دل نوشته های یک سرباز معلم
دل نوشته های یک سرباز معلم
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

دوران سرباز معلمی

سلام عرض میکنم خدمت همه عزیزان و خوانندگان محترم این وبلاگ

اول از همه بگم واقعا باید پوزش من رو بابت آپدیت بسیار بسیار دیر هنگامم بپذیرید آخرین مطلبم فک میکنم برا حدود دو سال پیش هست اولا یه مدت واقعا مشغلم زیاد بوده و هست و خیلی وقت کمی داشتم که بتونم مطلبی بزارم شما میتونین بزارین پای عدم برنامه ریزی


خلاصه اومدم خدمتتون بگم که سربازی بنده تموم شد و خدمتتون رسیدم که تجربه هایی که تو این دو سال کسب کردم رو برای شما هم به اشتراک بزارم شاید به کار کسی بیاد و شاید هم خوندن این مطالب براتون جالب انگیز باشه البته این رو هم عرض کنم به خدمتتون سربازی من حدود 5 ماه پیش یعنی یکم تیر ماه سال 99 به اتمام رسید خلاصه بگذریم و بریم سر اصل مطلب ...

ما تیر ماه سال 1397 فرآیند سربازیمون شروع شد و پس از گذشت دو سال از اون تاریخ یعنی اول تیر 99 فرآیند به پایان رسید دو سالی که تجربه خیلی خیلی خوب و جالبی بود

یه مقدار راجع به کلیات طرح سرباز معلمی بگم خدمتتون برا دوستانی که میخوان اطلاع داشته باشن

حدودا اواخر سال 96 بود که ما بعد این که لیسانسمون رو گرفتیم تصمیم گرفتیم برای سربازی اقدام کنیم تو این موقعیت ها اصولا یه دو راهی پیش پای پسرا هست و دو تا راه دارن اول این برا ارشد میخونن و یا برا خدمت اقدام میکنن ما دومین راه رو برگزیدیم ...

تو اسفند ماه 96 بود که دفترچه خدمتم رو پست کردم اون زمان حدودا بعد از ارسال دفترچه بعد از دو ماه به خدمت اعزام میشدی تاریخ اعزام من 1 اردیبهشت تعیین شده بود من همینجوری دفترچه پست کردم و هیچ جایی پیگیری نکردم برای امریه و ... اطلاع چندانی هم راجع به امریه و ... هم نداشتم تا این که بعد عید بود که محل خدمتمون مشخص شد من افتاده بودم یه جای بسیار پرت خلاصه تو سر خودمون میزدیم که چرا همینجوری پست کردیم و جایی پیگری نکردیم و ...

به این فکر افتادم شاید بشه تاریخ اعزام رو عقب انداخت و شرایط رو بهبود بخشید خیلی خیلی پیگری کردم حتی تا سازمان نظام وظیفه تهران هم رفتم تا این که یکی دو روز مونده بود به اعزامم تونستم تاریخ اعزامو عقب بندازم و اعزامم شد یکم تیرماه سال 1397 ولی کار خیلی خیلی سختی بود و صدها نفر رو دیدم و باشون صحبت کردم تو خود بخوان از این مجمل حدیث مفصل را

تو همین گیر و دار بودیم که خیلی اتفاقی یکی از معلم های بزرگوار دبیرستانمون که هنوز هم باهاش در ارتباط هستم و نقش خیلی پر رنگی رو تو زندگی من ایفا میکنه بهم گفت که آموزش پرورش نیرو میگیره برای سرباز معلمی اقدام کن ما گفتیم نه و نمیشه و پارتی میخواد و ... ایشون حرف قشنگی زد یه کلمه گفت : ( خدا هست ) خلاصه به هر طریقی بود ما برا ثبت نام رفتیم اداره آموزش و پروش یه سری مدارک میخواستن که بهشون دادیم و گفتن امتیاز بندی میکنیم و اطلاع میدیم خلاصه ما بی امید مدارک رو دادیم بهشون پیش خودم میگفتم نمیشه و ...

اون موقع چیز خاصی از سرباز معلمی نمیدونستم ولی اسمش چن باری به گوشم خورده بود فک میکنم اواسط شایدم اوایل خرداد بود یه روز موبایل ما زنگ خورد جواب دادیم گفتیم بله گفتن از آموزش پرورش زنگ میزنیم فلان روز برا مصاحبه اداره باشین ما رفتیم برا مصاحبه یه سری سوالاتی که مربوط به مصاحبه هست مثل احکام و عقاید و سوالای تخصصی مربوط به رشته خودمون ازمون پرسیدن و ما هم جواب دادیم در نهایت و گفتن نتایج نهایی به زودی اعلام میشه

خلاصه فک میکنم بعد حدود دو هفته نتایج اومد و در کمال ناباوری اسم ما هم جزو پذیرفته شدگان بود بینهایت خوشحال شده بودم و فریادی از سر مسرت و شادی سر دادم یادمه اول به همون معلم بزرگوار دبیرستانمون پیام دادم و این خبر رو به ایشون گفتم ایشون حرف قشنگی زد میگفت : یادته چه قدر نگران بوی ( خدا به نفع تو )حرفش هنوز توی ذهنم هست ...

تا اینجا رو داشته باشین تا ادامش رو که شامل اعزام ما به خدمت هست و بعد از اون تدریس در مدارس رو خدمتتون عرض کنم

ممنون که وقتت گذاشتین و این مطلب رو خوندین

سرباز معلمسرباز معلمیسرباز معلم هاسربازسربازی
یک سرباز معلم هستم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید