محمدرضا معاشرتی
محمدرضا معاشرتی
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

کارآفرینی یا ارزش‌آفرینی؟

مفهوم کارآفرینی موضوعی است که جوامع مختلف را به خود مشغول کرده است. آیا کارآفرینی صرفاً به معنای ایجاد اشتغال شخصی است؟ آیا به‌تنهایی می‌تواند در رشد و توسعه خود و دیگران مؤثر باشد؟
مفهوم کارآفرینی موضوعی است که جوامع مختلف را به خود مشغول کرده است. آیا کارآفرینی صرفاً به معنای ایجاد اشتغال شخصی است؟ آیا به‌تنهایی می‌تواند در رشد و توسعه خود و دیگران مؤثر باشد؟


در سال‌های جاری مفهومی به نام کارآفرینی در جهان رواج پیداکرده است.

کارآفرین کسی است که با جسارت و به‌دوراز همهٔ ترس‌ها کسب‌وکار شخصی راه‌اندازی می‌کند. 

از قِبَل این حرکت برای خود و دیگران فرصت‌هایی ایجاد می‌کند که درنهایت به سود مادی و معنوی می‌رسد.

برداشت اغلب مردم از کارآفرینی این است «ارزش در استقلال است»؛ یعنی اگر بخواهی شغل خودت را داشته باشی و نوکر و آقای خودت شوی باید کارآفرین باشی.

در همین ابتدا عرض می‌کنم نمونه‌هایی که در این نوشته بیان می‌شود به این معنا نیست که با کارآفرینی مخالف باشم. 

درواقع تمرکز اصلی این بحث نگاهی متفاوت به جایگاهی فراتر از کارآفرینی است که در ادامه به آن می‌پردازم.

شاید بتوان گفت اولین سازمان‌هایی که از کارآفرینی استقبال کردند دولت‌ها بودند. 

آن‌ها از اینکه بخشی از بار سنگین اشتغال را از دوش خود برداشته و به مردم واگذار کنند خوشحال هستند. ولی نکته این بود:

اگر همه کارآفرین شوند چه کسی قرار است کارمند باشد؟

به‌کرات دیده‌شده که با بزرگ شدن یک کسب‌وکار، بعضی از کارکنان تصمیم به جدایی می‌گیرند. 

به این امید که بتوانند کسب‌وکار شخصی خود را راه‌اندازی کنند. 

این افراد ترجیح می‌دهند عضوی بزرگ در کسب‌وکار کوچک باشد تا کارمندی کوچک در سازمانی بزرگ.

امروزه دنیا پذیرفته است که نمی‌شود همه کارآفرین باشند.

اساساً کارآفرینی به‌تنهایی ارزش‌آفرین نیست.

بسیاری از کسانی که خود را به‌عنوان کارآفرین معرفی می‌کنند افرادی هستند که شرکت‌ها یا مجموعه‌های بزرگی را با ده‌ها کارمند هدایت می‌کنند. 

اگر با دقت بیشتری به عملکرد و نحوهٔ کار آن‌ها نگاه کنیم خواهیم دید آن مجموعه‌ها به‌عنوان یک واسطه عمل می‌کنند.

پروژه‌ای که می‌تواند بلاواسطه از سازمانی بزرگ به شرکت‌ها یا پیمانکاران خصوصی کوچک‌تر واگذار شود توسط شرکت‌های میانی که بعضاً نام کارآفرین را یدک می‌کشند گرفته‌شده و به پیمانکار داده می‌شود.

درواقع این شرکت‌ها سربارهایی هستند که ادعای کارآفرینی دارند.

متأسفانه در کشورهایی که دارای اقتصادی ضعیف هستند این شرکت‌ها با بهره‌گیری از خلأهای قانونی به‌سادگی به حیات خود ادامه می‌دهند.

کارآفرینی زمانی مؤثر است که با مفهوم دیگری به نام «ارزش‌آفرینی» همراه شود.

مفهوم بهتری که در دنیا طرفداران زیادتری پیداکرده است.

در یک تعریف کلی می‌توان گفت:

ارزش‌آفرینی یعنی صرف‌نظر از محیطی که در آن فعالیت می‌کنیم، همواره تلاش کنیم تا وضعیت موجود را برای خود و اطرافیانمان اندکی بهبود بخشیم.

در محیط‌های کوچک و خانوادگی این ارزش‌آفرینی روحیه و حال بهتر را به ارمغان می‌آورد. 

در محیط‌های اقتصادی نیز به درآمد بیشتر منجر می‌شود.

انسان‌های ارزش‌آفرین در هر پست و مقامی که باشند مدام در حال تلاش برای بهتر کردن محیط پیرامونشان هستند. 

معمولاً این کوشش به رشدی سریع‌تر و قابل‌قبول‌تر منتهی می‌شود.

تصور کنید شما منشی ساده‌ای در یک شرکت هستید. اگر بتوانید اندکی تغییر در وضعیت کاری خود ایجاد کنید چه اتفاقی میافتد؟

مثلاً در نوشتن نامه‌های اداری سلیقه به خرج دهید. در زیر نامه جمله‌ای از بزرگان نقل کنید یا از فونت‌های مناسب و استاندارد استفاده کنید. 

با همین کارهای به‌ظاهر ساده و کوچک، به‌مرور در نظر دیگران از یک منشی ساده به کارمندی که دارای ذوق و قریحه است تبدیل می‌شوید.

اگر نظر همکاران را در مورد شما بپرسند، خواهند گفت:

بااینکه در شرکت به‌عنوان منشی کار می‌کند توانسته فضای مجموعه را تلطیف کند و عامل افزایش انگیزه برای دیگران باشد. 

او محیط کار را که مملو از بروکراسی و خشک‌مزاجی است به محیطی دل‌پذیرتر تبدیل کرده است.

این فرد کسی است که با ارزش‌آفرینی دایرهٔ پیرامون خود را قدری بهتر کرده است. 

حدس من این است که همین شخص با تغییرات کوچکی که در اطراف خود داشته در آن پست سازمانی برای همیشه باقی نخواهد ماند. 

دیر یا زود مدیران مجموعه، وظایف بیشتری را به او محول می‌کنند. 

با این باور که در سِمت جدید نیز بتواند تغییراتی ایجاد کند؛ زیرابه خلاقیت و توانایی‌های او واقف شده‌اند.

مسیر رشد و موفقیت مسیر پیچیده‌ای نیست. رشد از تعهد آغاز می‌شود.

برای پیشرفت نیازی نیست همیشه از اطلاعات عجیب و دانشی قوی استفاده کنیم. 

دقیقاً از همان زمانی که سعی کنیم گامی هرچند کوچک برای بهتر کردن وضعیت اطرافیان برداریم. 

قطعاً به‌مرور حال و هوا و فضای خودمان نیز تغییر خواهد کرد.

متأسفانه گاهی کاملاً برعکس عمل می‌کنیم. دوست داریم دیگران برای ما گام بردارند درصورتی‌که ما هیچ قدمی برای آن‌ها برنمی‌داریم.

ما برای خودمان مدارک دانشگاهی می‌گیریم. انتظار داریم مجموعه‌ای که در آن فعالیت می‌کنیم سِمت سازمانی ما را ارتقاء دهد. 

چرا فکر نمی‌کنیم کسب فلان مدرک صرفاً در جهت خواسته‌های خودمان بوده.

آیا من با یا بدون آن مدرک توانسته‌ام تأثیر مثبتی در محیط کار داشته باشم. 

چرا فکر نمی‌کنیم که شاید ما به محیط اطراف بدهکاریم.

وقت آن رسیده که مدل ذهنی خود را از حالت «طلبکار اجتماعی» به «بدهکار اجتماعی» عوض کنیم.

این‌گونه است که فرصت‌ها توسط خودِ ما ایجاد می‌شوند نه اینکه چشم‌به‌راه بمانیم تا دیگران تغییری در شرایط به‌وجود آورند.

امیدوارم بتوانیم بیشتر «ارزش‌آفرین» باشیم تا طلبکار اجتماع اطرافمان.


اقتباسی از سایت متمم


پس از خواندن این متن، پیشنهاد می‌کنم نوشته‌های زیر را نیز بخوانید:

۳۱ دلیل بسیاری از شکست‌ها

خوشی کوچک، همان خوشبختی بزرگی است که آن را باور نداریم.

رهایی از زندان + یک داستان واقعی

دانلود کتاب عمل‌گرایی نسخه الکترونیک (pdf)

کتاب عمل‌گرایی نسخه چاپی

دانلود بخش‌هایی از کتاب عمل‌گرایی

توسعه فردی را از کجا آغاز کنیم؟


کارآفرینیارزش آفرینیبدهکار اجتماعیطلبکار اجتماعیمعاشرتی
نویسنده کتاب عمل‌گرایی، فعال در حوزه توسعه‌فردی، طراح و تحلیل‌گر سیستم‌ها و کسب‌و‌کار، مهندس نرم‌افزار، متخصص سیستم‌های یکپارچه، www.SQLLEARN.ir | www.Moasherati.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید