این که دموکراسی چیست و محدودۀ آن را چه چیزی مشخص میکند، بسیار فراتر از تصور اغلب ماست. انواع متعددی از دموکراسی وجود دارد؛ مدلهایی که حتی شاید آنها را دموکراسی ندانیم اما باز هم دموکراسیاند. مهمترین چالش پیشروی دموکراسی نه انواع و اقسام آن، بلکه نام دلفریب آن است. کمتر کسی است که بگوید دموکراسی بد است. همه طرفدار دموکراسیاند اما مسئله آن است که کدام دموکراسی؟ حتی استالین هم بر دیکتاتوری خود عنوان دموکراسی نهاده بود.
از سویی دیگر، نظامهای حکمرانی هندوانۀ سربستهاند؛ به ویژه اگر مزین به نامهای دموکراسی، آزادی، برابری و ... باشند. پیش از پایهگذاری و نیز در سالهای آغازین تاسیس یک حکومت انقلابی، مردم عمدتا شیفتۀ عنوان دموکراسی حکومت به عنوان یک ارزش واحدند و حکومت نو پا را بهترین الگوی حکمرانی میدانند. آنها نگاهی عاری از اشتباه به حکومت دارند و مشفقانه آن را میپرستند. هر چند شاید روی کاغذ هم واقعا حکومت بیعیب و نقصی باشد اما در عمل، هنگامی که چند سالی از تاسیس آن گذشت، کمکم معایبش آشکار میشود و تبدیل به شرّی میشود که همان مردم مخالفش میشوند و گاهی وجود هر چیزی را به آن ترجیح میدهند.
نمیشود کسی را بابت این موضوع سرزنش کرد. هیچکدام قدرت پیشبینی نداریم. نمیدانیم آیندۀ این حکومت چه خواهد شد و با چه چالشهایی پیش رو خواهیم بود؟ در هر صورت نظامهای حکومتی باید مورد آزمون قرار گیرند. تجدید نظر مردم در مورد حکومتی که میخواهند طبیعی و حق مسلم آنهاست. نمیشود به منزله اینکه زمانی فکر میکردند این مدل حکومتی بهترین مدل است و طرفدار آن بودند، آنها را ملزم بدانیم تا ابد از آن پیروی کنند.
با اینحال، با سه پرسش میتوان از ابهام عنوان «دموکراسی» کاست:
1- هنگامی که میگوییم دموکراسی حکومت مردم است، دقیقا کدام مردم را میگوییم؟
2- مردم چگونه حکومت میکنند؟
3- مردم تا کجا حق حکومت میکنند؟
هر چند نظر اکثریت در حکومت مهم است، اما خطوط قرمز آن هم باید مشخص شود. نباید نظر اکثریت حقوق اقلیت را زیر پا بگذارد.