ویرگول
ورودثبت نام
محمدعلی مرادی
محمدعلی مرادی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

روح عزیز، خیلی عزیز!

وقتی از من می‌پرسند که چه چیزی را بیش از همه‌چیز دوست داری، چه کتابی را، کدام استاد را، کدام روز را، نمی‌دانم چه جوابی باید بدهم. پیدا کردن کتابی که چنان به وجودم بسته باشد، کار دشواری است. اما «روح عزیز» مینو کریم‌زاده از آن دسته کتاب‌هایی‌ست که فراموش نمی‌شوند.

روزهای اول کرونا و خانه‌نشینی بود که روح عزیز را به معرفی یکی از دوستانم شروع کردم. یک کتاب نوجوان با فضایی متناسب با نوجوانی، با شخصیت‌پردازی‌ها و فضاسازی بسیار خوب. مرا یاد تک‌وتوک کتاب‌هایی می‌انداخت که در کودکی خوانده بودم: «رامونا و پدرش» و «داستان‌های ستاره». گمان می‌کنم که همین هم باعث می‌شد که چنین به من بچسبد. ۲۴ساعته کتاب را خواندم. پیش‌زمینه کتاب، آهنگ «سرزمین‌های شرقی» گروه پالت پخش می‌شد. هنوز هم این کتاب و این آهنگ به هم وصل‌اند در ذهن من. شده‌اند برچسب روزهای اول کرونا، اواخر اسفند ۹۸. روزهایی که امید به اتمام کرونا پررنگ بود و هنوز زنجیر دوری غالب نبود. روزهایی که می‌توانستیم کتاب‌های امیدوار بخوانیم و زیبا شویم.

کتاب وجه مشترک دیگری هم با زندگی من داشت. همه‌ی ما عذاب وجدان‌های گوناگونی را به جان خریده‌ایم. عذاب‌هایی که شب و روز آدمی را می‌سوزانند و لحظه‌لحظه‌ی آرامش او را خدشه‌دار می‌کنند. رنجی که از هیچ زاویه‌ای نمی‌توانی ببینی‌اش، جز آن که تو مقصری. مینو کریم‌زاده به خوبی از پس تصویرپردازی این رنج برآمده بود و توانسته بود زاویه‌ای نادیدنی را به نمایش بگذارد. ما می‌توانستیم به آرامش بازگردیم. این امید، این روشنی را می‌پسندیدم. اینکه هان، قضیه تنها همان پنجره‌ای که تو می‌بینی نیست. که قضیه، دنیایی است با هزار و یک رنگ، با هزار و یک رابطه که تو از یکی‌شان با خبری و از هزار نه.

عنوان کتاب، «روح عزیز»، خلاقیتی داشت که هنوز هم با تکرارش قلقلکم می‌دهد. من تا به حال روح ندیده‌ام. حتم دارم ولی که بعضی دیده‌اند. مانند همین شخصیت‌های کتاب. من بیش از آنکه دلم بخواهد هر چه باشم، دلم می‌خواست روح باشم. روحی که سرگردانی را برگزیده و هر از گاهی به عزیزترین‌هایش سر می‌زند و غافلگیرشان می‌کند. روحی که وبال زمین نیست و می‌تواند از دور و نزدیک را ببیند و باک‌ش نباشد که شاید خوشایند دیده‌شونده نیست و چنین و چنان. روحی که لذت تماشا را صاحب است و از مصاحبت آن لذت می‌برد. دل بی‌خیالم می‌گوید کاش روح بودم و تو را از دور می‌پاییدم. «روح عزیز» برایم تمرین روح بودن و روح شدن هم بود.

نکته خوشایند دیگر کتاب برای من، تک‌جمله‌ای است که درباره دهه‌هفتادی‌ها دارد. آخر می‌دانید، به هر دهه‌ای چیزی گویند و آن‌ها را چیزی خوانند، جز هفتاد :)) مینو کریم‌زاده یک‌جای کتاب از زبان عمۀ آرش می‌گوید که:«... دهه هفتادی‌ام دیگه، مدام تغییر وضعیت می‌دم... سفید، زرد، قرمز...» همین تک‌جمله‌ی نمادین حس خوبی داشت. اینکه بالاخره درباره هفتادی بودنت هم چیزی بخوانی و بشنوی. و حس کنی! من هم هفتادی‌ام و مدام تغییر وضعیت می‌دهم. مدام!

در آخر، باید از طاقچه هم چیزی بگویم. برای منِ کتاب‌خانه‌ای، و کسی که بیشتر کتاب‌هایش قرضی و امانی بوده، طاقچه یک دوست بی‌نظیر است. زمان زیادی را در آن گذرانده‌ام و صفحات زیادی را از طاقچه خوانده‌ام. طاقچه یک پلتفرم کتاب الکترونیکی در ایران است که بسیاری کتاب دارد که می‌توانید در آن به صورت کاملاً قانونی تهیه کنید و بخوانید. ویژگی برتر و جذاب طاقچه، بخش «بی‌نهایت» آن است. در این بخش، درست به مانند یک کتابخانه، می‌توانید اشتراک تهیه کنید و به صورت نامحدود بین قفسه‌ها بچرخید! ویژگی جذابی است. اینطور نیست؟! :))

«روحعزیز»راازطاقچهدریافتکنید
https://taaghche.com/book/69270


کتابستانطاقچهمینو کریم‌زادهروح عزیز
شیمی شریف - فلسفه علم - فعال حوزه محتوا و بازارهای مالی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید