آیا تابهحال گفتگوی درونی با خودتان داشتهاید؟
این وزوزها باعث میشوند که اغلب اوقات به حرفهای بیرونی گوش ندهیم و دائم مشغول سروکله زدن و مشاجره با او باشیم.
شاخصِ آن نیز صدای ریز و کوچکی است که در گوش همه نجوا میکند.
این پدیده مثل فیلتر عمل میکند. به این مفهوم که همیشه و دربارهی هر چیزی در دنیا، نمونهای برای آن پیداکرده و دربارهی آن اظهارنظر میکند. به همین دلیل نمیتوانیم واقعیت را بهدرستی تشخیص دهیم.
البته گاهی خوب عمل میکند ولی بعضی وقتها اثر محدودکننده و مخرب دارد.
این پدیده، حدود تصمیمگیری ما را معین کرده باعث میشود نه گوش دهیم و نه در زمان حال حضورداشته باشیم.
دائم در حال تجزیه، تحلیل و آنالیز شنیدههاست.
مثلاً زمانی که در یک جمع، صحبت از نوجوانان ۱۶ ساله میشود، بهمحض شنیدن، وزوز شروع به تحلیل میکند و صحبت را آغاز میکند:
«همهی نوجوانان این سن شبیه به هم هستند.
مگر سهند را یادت نیست، دائم در حال لجبازی با بقیه بود.
فکر میکرد خیلی بزرگشده و هر کاری را میتواند انجام دهد.
لباس پوشیدنش را فراموش کردی؟
مثل آدمهای عقبافتاده لباس میپوشید و تازه فکر میکرد چقدر خوشتیپ شده، فقط هم دنبال عشقوحال و تفریح بود، دریغ از اینکه یک صفحه کتاب بخواند.
دستِآخر هم ترم قبل افتاد و مجبور شد دوباره همان واحدها را بردارد.
صورتش هم که عین انسانهای سرخک گرفته پر از جوش بود.
دماغش را که دیگر نگو و …»
در اینگونه موارد، این وزوز ما را تبدیل به یک قاضی تمامعیار میکند و ما هم براساس رفتار قضات، شروع میکنیم به قضاوت دیگران.
حواسمان باشد اگر افسار افکارمان را به دست او بسپاریم دیگر نمیتوانیم هیچگونه کنترلی بر زندگی خود داشته باشیم.
این فیلتر ذهنی را در زمان نیاز بهکارگیریم و به خود تلقین کنیم که:
بیشتر بخوانید: