنبش گیاهخواری هیچ رهبر و یا قدرت سیاسی ندارد که بخواهد پیروان را به سمت توتالیتاریسم هدایت کند و در این مورد آشکارا با انتخاب جمعی پیروان مواجهیم.
پی بردن به این که توتالیتاریسم پدیدهای غرضورزانه و فریبکارانه نیست بلکه انتخاب خود تودههاست، موجب میشود به درک درستتری از آن دست یابیم و به همین ترتیب بهتر بتوانیم با آن برخورد و یا از آن جلوگیری کنیم. توتالیتاریسم یک هدف شوم نیست بلکه ناشی از فداکاری جمعی و نادیده گرفتن حقوق و خواست فردی خود و دیگران است که در مسیر رسیدن به هدف والا ممکن است رخ دهد.